واکنش به یک گفتگو
[۱] آقای مدرسییان برای من که تنها الفبای منطق را مشق کردهام آشکار است که شما چه در یادداشت اول و چه در پاسخ به نقدی که به یادداشت شما وارد شد، از ابتدا بنا را بر مغالطه گذاشتید. نباید فهم تفکیک تأکیدات رهبر انقلاب درباره موضوعات مطرح شده در برنامههای انتخاباتی با تأکیدات ایشان درباره پرداختن به مسائل اصلی و اولویتدار در جمع مجلسیان برایتان سخت باشد؛ اما عجیب و به دور از تقواست که تلاش دارید فهم خود را به بیانات سراسر روشن و صریح رهبری تحمیل کنید و آنچه خود میپندارید به ایشان نسبت دهید!
[۲] رهبرانقلاب میفرمایند: «موضوعات را اصلی و فرعی کنید».
کجای این سخن باعث شد که شما به اولویت مسئله اقتصاد نمره ۱۰۰ بدهید و اولویت مسئله فضایمجازی را یکدهم یا یکصدم بدانید؟ اگر استناد شما بر جملات رهبریست، باید بگویم ایشان برای جلوگیری از سوءاستفاده برخی از کاندیداها از موضوعاتی چون فضایمجازی یا سیاستخارجی تذکر میدهد. برای فردی که قرار است ریاست دولت را به عهده بگیرد بحث کردن در این مسائل فقط نشاندهندهی خلأ روشهای راهبردی او برای حل مسائل پیچیدهی اقتصادی مردم است. در واقع اینگونه شعارها در زمان انتخابات به مانند سپریست برای پنهان شدن برخی کاندیداها از موضعگیریهایی که بیشتر رنگ و بوی تبلیغاتی دارد. اما وقتی رهبرانقلاب با مجلس سخن میگوید دیگر بحث سوء استفاده، موضوعیت ندارد؛ به ایشان دقیقا تذکر میدهد که مسائل را اولویتبندی کنید.
[۳] به قول شما اگر رهبر انقلاب چیزی نگفته باشد هم انسان که عقل دارد. هر عقل سلیمی میداند و میفهمد که رسیدگی به این فضای مجازی ولنگار، به طور قطع میتواند جزء مسائل فوری و فوتی کشور باشد. حال شما که میدانید این فضای مجازی تحت مدیریتِ دشمنان ما، چه خطرات و چالشهای جبرانناپذیری برای کشور ایجاد میکند، چرا بر طبل کماهمیتی آن میکوبید؟ آیا فکر نمیکنید همین موضعگیری از طرف شما «مخرج مشترک» یافتن با دشمن باشد؟ چرا که این سخنان را بارها از زبان مغرضین و معاندین شنیدهایم.
[۴] بهراستی چه کسی مدیریت فضای مجازی را به طرح صیانت محدود کرده است؟ طرح حمایت از کاربران فضای مجازی که احتمالاً شما از مواد آن بیخبرید و تنها مصداقی را برای رد آن دستاویز کردهاید، کمترین طرحی است که مدتهاست از نمایندگان مجلس خواستاریم. از آنجا که متأسفانه روشنگری و تبیین درستی از این طرح انجام نشده است؛ امثال شما دچار خطا در قضاوت آن شدهاید و بر آن مهر ناصواببودن زدهاید و بعد از این نیز، بحث درباره کارهای بزرگتر در زمینه مدیریت فضای مجازی به حاشیه رانده شده است.
