🔴 #تصویر مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در ایوان خانهشان
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 عمری است با صَداقت در انتظار یارم
🔶 بیروی او غَمینم، شادی به دل ندارم
(صداقت: صدق، راستی / دوستی. روی: چهره. غمین: غمگین.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۳.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #انتظار_فرج، #شادی، #غم
🔗 عضویّت کانال
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان):
🌷 #پسرم! نهال خدمت را در نهاد وجودت بكار.
(نهال: درخت جوان نورَسته. نهاد: ذات، طبیعت، خلقت.)
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#خدمت
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 بر عاشقان چه سخت است چشمانتظاری او!
🔶 آری که در غم او هر شب، ستاره بارم
(مقصود از «ستاره»، اشک است که چون در راه آن حضرت است، همچون ستاره، روشن است.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۳.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #انتظار_فرج، #گریه
🔗 عضویّت کانال
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 سالروز ولادت حضرت #امام_مجتبی ـ سلام الله تعالی علیه. ـ بر فرزندشان، حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ و همۀ شما، دوستداران ایشان، مبارک باد.
💠 خوب است که اکنون به آن حضرت صلواتی هدیّه دهیم و سلامی عرض کنیم: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ؛ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍّ؛ اَیُّهَا المُجتَبی!
💠 ۳ دوبیتی زیبا دربارۀ آن حضرت را در اینجا بخوانید:
http://benisiha.ir/134/
🔗 عضویّت کانال
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔵 #متن_بخشی_از_سخنرانی تاریخ ۱۳۹۷/۳/۹ (شب پانزدهم ماه مبارک رمضان):
🔴 #امام_مجتبی (علیه السّلام)
💠 از حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم. ـ نقل شده است که فرمودند: «قطعاً خدا من و علی را دو نور در جلو عرش آفرید. دوهزار سال پیش از این که (خدا) آدم را بیافریند، (ما) خدا را تسبیح و تقدیس میکردیم (= به پاکی میستودیم)؛ سپس (پیوسته) ما را از صُلبی پاک و شکمی پاک (به صلب و شکم پاک دیگر) انتقال داد تا این که ما را در صلب ابراهیم سکونت داد؛ سپس ما را از صلب ابراهیم به صلبی پاک و شکمی پاک منتقل کرد تا این که ما را در صلب عبدالمطّلب ساکن کرد؛ آنگاه نور (ما) در عبدالمطّلب تقسیم شد؛ پس دوسوم آن در عبدالله و یکسومش در ابوطالب قرار گرفت؛ سپس (من از صلب عبدالله و علی از صلب ابوطالب به دنیا آمدیم و پس از مدّتی) نور از من و از علی، در فاطمه جمع شد؛ پس، حسن و حسین (که از او به دنیا آمدند،) دو نور از نور پروردگار جهانیان هستند.»
💠 بر طبق حدیث شریفی، حضرت امام حسن مجتبی ـ سلام الله تعالی علیه. ـ این اوصاف را داشتند:
1️⃣ عابدترین مردم زمان خود بودند؛
2️⃣ زاهدترین آنان بودند؛
(زاهد کسی است که به دنیا دل نمیبندد؛ نه کسی که دنیا ندارد. ایشان در عین این که ثروتمند بودند، زاهدترین مردم بودند و ثروتشان را در راه خدا خرج میکردند.)
3️⃣ هنگامی که به #حج میرفتند، پیاده و گاهی پابرهنه میرفتند؛
(آن حضرت ۲۰ بار پیاده به حج رفتند.)
4️⃣ هنگامی که مرگ یا قبر یا زندهشدن در قیامت و یا گذشتن از صراط (= پلِ روی جهنّم) را یاد میکردند، میگریستند؛
5️⃣ هر گاه عرضۀ اعمال به خداوند والا را به یاد میآوردند، به گونهای ناله سرمیدادند که از آن ناله بیهوش میشدند؛
6️⃣ در #نماز بندهای بدن شریفشان میلرزید؛
7️⃣ هنگامی که بهشت و آتش دوزخ را یاد میکردند، مانند مارگزیده میلرزیدند و از خداوند والا بهشت درخواست میکردند و از آتش جهنّم به او پناه میبردند؛
8️⃣ در هر جای قرآن کریم، به عبارت «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا» (ای کسانی که ایمان آوردید!) میرسیدند، عرض میکردند: «لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیک؛ بله خدایا! بله (قبول میکنم).»؛
9️⃣ در همۀ احوالشان به #یاد_خدا بودند.
