eitaa logo
benisiha.ir بنیسیها
229 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
22 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و سخنرانی‌ها، آثار و خاطرات فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل. صفحۀ شخصی‌ام: @dooste_ketaab. وبگاه بنیسی‌ها: benisiha.ir. کلیپ‌های سخنرانی: @Sokhan_Aava. کانال دیگر حاج‌آقا بنیسی: @ghatreghatre.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 ! مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشته‌اند: 🔹در تابستان سال ۱۳۵۴، یکی از علما نقل کرد که مرحوم پدرم همیشه می‌گفت: «تنهاآرزوی من زیارت امام حسین ـ علیه السّلام. ـ است.» و چند بار برای رفتن به کربلا پول جمع کرد؛ ولی چون روابط عِراق و ایران تیره بود، نتوانست مشرّف شود و آن پول‌ها را برای ازدواج جوانان فقیر و... خرج کرد. 🔹او در اواخر عمرش سکته کرد و دیگر نمی‌توانست حرَکت کافی داشته باشد و از این که به آرزویش نرسید، بسیار ناراحت بود. 🔹روزی که وصیّت می‌کرد، به من گفت: «اگر پس از من به کربلا رفتی، از طرف من هم امام حسین ـ علیه السّلام. ـ را زیارت کن و سلامم را به ایشان برسان.» گفتم: چَشم؛ شما هم پس از وفات، هرچه‌زودتر به خوابم بیایید و دربارۀ عالَم برزخ به من خبر دهید. او هم پذیرفت و پس از چند روز رحلت کرد. 🔹یک سال پس از وفاتش، او را در خواب دیدم؛ در حالی که بسیارشاد و همچون کسی بود که به آرزویش رسیده باشد و به سبب شادی، سر از پا نشناسد. 🔹به او گفتم: پدر! من یک سال برای دیدن شما در خواب، انتظار کشیدم. چرا در این مدّت به خوابم نیامدید؟ پاسخ داد: «فرزندم! چنانکه می‌دانی، من در دنیا همیشه آرزوی زیارت امام حسین ـ علیه السّلام. ـ را داشتم؛ امّا اختلاف دو کشور، مانع رسیدن من به آرزویم شد و من با این آرزو مُردم. همین‌که روحم از بدنم خارج شد، به فرشتگان خطاب رسید که او با آرزوی زیارت گوشوارۀ عرش خدا، امام حسین ـ علیه السّلام. ـ ، جان داد؛ پس او را به کربلا ببرید تا به آرزویش برسد. فرشته‌ها مرا به آن‌جا بردند و من تا کنون با اشتیاق، مشغول زیارت آن حضرت بودم و نمی‌توانستم از زیارت ایشان دل بکنم و به دیدار تو بیایم.» 🔹گفتم: پدر! گفته می‌شود که اختلافات دو کشور به‌زودی برطرف و راه کربلا باز خواهد شد و اگر چنین شود، من هم به زیارت آن حضرت مشرّف خواهم شد و برای شما دعا خواهم کرد. پدرم گفت: «آری؛ امّا فقط تعداد کمی از ایرانی‌ها، آن هم در ۷ یا ۸ و یا ۱۵ روز، به عراق راه خواهند یافت؛ سپس حکومت عراق راه را خواهد بست و بین دو کشور، جنگی برپا خواهد شد.» 🔹پس از این که بیدار شدم، تاریخ خواب و سخنان پدرم را یادداشت کردم. آنچه او گفت، اتّفاق افتاد و من بیش‌تر باور کردم که بعضی از ارواح، از برخی مسائل دنیا خبر دارند. ، ، ، ، (علیه السّلام) @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 بدون فیض آن زیبا جهان نابود می‌گردد 🔶 که اَندَر سایه‌ی لطفش همه در بَحر احسانند (اندر: در. بحر: دریا.) 📖 امید آینده، ص ۸۶. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی در هنگام عِمامه‌گذاری توسّط مرحوم حضرت آیت‌الله سیّد محمّد وحیدی شَبِستَری. رضوان الله تعالی علیهما. @benisiha_ir
🔴 درباره‌ی مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ : 🖊 حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی: 🔸تنهاخواهرم گفت که ایشان می‌فرمودند: «در همه‌جا "بسم الله الرّحمان الرّحیم" بگویید و بلند بگویید؛ چون آمریکا (که دشمن ما است،) نمی‌خواهد که نام خدا بر زبان‌ها جاری شود.» ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 ای آن که عاشقان تو هر جا نِدا کنند: 🔶 «مهدی! بیا»! بیا، که به جانت دعا کنند (ندا: خطاب.) 📖 امید آینده، ص ۸۷. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرف‌های طِلایی» (پندنامه‌ی ایشان به دخترشان): 🌷! زنِ باسلیقه باش؛ نه زن سلیطه. (سلیطه: زن زبان‌دراز، بدزبان.) 💻 مشاهده‌ی مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/149/ ، @benisiha_ir