[۵] اکنون اگر نمیخواهید اشتباه خود را در مغالطه بپذیرید، اما بدانید ما خود مردم هستیم. چرا فکر میکنید شما توانستهاید مسئله اصلی ما را تشخیص دهید ولی خودمان درکی از مسائل مهم نداریم؟! امروز اگر به قول شما معیشت امثال من دچار مشکل شده، یک ضلعِ تقویت آن، همین فضای مجازی ول و رها است که هیچ نهادی در حکومت اسلامی، سرپرستی و مدیریت آن را بهمعنای واقعی برعهده نگرفته و این فضای مجازی کنونی نه تنها یار و یاوری برای تبیین درست این جراحی اقتصادی دولت که رهبری فرمودند« همه باید با دولت همکاری کنند» نیست، بلکه با سیاه نمایی و ناامیدی و ایجاد اختلال در روند آن، خود به معضلی جدی تبدیل شده است ضمن اینکه اگر امروز مشکلات اقتصادی اولویت است، انحراف روزافزون جوانان وطن به مراتب دردش جانکاهتر از آن است.
[۶] آقای مدرسییان! ما مردم در جهت استقامت و پیدا کردن روشهای مبتکرانه برای حل مشکلات همه جانبهی کشورمان در وهلهی اول فضای امن و آرام را میطلبیم که در آن با تکیه بر مبانیانقلاب و تقویت شاخصههای انقلابیگری و به دور از هیاهو و جنجال، خود به اولویتبندی مسائل پرداخته و متحد و یکپارچه مشکلات را یکی پساز دیگری حل کنیم. اگر غرض مغرضان و تحریف منحرفان و دشمنی دشمنان نباشد، مردم یا جمهور، صلاح و خیر خویش را تشخیص داده و راه رسیدن به آن را میدانند و این مهم جز با فضای مجازی مدیریت شده میسر نخواهد بود.
[۷] در پایان شما را دعوت میکنم به عدالت و انصاف در توصیهها و نقد دوستان
اگر شما به کنایه، منتقدان خود را اخباریگر و صاحبان جریانهای فکری و فرهنگی دگماندیش و بسته میپندارید این حقیر هم میتوانم شما را وابسته به جریانی بدانم که با پُز روشنفکری و نه بر اساس استدلال و منطق در صدد ادعای دفاع از ما مردم برآمدهاید. اما اینچنین شما را خطاب نمیکنم؛ به جای آن شما را ارجاع میدهم به این سخن حکیمانه رهبر انقلاب:
«شما ممکن است با یک نفری بد باشید، او را قبول هم نداشته باشید؛ عیبی ندارد، نظر شما است، ممکن است نظر درستی هم باشد امّا این را با تهمت، با دروغ، با اهانت، با این چیزها نبایستی آلوده کرد؛ آلوده شدنِ اینها خیلی بد است»۱۴۰۰/۰۸/۰۲
زینب نجیب
راهکارهای تحقق جهاد تبیین.mp3
12.58M
🔊#صوت_مهم
#موضوع: راهکارهای تحقق جهاد تبیین
🎙حجةالاسلاموالمسلمین فخریان
۱۴۰۱/۰۳/۰۶
تو را بهخدا شما بنشینید و در مورد «جهاد تبیین» فکر کنید. منظورم این است که به این بیاندیشید که در آیندۀ نزدیک و دور «تبیینیها» به چه آفات و آسیبهایی دچار خواهند شد؟ «تبیینیها» چه نیازمندیهایی دارند؟ چه «مهارتهایی» را بایستی کسب کنند؟ مرکز تولید محتوای غنیّ و عمیق برای «جهادِ تبیین» کجاست؟ چه کنیم که تبیین «سالم» بماند؟ بدانید ««تبیینبانی» به عهدهی شماست...
#جهاد_تبیین
#تبیینبانی
@fakhrian_ir
@t_manzome_f_r
[مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری]
@besooyenour
میدونی شباهت مهندسین کامپیوتر با دکترا چیه!!؟؟
دوتاییشون تا از چیزی سر درنمیارن میگن ویروسه😂
@besooyenour
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ...