#رسول_اکرم (صلّی الله علیه و اله)، #امام_علی (علیه السّلام)، #زهد، #یاد_مرگ
🔗 عضویّت کانال
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #اگر_درمان_درد_خویش_میخواهی_بیا_اینجا
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹زنی دچار بیماری خوره شد و لب، بينی و انگشتانش، کمکم ريخت؛ در نتیجه، شوهر و فرزندانش از او بیزار شدند و او را به بيرون شهر بردند و به بیابان انداختند!
🔹يکی از پسرانش هر روز مقداری نان برای او میبرد، آن را از دور به سوی او میانداخت و برمیگشت.
🔹روزی زن، نالهکنان به او گفت: «حَسبُنَا اللهُ (= خدا برای ما بس است). پسرم! جرعۀ آبی به من بده؛ خيلی تشنهام.»؛ ولی پسرش توجّهی نکرد و رفت.
🔹هنگامی که تشنگی بر زن غلبه كرد، خودش را در جوی آبی كه در آن نزديكی بود، انداخت و پس از لحظاتی با سختی از آن بيرون آمد و بيهوش بر روی خاکها افتاد.
🔹در آن حال، لطف خداوند مهرْبان كه فرموده است: «اَنَا عِندَ المُنكَسِرَةِ قُلوبُهُم و المُندَرِسَةِ قُبورُهُم؛ من پيش دلشكستهها و صاحبان قبرهای فرسوده هستم.»، زن را فراگرفت و به او تندرستی بخشید.
🔹چو دلهای شكسته هست مهمانخانۀ عزّت / خوشا حلوای نوميدی! زِهی پالودهی حِرمان!
🔹آن زن نقل کرده است: «در حال بيهوشی، دو مرد بزرگوار و دو بانوی باشُکوه را ديدم كه به سوی من آمدند. در دستان آنان مقداری نان و سبزی و یک كاسۀ آب بود. آنها را به من دادند و گفتند که اينها را بخور. هنگامی که آنها را خوردم، دریافتم که هرگز مانند آنها را نخوردهام و احساس كردم كه سالم شدهام. از ایشان پرسيدم: شما کیستيد كه به من عنایت کردید؟ و فهمیدم که آنان حضرت خدیجه، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسين ـ علیهم السّلام. ـ هستند؛ چون من آنان را خيلی دوست داشتم.»
🔹پس از شِفایافتن این زن، مردم از مناطق دور و نزديک، دستهدسته به دیدنش میرفتند و از او تبرّک میجستند؛ چون «نظرشده» بود.
🔹آنان كه خاک را به نظر، كيميا كنند / آيا شود كه گوشۀ چشمی به ما كنند؟
#حضرت_خدیجه، #حضرت_زهرا، #امام_مجتبی و #امام_حسین (علیهم السّلام)، #شفا، #کرامت
💻 مشاهدۀ داستانهای دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/2020/05/153/
🔗 عضویّت کانال
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۸۰:
🔸... حال مادرم هم خوب خوب شده بود. به بركت زيارت امام رضا ـ عليه السّلام. ـ كار ما خيلى رونق گرفته، زندگىِ تقريباً خوب و خوشى را میگذرانديم، تا اين كه آن روز، «رحمت» به كارخانۀ ما آمد.
🔸نمیدانم رحمت را چگونه برايتان تعريف كنم. او جوان ۲۵ ـ ۲۶سالهاى بود؛ ولى عقل نداشت. بعضیها میگفتند: «او سفيه مادرزادى است.» بعضى میگفتند: «وقتى بچه بود، عقل داشت؛ بعداً عقلش را از دست داده.»
🔸در هر حال، او يک استثنايى بود و به خانۀ اين و آن میرفت. مردم رحمشان میآمد؛ خوردنى میدادند. میخورد و در كَنار كوچه و يا جلو مسجد میخوابيد.
🔸چندين بار از طرف دولت آمده بودند [كه] او را به آسايشگاه ببرند؛ ولى مردم دِه به حالش دلسوزى كرده و نگذاشته بودند.
🔸او كار به كسى نداشت؛ فقط در حال خودش بود.
🔸همۀ اهالى دِه میگفتند: «رحمتِ دِه ما است؛ به هر خانهاى كه میرود، خداوند بركتش را به آن خانه نازل میكند.»