🔴 📝 حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی: 💠 🔸در میانۀ صحبت‌ها[ی ایشان و بنده،] یک پسربچه و یک دختربچۀ کوچک‌تر که نوه‌های ایشان بودند و به ایشان «آقاجون» می‌گفتند، آمدند. 🔹ایشان از آنان خواستند که به طبقۀ بالا برگردند؛ امّا آنان نپذیرفتند. ایشان به آنان فرمودند: «ویفر و نخودی [= نخودچی] دارم. از کدام یک می‌خواهید تا به شما بدهم؛ ولی به شرط این که بروید؟» دختربچه گفت: «نخودی می‌خواهم.»؛ ولی پسربچه که شاید چهارساله بود، گفت: «من نمی‌خواهم و برنمی‌گردیم.» ایشان برخاستند تا به دختربچه نخودچی دهند. 🔸پسربچه صندلی ایشان را برداشت و به ایشان گفت: «آقاجون! صندلی‌ات را برداشتم.» آقا فرمودند: «صندلی مرا کجا بردی؟»، خندیدند و فرمودند: «بده.»؛ ولی او نداد. ایشان صندلی دیگری آوردند؛ پسربچه، آن را هم گرفت. ایشان خواستند که صندلی سوم را بیاورند؛ پسربچه خندید و آن را نیز گرفت. ایشان هم خندیدند و فرمودند: «روی زمین می‌نشینیم.» بنده هم روی زمین نشستم؛ با این که ایشان فرمودند: «شما راحت باشید.» پسربچه تعدادی از صندلی‌ها را که روی هم گذاشته شده بودند، آورد و آن‌ها را به صورتِ خوابیده، روی زمین و در کنار هم قرار داد. ایشان فرمودند: «چه غوغایی کرده‌ای!» پسربچه گفت: «تصادف شده است.» ایشان خندیدند. 🔹پسربچه، خواهرش را اذیّت می‌کرد. پس از دقایقی، ایشان آنان را به طبقۀ بالا بردند و خلاصه: با آنان کاملاً مدارا کردند. 💻 مشاهده‌ی خاطرات دیگر مرتبط با ایشان: http://benisiha.ir/360-2/ ، ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 ای آن که یاد تو،‌ به دل، آرامش آورَد! 🔶 با نام و ذکر تو همهْ دل‌ها صفا کنند 📖 امید آینده، ص ۸۷. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ ، (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 ی مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۶۴: 🔸... همان وقت، زن پهلوان‌‏صفدر كه به او خاله‌‏صَنَم می‌‏گفتند، براى ما چاى و ميوه آورد. همین‌كه چشمش به من افتاد، از شوهرش، پهلوان‌‏صفدر، پرسيد: «شيرخدا همين است؟» پهلوان‌‏صفدر گفت: «آرى.» 🔸خاله‌‏صنم گفت: «اين كه خيلى كوچک است؛ نبايد با عبدل كشتى می‌‏گرفت تا آن‌‏ها کینۀ اين بچه را به دل بگيرند.» پهلوان‌‏صفدر جلو حرف زنش را گرفت و گفت: «چه كسى کینۀ شيرخدا را به دل گرفته؟ مگر اين چه كرده كه كسى با او دشمنى كند؟» 🔸خاله‌‏صنم گفت: «همه‌جا می‌گويند كه فرزندان كدخدا تصميم گرفته‌‏اند شيرخدا را هر كجا ديدند، كتكش بزنند و شايد هم او را بكُشند.» پهلوان‌‏صفدر گفت: «زبانت لال باشد زن! چه می‌‏گويى؟ چه كسى می‌‏تواند به شيرخدا آسيبى برساند؟» 🔸بعد، رو به من كرد و گفت: «شما حرف‌‏هاى صنم را به دل نگيريد. او حرف‌‏هايى از دهان اين و آن شنيده و زن ساده و زودباور است كه اين حرف‌‏ها را به شما گفت.» 🔸آن‌‏گاه پدرم گويا از خطرى كه در پیش‌روى ما بود، نگران شده و به پهلوان‌‏صفدر گفت: «اگر كدخدا و پسرانش با ما دربيفتند و لجبازى كنند، همۀ مردم هم كه با آن‌‏ها هستند، دير يا زود به شيرخدا آسيبى می‌‏رسانند و او را از بين می‌‏برند.»؛ ولى پهلوان‌‏صفدر با آن صداى شكسته و پهلوانی‌‏اش گفت: «آقااسماعيل! هيچ ترسى به دل راه نده. من همين فردا جلو مسجد، همه را جمع می‌‏كنم و به همه می‌‏گويم كه اگر كسى بخواهد به شيرخدا آسيبى برساند، با من طرف است و پوست سرش را می‌‏كَنم!» 🔸پدرم گفت: «پهلوان! با كدخدا درافتادن، كار مشكلى است. ممكن است براى خود تو هم دردسر درست كنند.» پهلوان‌‏صفدر نيشخندى زد و گفت: «هنوز كسى به دنيا نيامده كه با پهلوان‌‏صفدر دربيفتد. تو از من نگران نباش.» 🔸پدرم دست‌‏هايش را بالا برد، به آسمان نگاه كرد [و] گفت: «خدا حق است و طرفدار حق می‌‏باشد. خدا كند كه ناراحتى پيش نيايد و دردسر ايجاد نشود.» پهلوان‌‏صفدر گفت: «هيچ نگران نباش.» ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۷۶ و ۷۷. @benisiha_ir
🔴 ❓پرسش: کسی که نمی‌تواند بعضی از واجبات را به‌آسانی انجام دهد و گناهانی را که به آن‌ها عادت کرده است، به‌آسانی ترک کند، چه کند؟ 🔍 پاسخ حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی: ۱. مطالعه درباره‌ی آن‌ واجبات و گناهان، گوش‌دادن به سخنرانی‌های مربوط به آن‌ها و اندیشیدن درباره‌ی آثار دنیوی و اخروی‌شان؛ ۲. الگوبرداری از الگوهای انجام‌دهنده‌ی آن‌ واجبات و ترک آن گناهان، از راه نشست‌وبرخاست با آنان و توجّه به این که آنان آن واجبات را انجام می‌دهد و آن گناهان را ترک می‌کنند؛ ۳. دعا و توسّل در این‌باره. ، ، @benisiha_ir