من که از عشق شما مست و هوادار شدم
عاشقی در به در و زار و گرفتار شدم
چه بگویم که ز عشق تو چه امد به سرم
به تمنّای نگاهی ز تو بیمار شدم
تو عزیزی و جهان از برِ احساس تو شاد
از همان کودکی ام طالب دیدار شدم
دل خوشی در دو جهان عشق شما بوده و بس
که فقط عشق شما دیدم و بیدار شدم
نادم از وصل شما واله و شیدا شده بین
ز غم دوری تان از خودم بیزار شدم
#امام_زمان
🌺💐🌸🌺💐🌸🌺💐🌸🌺💐🌺
سلام رفقا☺️
#صبحتون_متبرک_به_نور_قرآن
#روزازنو🌞
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بس که دلتنگم اگر گریه کنم، میگویند:
قطرهای قصدِ نشاندادنِ دریا دارد.
السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع
#امام_رضا علیه السلام
#استوری
@besooyenour
وقتتان را صرف رونمایی از چهرۀ زشت و مشمئزکنندۀ عدهای «بیهویّت» نکنید. سالهاست دستشان برای داخل و خارج رو شده. اینها ایران را زندانِ توهّماتِ حیوانیشان میدانند و آزادی را در روابط جنسیِ آزاد. اوجِ حیایِ این جماعت این است که روی فرش قرمزی که هیچ مناسبتی با سرخی چهرۀ «انسانیّت» ندارد، به یک بوسه اکتفا کنند. مگر ندید در نشستِ خبریشان میگویند در ایران نمیتوان هرجوری که دلت میخواهد زندگی کنی؟ بعد توضیح میدهد که زندگی دلخواهشان چیست! راستش را بخواهی این جماعت اصلاً از زندگیِ «کثیف» خوششان میآید. طبق آخرین خبر، هر دو فیلمشان در جشنوارۀ کن، از نگاه مخاطبان، در آخرین رتبه قرار دارد.
اسماعیل فخریان
@besooyenour
#حدیث
✍امام رضا عليه السلام: به خداوند گمان نيك ببر؛ زيرا خداى عزّوجلّ مى فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر بد باشد نيز مطابق همان گمانِ بد با او عمل كنم
📚الكافی جلد2 صفحه72
@besooyenour
*یکی از بیمارىهاى خطرناک، مرضى بىصداست که هیچگونه علامتى نداشته و ندارد،*
💢 *اما مىتواند آسیب شدیدى به شما وارد نماید!*
*این بیماری، مرض «عادىشدنِ نعمت» است.*
*این بیمارى چند نشانه دارد:* ⬇️
🔻 *این که نعمتهاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس (شکرگزارى) در قبالش نداشته باشى، گویى این که حقى کسب شده!*
🔻 *این که وارد خانه شوى و همهى اعضاى خانواده در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى!*
🔻 *به بازار بروی و خرید کنی و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگزار صاحب نعمت باشى، و این امر را عادى و حق خودت در زندگى بپندارى.*
🔻 *هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى ، اما خدا را سپاس نگویى!*
🔻 *خداوند را همیشه و در همه مشکلات به آسانی کنار خودت داشته باشی و بتوانی از او کمک بگیری بدون اینکه منتی بر سرت بگذارد و هیچ وقت به خاطر وجود خدا و ایمانی که در دلت گذاشته است او را شکر نکنی.*
#سبک_زندگی
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #اول
وسعت سرسبز باغ،
در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود ڪه هر چشمی را نوازش میداد.
خورشید پس از یڪ روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر بهار، رخساره در بستر آسمان ڪشیده و خستگی یڪ روز بلند بهاری را خمیازه میڪشید.
دست خودم نبود،
ڪه این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنھا صورت زیبای او را میدیدم!
حتی بادی ڪه از میان برگ سبز درختان و شاخههای نخلها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها میڪرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میڪرد!
دلتنگ لحن گرمش،
نگاه عاشقش، صدای مهربان و خندههای شیرینش!
چقدر این لحظات تنگ غروب،
سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد.
و انگار همین باد،
نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود ڪه زنگ موبایلم به صدا در آمد.