🔸بعضیها پيراهن كهنه و يا كتوشلوار نيمدار و يا كفشهاى پينهشدهشان را به رحمت میدادند و آنها را تصدّق و يا به خَيال خودشان احسان میكردند. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۹۵.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 معشوق من قرار است کز پرده، سر برآرَد
🔶 آید بِرون ز غیبتْ آن یار گلعِذارم
(برآرد: بیرون آورد. بِرون: بیرون. گلعذار: گلچهره، کسی که صورتش مانند گل، زیبا است.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۳.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #انتظار_فرج، #گریه
🔗 عضویّت کانال
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان):
🌷#دخترم! باعث شرمندگى و سرشكستگى شوهرت نشو.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#شوهرداری
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 خوش، آن دَمی که در پیش پای او بمیرم
🔶 جان را دهَم به راه موعود تاجدارم!
(ـ دَم: لحظه.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۳.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)
🔗 عضویّت کانال
🔴 #مطالب_مناسبتی
🌷 شعر زیبایی از مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ حضرت امیرالمؤمنین، #امام_علی ـ سلام الله تعالی علیه. ـ :
🔸علی؛ ای تو همای آسمانی!
🔸بوَد عشق تو راز جاودانی
🔹جهان بهر تو زندان بود، آری
🔹نمیگنجی در این دنیای فانی
🔸بوَد فرش ره تو بال جبریل
🔸به هنگام عروج آسمانی
🔹کجا «موسی» به حقّت راه یابد؟
🔹جوابش دادهاند از «لَنتَرانی»
🔸تو میباشی امامم بعدِ احمد
🔸تو رهبر بر تمام شیعیانی
🔹ولای تو «صراط مستقیم» است
🔹به راه حق، امیر کاروانی
🔸گدا و شَه، همه، سر در گریبان
🔸به راهت صف کشیده هر زمانی
🔹جهان در پیش تو جز قطرهای نیست
🔹تو چون دریای هستی، بیکرانی
🔸«سَلونی» غیر تو هرگز نگفته
🔸مکان کی گنجد اندر لامکانی؟!
🔹بوَد مِهر تو نور عالَمافروز
🔹ولای تو امید زندگانی
🔸دلیر و نامدار و هم امیری
🔸رسولت گفت: «امیر مؤمنانی»
🔹اگرچه دشمن جان عدوّی
🔹ولی با هر چه مسکین، مهرْبانی
🔸به روزِ بیکسی دانم که از لطف
🔸«بِنیسی» را ز درگاهت نرانی
📖 همای آسمانی (مجموعهاشعار علوی حضرت استاد بنیسی)، ص ۷ ـ ۹.
🔗 عضویّت کانال
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #متن_سخنآوا
🔵 #نشنیدههایی_دربارهی_دعای_جوشن_کبیر
🔸بسم الله الرّحمان الرّحیم
🔸نکاتی دربارۀ دعای جوشن کبیر عرض کنم که شاید تا حالا نشنیده باشید.
🔸عالم بزرگوار، مرحوم شیخ کَفعَمی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در حاشیۀ کتابش، «المصباح»، و مرحوم علّامه محمّدباقر مجلسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «بحارالأنوار»، ج ۹۴، ص ۳۸۲ و ج ۸۱، ص ۳۱۱، ش ۳۲ نوشتهاند که حضرت امام سجّاد ـ سلام الله تعالی علیه. ـ به نقل از پدرشان، از جدّشان نقل کردهاند که جبرئیل بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله. ـ نازل شد؛ در حالی که ایشان در یکی از جنگها بودند و زره سنگینی بر تن ایشان بود که سنگینیاش آن حضرت را به درد میآورد و [جبرئیل] عرض کرد: «ای محمّد! پروردگارتان به شما سلام میرساند و به شما میفرماید: "این زره را بکَن و این دعا را بخوان؛ آن برای تو و امّتت، مایۀ ایمِنی است.
کسی که آن را در هنگام بیرونآمدن از خانهاش بخواند یا با خودش داشته باشد، خدا او را حفظ میکند و حقّ او را بر خودش لازم میگرداند و خداوند والا او را به کارهای شایسته موفّق میکند."
و جبرئیل ادامه داد تا اینجا: «و کسی که آن را با نیّت خالص در اوّل ماه رمضان بخواند، خداوند والا شب قدر را روزیِ او میکند و برایش ۷۰/۰۰۰ فرشته میآفریند که خدا را تسبیح میگویند و تقدیس میکنند و پاداش آنها را برای او قرار میدهد.
ای محمّد! کسی که این دعا را بخواند، میان او و خداوند والا، حجابی نمیماند و از خداوند والا چیزی را درخواست نمیکند، مگر این که [خدا] آن را به او عطا میکند.
و کسی که آن را در ماه رمضان ۳ بار بخواند، خدا بدنش را بر آتش حرام میکند و بهشت را برایش حتمی میسازد و خدا ۲ فرشته را بر او میگمارد که او را از گناهان حفظ کنند و در طول زندگیاش در امان خدا خواهد بود.
ای محمّد! آن را جز به مؤمن باتقوا یاد نده.»
حضرت امام حسین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ فرمودند: «پدرم، علیّ بن ابیطالب ـ علیه السّلام. ـ مرا به حفظ و بزرگداشت این دعا سفارش کرد و [به] این که آن را بر کفنش بنویسم و آن را به خانوادهام یاد بدهم و آنها را به [خواندن] آن تشویق کنم و آن، ۱۰۰۰ اسم است و اسم اعظم در آن است.»
🔸بنا بر این روایت شریفه، خوب است که انسان
۱. پیش از بیرونآمدن از خانه، این دعا را بخواند یا همیشه آن را با خودش داشته باشد؛
۲. کفنی تهیّه کند و این دعا را روی آن بنویسد یا کفنی بخرد که این دعا روی آن نوشته شده باشد؛
۳. آن را به خانوادهاش یاد بدهد؛
۴. خانوادهاش را به خواندن آن تشویق کند؛
۵. خودش آن را در شب اوّل ماه رمضان بخواند؛
۶. آن را سه بار در ماه مبارک رمضان بخواند.
🔸مرحوم علّامه محمّدباقر مجلسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب شریف «زادالمعاد» نوشتهاند: «در برخی روایات، خواندن دعای جوشن کبیر در هر یک از این ۳ شب (یعنی: شبهای اِحیای ماه مبارک رمضان) آمده.»
مرحوم شیخ عبّاس قمی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب شریف «مفاتیحالجنان» نوشتهاند: «در روایات، چیزی نیست که به استحباب خواندن این دعا در شبهای قدر اشاره کند؛ لیکن سخن علّامۀ مجلسی در زادالمعاد، در این زمینه، کافی است.»
بنده عرض میکنم: در حدیث مربوط به این دعا، فقط آمده: «کسی که آن را در ماه رمضان ۳ بار بخواند». شاید علّامه مجلسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ این جمله را بر شبهای اِحیا و به تعبیر نادرست، بر شبهای قدر تطبیق کردهاند؛ نه این که روایتی دربارۀ خواندن آن در این ۳ شب دیده باشند.
🔸در هر صورت، خواندن این دعا در شبهای نوزدهم، بیستویکم و بیستوسوم این ماه، کار ارزشمند و خوبی است و آثاری را که در این حدیث شریف بیان شده، دارد؛ ولی میشود آن را در ۳ وقت دیگر از این ماه هم قرائت کرد و به همان آثار دست یافت.
🔸از همۀ شما که این دعا را دوست دارید و خواهید خواند، التماس دعا دارم.
#دعای_جوشن_کبیر، #شب_قدر
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 بر دیدن تو دلبرا! هر لحظه حسرت میبَرم
🔶 گر یک نظر بینم تو را، یک عمر لَذّت میبرم
(گر: اگر.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۴.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تشرف، #حسرت، #لذت
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۸۱:
🔸... آن روز كه فقط من و باباحسن در كارخانه بوديم، كورۀ سُفالى در حدود ۲ ـ ۳ ساعت، روشن و داغِ داغ بود.
🔸«رحمت» براى گرمشدن به كارخانۀ ما آمد و به نزدیک كوره رفت تا خودش را گرم كند. يكمرتبه پايش لغزيد؛ به كوره افتاد. بيچاره داد كَشيد: «سوختم. سوختم.»
🔸باباحسن هم وقتى ديد رحمت به كوره افتاد، شروع كرد به دادوفريادكردن: «واى! مردم! به دادمان برسيد. رحمت از بين رفت.» و با صداى بلند گفت: «شيرخدا! برو پدر و عموهايت را صدا بزن. بگو كه زود بيايند و رحمت را دربياورند.»؛ ولى من ديدم اگر من به دنبال پدرم و عموهايم بروم، تا آنها بيايند، رحمت تبديل به خاكستر میشود.
🔸تصميم گرفتم خودم را به آتش بزنم و رحمت را نَجات بدهم. رو به مشهد گرفته و گفتم: «يا امام رضا!» خودم را به آتش زده، پاهاى رحمت را دودَستى گرفته، محكم از پايين كوره بيرون كشيدم.
🔸بوى سوختگى، همهجا را گرفته بود. لباسها و سر و صورت رحمت، كاملاً سوخته بود.
🔸او بعد از اين كه من بيرون كشيدم، دستوپايى زد و بيهوش شد.
🔸من از خودم خبر نداشتم. فكرم پيش رحمت بود كه بيچاره میميرد و يا زنده میماند.
🔸در آن حال متوجّه شدم افراد زيادى دوْر ما جمع شدهاند. ديگر چيزى نفميدم. گويا من هم، مثل رحمت، همهجايم سوخته بود و بيهوش شده بودم.
🔸وقتى به خود آمدم، متوجّه شدم همهجاى بدنم سخت میسوزد. مُلوکخانم مرهمى درست كرده، به زخمهايم میگذارد.
قبل از هر چيز، به ياد رحمت افتادم. پرسيدم: حال رحمت چطور است؟ او را در گوشه اتاق نشانم دادند و گفتند: «الحمد للّه. حالش خوب است.» خالهملوک گفت: «تو هم دوسهروزه خوب میشوى.» ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۹۵ ـ ۹۷.
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 تقدیر در فرمان تو، تدبیر در دستان تو
🔶 چشم من و احسان تو، آن را به شَوکت میبَرم
(تقدیر: سرنوشت. تدبیر: اندیشیدن، پایانبینی. به شوکت: با بزرگواری و شُکوه.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۴.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #ولایت
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان):
🌷 #پسرم! هیچ کس را شرمنده نکن تا شرمنده نشوی.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#تخجیل، #شرمندگی
@benisiha_ir
🔴 #نوشتار_کوتاه
🔹عایشه، یکی از همسران حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ ، به آن حضرت عرض کرد: «ای رسول خدا! اگر شب قدر را درک کردم، از خدا چه بخواهم؟» فرمود: «سَلیهِ العافِیَة؛ از او عافیت بخواه.» (ماه خدا، ج ۱، ص ۸۲۶، ش ۷۱۹).
🔹«عافیت» در مقابل «مصیبت» است؛ پس شامل هر گونه «خوشایندی» و «خوشبختی» میشود؛ چه دنیوی و چه اخروی، و به اعتقاد بنده، همۀ دعاها در «درخواست عافیت از خداوند والا (جلّ جلاله)» وجود دارد؛ پس آن را دستکم نگیریم و امشب (شب قدر) و همیشه، برای خودمان، عزیزانمان و همۀ اهل ایمان، چه زنده و چه درگذشته، دعای عافیت کنیم.
🔹از همۀ شما التماس دعا دارم.
#دعا، #شب_قدر، #عافیت
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 از لطف تو روییدهام، در مِهر تو جوشیدهام
🔶 ای یار! من شوریدهام، از تو مَحبّت میبَرم
(ـ مِهر: مَحبّت، دوستداشتن. شوریده: عاشق.)
📖 امید آینده، ص ۱۶۴.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
@benisiha_ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۸۲:
🔸... چند روزى از ناراحتىِ سوختگى، سر و صورتم را با پارچه پيچيده بودند.
🔸من و رحمت در يک اتاق خوابيده بوديم. چندين نفر از فاميلها و آشنايان، به ملاقاتىِ ما آمدند و براى رحمت دلسوزى میكردند و بر من تحسين و «بارکالله» میگفتند [و] با بعضى از كلمهها، مثل «جوانمرد»، «از جان گذشته»، «قهرمان»، «پهلوان» و امثال اينها، دل مرا خوش میكردند.
🔸يادم هست وقتى حاجآخوندآقا به ديدار من و رحمت آمد، به پدرم گفت: «آقااسماعيل! میدانى معنى ايثار چيست؟» پدرم گفت: «شما بفرماييد.» حاجآخوندآقا گفت: «كار شيرخدا را ايثار میگويند؛ يعنى: آنچه كه خود، لازم دارد، براى ديگران فدا میكند. شيرخدا اين كار را كرده و خود را به آتش زد تا رحمت را از آتش نجات دهد. اين، يک نوع ايثار است.»
🔸يک روز هم پهلوانصفدر به ديدارم آمد. بعد از اين كه صورتِ پوشيده و باندپيچيدۀ مرا بوسيد، گفت: «شيرخدا! اَلحَق كه يک پهلوان شدهاى. پهلوان، تنها به كسى نمیگويند كه در كشتیگرفتن به ديگرى زور آيد و پشت او را به زمين بزند. همين كار تو، كار يک پهلوان است كه با شجاعت تمام انجام دادى و رحمت را از آتش بيرون كشيدى. اين يكى و دو سالى، هر زحمتى كه براى تو كشيدم، حلالت باد.» ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۹۷.
@benisiha_ir