همانطور ڪه روی حصیر ڪف ایوان نشسته بودم، دست دراز ڪردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم.
بعد از یڪ دنیا عاشقی،
دیگر میدانستم اوست ڪه خانه قلبم را دق الباب میڪند و بی آنڪه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم
_بله؟
با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میڪردم تا پاسخم را بدهد ڪه صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند
-الو...
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم،
شڪست. نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم را جمع ڪردم و این بار با صدایی محڪم پرسیدم
_بله؟
تا فرصتی ڪه بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از ڪنار صورتم پایین آورده و شماره را چڪ ڪردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را ڪنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تڪرار میڪند
-الو... الو...
از حالت تهاجمی صدایش،
ڪمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم ڪه خودش با عصبانیت پرسید
-منو میشناسی؟؟؟
ذهنم را متمرڪز ڪردم،اما واقعاًصدایش برایم آشنا نبود که مردد پاسخ دادم
-نه!
و او بلافاصله و با صدایی بلندتر پرسید
-مگه تو نرجس نیستی؟؟؟
از اینکه اسمم را میدانست،
حدس زدم از آشنایان است،اما چرا انقدر عصبانی بود ڪه دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم
-بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!
ڪه صدایش از آسمان خراش خشونت
به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد
-ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!
و دوباره همان خنده های شیرینش گوشم را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول #مَحرمشدنمان....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #دوم
دوباره مثل روزهای اول #مَحرمشدنمان دلم لرزید، ڪه او در لرزاندن دل من به شدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید،
اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازڪ ڪردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم
_از همون اول ڪه گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!
با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت
-اما بعد گول خوردی!
و فرصت نداد از رڪب عاشقانه ای که خورده بودم دفاع ڪنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت
_من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم ڪه عاشقم شدی!
و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنڪ! خبر داد سر کوچه رسیده،
و تا لحظاتی دیگر به خانه میآید،
ڪه با دستپاچگی گوشی را قطع ڪردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم،
و او دست بردار نبود ڪه دوباره پیامگیر گوشی به صدا در آمد.
در لحظات نزدیک مغرب،
نور چندانی به داخل نمیتابید و در همان تاریڪی، قفل گوشی را باز ڪردم ڪه دیدم باز هم شماره غریبه است.
دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم،
ڪه با خندهای ڪه صورتم را پُر ڪرده بود پیامش را باز ڪردم و دیدم نوشته است
_من هنوز دوستت دارم، فقط ڪافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت
ڪنن، میام و با خودم می برمت! -عَدنان-
برای لحظاتی احساس ڪردم،
در خلائی در حال خفگی هستم ڪه حالا °من شوهر داشتم° و نمیدانستم عدنان از جانم چه میخواهد؟
در تاریڪی و تنھایی اتاق،
خشڪم زده و خیره به نام عدنان، هر آنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یڪ ماه پیش،
در همین باغ، در همین خانه براینخستین بار بود ڪه او را میدیدم.
وقتی از همین اتاق،
قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم ڪه نگاه #خیره و #ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری ڪه نگاهم از خجالت پشت پلڪهایم پنهان شد.
کنار عمو ایستاده،
و پول پیش خرید بار توت را حساب میڪرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف "آمِرلی" مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میڪردند،
اما این جوان را،
تا آن روز ندیده بودم.مردی لاغر وقدبلند، با صورتی به شدت سبزه ڪه زیر خط باریڪی از ریش و سبیل، تیره تر به نظر میرسید. چشمان گود رفته اش مثل دو تیله کوچک سیاه برق میزد
و احساس میڪردم،
با همین نگاه شَرّش برایم چشمڪ میزند. از #شرمی ڪه همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد.
سرم همچنان پایین بود،
اما سنگینی حضورش آزارم میداد ڪه هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
از چهارسالگی ڪه پدر و مادرم به جرم #تشیّع و به اتهام شرکت در #تظاهراتی علیه صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour