فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ای مادر مظلومه من یا ام البنین💔😭
#التماس_دعا
.
❤️ چگونه زن و شوهر می توانند حامی یکدیگر باشند؟
مرد میتونه بدون اینکه بیش از حد کار و تلاش کنه، رابطه ی خوبی با همسرش داشته باشه.
🌺 قدردانی همسر او باعث می شود که انگیزه ی بیشتری برای تلاش در جهت بهبود زندگی مشترکشان داشته باشد.
در این صورت مرد مجبور نمیشه خودش را قربانی خواسته های همسرش کنه یا احساس کند همسرش بر او ریاست میکنه.
🌺 زن هم میتونه با درک کردن شوهرش،حامی او باشدو به او کمک کند که او نیز حامی خوبی برایش باشد.
🌺 مرد ها نان آور خانواده هستند،آن ها دوست دارند همسرشان را خوشبخت کنند و در زندگی مشترکشان موفق باشند.
🍂فقط کافیه که از آن ها قدردانی شود.
زن و شوهر مکمل یکدیگر هستند، مردها از همسرشان حمایت می کنند و زنان زمانی می تواند از شوهرشان حمایت کنند که حمایت های شوهرشان را درک کرده باشند.
زن هم دوست دارد حامی شوهرش باشد؛ ولی تا به حال نشنیده ایم که زنی بگوید شوهرم به من توجه ندارد؛ ولی من عاشق او هستم!
مردها هم دوست دارند که همسرشان به آنها توجه کند؛ اما در درجه اول آن ها دوست دارند همسرشان را خوشبخت و خوشحال کنند
#مشاوره_خانواده#همسرداری
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/besooyenour
#نهج_البلاغه
◽️وَمَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ، فَأَنْكَرَهَا، ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ، فَذلِکَ الاَْحْمَقُ بِعَيْنِهِ
🟤کسی که به عیوب مردم بنگرد و آن را بد شمرد ولی برای خویش آن را خوب بداند، احمق واقعی است
✍دليل بر احمق واقعى بودن او روشن است، زيرا از يكسو كارهايى را بر ديگران عيب مى گيرد كه مفهومش تنفر از آن كارهاست و از سويى ديگر همان كارها جزء برنامه زندگى اوست كه مفهومش علاقه مندى به آن است؛ يعنى در آنِ واحد دو چيز متضاد را در درون فكر خود جمع كرده است: خوب دانستن چيزى و بد دانستن همان چيز، و اين كار جز از احمقان انتظار نمى رود. البته كم نيستند كسانى كه به اينگونه تضادها گرفتارند؛ مال مردم را مى برند وآن را كار خوبى مى پندارند؛ ولى اگر مالش را ببرند داد و فرياد برمى آورد كه اين مسلمانى نيست. ديگران را به دليل غصب اموال همنوعان، نامسلمان مى شمرد وخودش نيز غاصب است و در عين حال مسلمان! و امثال آن كه همگى طبق فرموده امام عليه السلام در زمره احمقان واقعى اند.
📚 #حکمت_349
https://eitaa.com/besooyenour
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ریلز
فصل پریشان شدنم را ببین
بی سر و سامان شدنم را ببین…
📍وداع مردم عـراق با پیکر شهید سید رضی
در حــرم امــام حسین (ع) -کــربلای معلی
https://eitaa.com/besooyenour
#منم_یه_مادرم
قسمت_دوم
(روایت مادر شهید مصطفی احمدی روشن)
طولی نکشید که یکی از کارگرهای آن تولیدی شد. هر روز از صبح تا ظهر دو بار به مرد کوچکم سر میزدم و از کاروبارش میپرسیدم.چند دقیقهای میایستادم و کار کردنش را نگاه میکردم. و طوری با تبحر و تمرکز پیراهنها را روی هم تا میزد که انگار از همان موقع داشت اورانیوم غنی میکرد. عمداً به او سر میزدم تا اهل کارگاه بدانند که مصطفی بچه بی کس و کاری نیست. هر روز دو بار به همه یادآوری میکردم که پسرم برایم عزیز است، در نبودش دلتنگ میشوم. خودم بقچهٔ کارگری دستش دادهام؛ ولی مراقبش هستم. به او سر میزدم که هم خودم از دلشوره خلاص بشوم، هم او دلگرم شود. هنوز آنقدر بزرگ نشده بود که بدون پشتوانهٔ عاطفی، پشت چرخ زمخت خیاط خانه تا بیاورد.
دوختن دکمه و جاد دکمه و اتو زدن لباس، تنها باری بود که دستهای کوچک مصطفی میتوانست از روی دوش آن تولیدی بردارد. برای هر پیراهن پولی هم به او میدادند. نه به درآمد این کار نیازی داشت و نه بودنش در خانه کلافهام کرده بود و نه برای پُر کردن وقتش دستم را خالی میدیدم؛ اما او را هُل دادم وسط کار و کارگری که تنبل و بیعرضه بار نیاید. اگر در آن سن او را به خیاطی نمیفرستادم، شاید اینقدر راحت با محیط کارش در نطنز کنار نمیآمد. شاید اگر شخصیتش با کار سخت و پر زحمت خونه نمیگرفت، او هم بعدها مثل هم دانشگاهیهایش با کار کردن در کارخانههای خودروسازی و شرکت گاز بار خودش را میبست و توی کارگاهی پنجاهمتر زیرِ زمین دنبال هزار و یک جور دردسر نمیگشت.
تابستان به روزهای آخر خودش نزدیک میشد. جای دکمهها و خط اتوی لباسها داشت قلک مصطفی را ذره ذره پُر میکرد امروز و فردا میکردم که بیاید و بگوید با پس اندازش چه کار میخواهد بکند. حتماً برایش برنامه داشت که خرجش نکرده بود. یک روز که دورم را خلوت دید، سراغم آمد و یواشکی گفت:" مامان حواست هست؟ تولد مرضیه نزدیکهها! _آره یادم نرفته، یه شهریور و یه مرضیه دیگه. حالا چی شده تو یاد مرضیه افتادی؟ راستش دوست دارم امسال با حقوق خودم براش کادو بخرم.به نظرت چی خوشحالش میکنه؟ انگشتر خوبه؟ از پیشنهادش شوکه شدم، برای خریدن انگشتر، باید تمام پولی را که با عرق ریختن و زحمت در روزهای تابستان به دست آورده بود، یک شبه خرج میکرد؛ اما دلم نیامد توی ذوقش بزنم. دلم نیامد با چرتکه انداختنهای کاسبانه، شوق کودکانهاش را کور کنم. آمدم بگویم میتوانی فقط با یک سوم از پس اندازت هدیهای سبکتر بگیری...؛ اما حرفم را دور دهانم چرخاندم، نزده قورتش دادم و گفتم:" آره معلومه. من که فکر میکنم خیلی خوشحال بشه. خوشحال به حال مرضیه که داداشش اینقدر دوستش داره. حالا انگشتر چه مدلی میخوای بگیری؟"
مصطفای دست و دلباز را خیلی بیشتر از مصطفای حسابگر میپسندیدم. نه من و نه حاجی اینطور بار نیامده بودیم و دلمان نمیخواست بچههایمان برای پول و خوراکی و اسباب بازی و ... حرص بزنند.در خانهٔ ما خبری از خوردنیهای قایمکی و سهمیه بندی شده نبود. از تنقلات و میوه و آجیل، هر اندازه که داشتم، دم دست میگذاشتم تا بچهها در طول روز، وقتی وسط بازی ضعف میکنند، خودشان بروند سراغش.
https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مشکل آلودگی هوا را به مادران بسپارید!
https://eitaa.com/besooyenour
🪴شروع از شب جمعه ای که نزدیک شب ۱۴ ماه هست..
🕊شب جمعه ی اول یک مرتبه سوره مبارکه "یس" هدیه به حضرت قمر بنی هاشم ابی الفضل العباس علیه السلام
🕊شب جمعه دوم دو مرتبه سوره مبارکه "یس" هدیه به حضرت قمربنی هاشم علیه السلام
🕊شب جمعه سوم سه مرتبه سوره مبارکه یس هدیه با حضرت قمربنی هاشم علیه السلام
💐 شب جمعه چهارم ، چهار مرتبه سوره مبارکه یس #بنیابت از حضرت قمربنی هاشم علیه السلام هدیه مادرشان حضرت #ام_البنین
سلام الله علیها
🌻 نکته:
🍃لازم نیست سوره ها پشت سرهم خوانده شود در یک شب
اما هر سوره باید یکجا و کامل خوانده شود
🍃 زمان از اول شب هست تا اذان صبح
🍃شب جمعه ها باید متوالی باشد
🪴برمحمد و آل محمد صلوات
https://eitaa.com/besooyenour
✅ تکنیکهای رفتار با نوجوانان
❌ احساس گناه ممنوع
🔻از احساس_گناه برای فشار به نوجوانان استفاده نکنید، حتی اگر واقعاً احساس می کنید که آنها سزاوار سرزنش شدن هستند. به احتمال زیاد، آنها از قبل نسبت به کاری که انجام داده اند احساس بدی دارند. در عوض، در مورد نگرانی هایتان به آنها بگویید. راههای بالقوه بهتری را برای مدیریت این موقعیتهای بحرانی انتخاب کنید.
❌سخنرانی نکنید.
🔻سخنرانیها و نصیحت کردن عموما نتیجه معکوس دارند. نوجوانان اغلب نصایح و سخنرانی های شما را نمیفهمند یا نمیشنوند، به خصوص اگر قبلاً ناراحت شده باشند. ما باید کاری کنیم که فرزندانمان خودشان به نتیجهگیری درست برسند و راه حل های خودشان را پیدا کنند. این امر به تجربیات زندگی آنها اضافه می کند و باعث می شود نوجانان ما در آینده تصمیمگیری هوشمندانهای داشته باشند.
✅بگذارید نوجوان شما بداند که به او و توانایی هایش برای حل مشکلات اعتماد دارید. بگذارید خودشان سعی کنند مسائل را حل کنند و راه حل های خودشان را داشته باشند.
#تربیت فرزند #فرزندپروری
https://eitaa.com/besooyenour
#منم_یه_مادرم
قسمت_سوم
(روایت مادر شهید مصطفی احمدی روشن)
شیرینی خوردنمان به قانون و قاعدهٔ مهمانیها نبود که برای هر کدام پیشدستی و کارد بگذارم و با تأکید و شاید هم تهدید ملتفتشان کنم که یکی بیشتر برندارند. روزهای عید وقتی پدرشان از بیرون میآمد، کنار پاکت میوه و زنبیل نان، یک جعبه شیرینی هم توی دستانش خودنمایی میکرد. تا بچهها دور بابایشان را میگرفتند و هر کدام قسمتی از بار دستش را سبک میکردند، نخ پلاستیکی دور جعبه را باز میکردم و میگذاشتمش وسط گل قالی. روفرشی بزرگی هم پهن میکردم که ازدلشورهٔ لکه شدن فرشها، شیرینی را به کامشان تلخ نکنم. هر کدام که رنگ و لعاب بیشتری داشت و بیشتر به بچهها چشمک میزد، برمیداشتند و میخوردند. به دومی نرسیده، شیرینیاش ته دلشان را میگرفت. خودشان از پای جعبه بلند میشدند و میرفتند پی بازی. گاهی، اندازهٔ خوردن یک نصف شیرینی کشمشی بیشتر طاقت نمیآوردند از بازی دور بمانند.خوب میدانستند که بعد از رفتنشان جعبه را توی هفت تا سوراخ قایم نمیکنم تا برای رسیدن به آن نیاز به نقشهٔ گنج داشته باشند. اگر چیزی ته جعبه میماند، سر و کلّهاش یا توی یخچال پیدا میشد یا ته کابینت. از هرچه در خانه و زندگیمان بود و نبود خبر داشتند. از درآمد پدرشان میگفتم و از مخارج ریز و درشت خانه. با همهٔ بچگی دخل و خرج سرشان میشد. با هم دو دو تا چهار تا میکردیم. یا آنها قید هوسهای پرخرجشان را میزدند یا من قول میدادم پولی کنار بگذارم تا سر فرصت چیزی را که میخواهند برایشان بخرم. باید یاد میگرفتند پول درآوردن زحمت دارد تا دستشان به اسراف عادت نکند.
روزی توی بازار مشغول خرید بودم که صدای گریهٔ بچهای از توی مغازهای توجهم را جلب کرد. نزدیک شدم و نگاهی داخل مغازه انداختم. دختر بچهای با یک دست اشکهایش را پاک میکرد و با دست دیگر به التماس چادر مادرش را میکشید. آن زن در حالی که بیاعتنا از مغازه میرفت بیرون، گفت:" تا شب هم گریه کنی من این عروسک رو برات نمیخرم. بذار سر جاش." مادر و دختر را میشناختم، با هم فامیل بودیم. جلو رفتم. احوالپرسی نه چندان گرمی کردم و پرسیدم:" این بچه چشه؟ چی میخواد؟" جواب داد:" هیچی بابا. نشد بیام یه چیزی برا خونه بخرم، هوس اسباب بازی و عروسک جدید نکنه. مگه ما چقدر درآمد داریم که هر ماه کلی پول خرت و پرت اضافی بدیم؟"
_خب چرا همینها رو بهش توضیح نمیدی؟
_ حاج خانم ببخشید ها؛ ولی مگه حالیش میشه؟ وقتی پیله میکنه، ول کُن نیست.
- خب ما هم بچه داریم، ما هم این چیزها رو میفهمیم؛ ولی باور کن بچهها خیلی فهمیدهتر از چیزان که فکر میکنیم. چند قدمی را با او هم مسیر و هم صحبت شدم. کمکم گریههای دخترش که داشت با دقت به حرفهای ما گوش میداد، کمتر شد. هم او کمی آرام گرفت و هم عصبانیت من فروکش کرد. برای اینکه بفهمد درکش میکنم، از خودم مثال زدم و گفتم:" فکر میکنی برای من پیش نیومده؟ من به جای اینکه بزارم از مغازه برم، حتماً به بچههام توضیح میدم که میدونم به این وسیله نیاز داری؛ ولی الان برای خریدش پول ندارم. بهت قول میدم پس انداز کنم و اگر خرج واجبی پیش نیومد، بعداً برات بخرم."
- حاج خانم یعنی بچههات قبول میکنن؟
تا الان که قبول کردن. تو هم امتحان کن. حیف نیست بچه اینطور مثل ابر بهار اشک بریزه؟
شاید بچههای من خیلی حرف گوش کن بودند؛ ولی راه دور و درازی نرفته بودند. وقتی میدیدمشان یاد بچگیهای خودم میافتادم. ننه سی سال بیشتر نداشت که شوهرش را توی تصادف از دست داد و همهٔ مسئولیت سهچهارتا بچهٔ قد و نیم قد افتاد روی شانههای جوان خودش.
https://eitaa.com/besooyenour
📚 کتابی که رهبر معظّم انقلاب در دیدار بانوان به آن اشاره داشتند چه بود؟
⬅️ کتاب «زن و خانواده»
دفتر سیوچهارم از مجموعهی ۴۰جلدی #ره_نامه
♦️ [...] دیروز یک کتابی برای من آوردند که صحبتهایی بود که خود بنده کرده بودم، چاپ شده بود، ندیده بودم؛ نگاه کردم دیدم خیلی از حرفهایی که آماده کرده بودم و میخواستم امروز اینجا بگویم، در آن کتاب هست و قبلاً بارها گفته شده؛ در این زمینهها زیاد صحبت کردهایم.
https://eitaa.com/besooyenour
🇮🇷مراسم گرامیداشت حماسه ۹ دی(روز بصیرت و میثاق امت با ولایت)🇮🇷
سخنران:
دکتر محمد حسن قدیری ابیانه
▫️سفیر اسبق ایران در استرالیا، مکزیک،گواتمالا و بلیز
▫️دکتری علوم استراتژیک
🗓زمان: شنبه ٩ دی ماه ساعت ١٨:١۵
📍مکان: سالن شهروند(فرهنگسرای خارون)
قرارگاه جهاد تبیین شهرستان نجف آباد
کانال بصیر نجف | عضوشوید 👇
🇮🇷https://eitaa.com/basir3najaf
دعای فرج.علی فانی.mp3
2.71M
یابن الحسن...
روز ظهور تو،چه سرافکنده میشوند
آنان که در دعای فرج کم گذاشتند..
#دعای_فرج🕊
#قرار_عاشقی ♥️
https://eitaa.com/besooyenour
🌱هر کجا که باشم چه در بانک، چه در بیمارستان و چه در فروشگاه بالاخره صف انتظارم به پایان میرسد.
اما نمیدانم چرا صف انتظار تو تمام نشدنی است! میترسم وسط راه کم بیاورم... اگر هر از چند گاهی، با یادت مرا شارژ نکنی.
#امام_زمان ♥️
#تلنگر
https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️میگن رای نمیدیم،چون وضع خیلی خرابه🧐
🤔مهمترین عامل بازدارندگی در مقابل دشمنان چیست ؟
پاسخ را با هم می بینیم✅
🎧 پادکست ۳ بعدی.
👈🏻 حتما با هنذفری گوش بدهید.
🎙 کارشناس: محمدحسین دادخواه
💯کاری از گروه بصیرتی #اهل_البصر
#ثامن
#انتخابات
ادامه دارد...
ایتا و روبیکا
https://eitaa.com/besooyenour
یا «بیسواد»ید یا «مزدور»، شایدم «هردو»
نوشته: سیاست آیتالله خمینی، یک سیاست «تنشزا»ست و مشکلات ما در کشور به خاطر همین سیاست است.
گفته: اگر سفارت آمریکا را در سال ۵۸ تسخیر نمیکردید، آمریکا با شما دشمنی نمیکرد.
اگر آیتالله خمینی از ابتدای انقلاب، بنا را بر تقابل با آمریکا نمیگذاشت آمریکا کاری به شما نداشت.
میگوید: اتفاقا علت حملۀ صدام به ایران هم همین سیاست تنشزای آیتالله خمینی است. صدام شنیده بود که آقای خمینی قصد صدور انقلاب را دارد، به همین خاطر به ایران حمله کرد تا انقلاب صادر نشود.
من میگویم: متأسفم که بعد از گذشت ۴۵ سال از انقلاب، هنوز آدمهایی آن هم بعضاً عمامه بهسر پیدا میشوند که از گفتن این آسمان ریسمانها خجالت نمیکشند. تعجبم از این است که چطور رویشان میشود اینها را بگویند. خوشبینانهترین قضاوت در مورد اینان این است که بگویم: از تاریخ «هیچ» نمیدانند.
مصدق حکم عزلی که محمدرضا برایش نوشته بود را قبول نکرد. شاه بهخاطر قدرت آیتالله کاشانی و حمایت مردم از مصدق مجبور به ترک ایران به مقصد ایتالیا شد. مصدق انگلیسستیز اما آمریکاخواه بود. از فشار انگلیسیها به آمریکا پناه برد. آمریکاییها هم با سر انداختنش به چاهِ فنا. کودتای ۲۸مرداد۳۲ را با دلارهایی که بواسطۀ «کیم روزولت» به ایران فرستادند را به راه انداختند و پهلوی فراری را برگرداند به رأس قدرتِ ایران برای منافع خودشان.
اینجا امام خمینی چه سیاست تنشزایی را اعلام و اعمال کرده بود؟
از سال ۴۱ که امام مخالفتش را با سیاستهای آمریکایی که توسط شاه اعمال میشد و بعد، در سال ۴۳ که به کاپیتولاسیون اعتراض کرد و دم از منافع ملت ایران زد و آمریکا و اسرائیل و شاه را رسوا کرد که منجر به تبعید امام شد، فشار بر انقلابیها و شخص امام با حمایت آمریکا زیاد شد. اصلا این چهلپنجاه هزار آمریکایی در دستگاههای نظامی، امنیّتی، اقتصادی و... چه غلطی میکردند؟!
اینجا چه؟ امام تنشزایی کرد؟ دفاع از حقوق مردم، تنشزایی است؟ شما مسائل را اینقدر پیاده میفهمید یا خودتان را برای بزک آمریکا به نفهمی زدهاید؟!
آرام آرام برای خفهکردن صدای حمایت از مردم و ملت و کشور، ساواک صفاک را اسرائیلیها با پشتیبانی آمریکا به شاه تحمیل کردند که بعدها آن فجایع را رقم زدند. اینجا خمینی مظلوم چه کرده بود جز بلند کردن صدای عدالتخواهی؟
در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب، فرستادۀ آمریکا، یک ژنرال برجسته به نام «هایزر» آمد تهران برای اینکه اگر بتواند یک کودتا راه بیندازد و صدها هزار، بلکه میلیونها آدم را به قتل برسانند؛ نیّتشان این بود تا بلکه جلوی انقلاب مردم را بگیرد اما نتوانست! اینجا هم خمینی تنشزایی کرده بود؟
در ۱۳ آبان ۵۷ دانشآموزان را در کف خیابان به رگبار بستند! چه کسی کرد؟ کار کی بود؟ امام یا شاه وابسته به آمریکا؟
و اما سفارت آمریکا یعنی لانۀ جاسوسی و مقدمهسازی برای توطئه، کودتا و براندازی، بهنظر شما باید با آن چه میکردیم؟ میایستادیم تا پدرمان را در آورند؟ فقط احمقها میتوانند چنین کاری بکنند! قبل از وقوع توطئه بایستی جلوی آن را گرفت، این حکم عقل است. همه همین را میگویند.
اسنادی که از سفارت به دست آمد نشان داد که از همان روزهای اوّلِ بعد از پیروزی انقلاب، سفارت آمریکا مرکز توطئه و جاسوسی علیه ایران بوده؛ حتّی در سفارت آمریکا طرّاحی کودتا میشده که علیه انقلاب کودتا کنند؛ طرّاحی جنگ داخلی میشده؛ تلاش میکردند که در استانهای مرزی کشور، جنگ داخلی راه بیندازند؛ طرّاحی میشده که چگونه در حکومتِ جدیدِ انقلابی نفوذ کنند؛ رسانههای ضدّانقلاب را که در داخل بودند، مدیریّت میکردند. یعنی این سفارت، از اوّلین روزهای شروع انقلاب، مرکز توطئه علیه کشور و علیه انقلاب بوده.
خب اگر در کوچۀ شما یک خانۀ تیمی درست شود برای ترور شما، یا برای سرقت منزل شما، یا برای تجاوز به ناموس شما، شما چه میکنید؟ سیاست شما چه خواهد بود؟ از ترس اینکه به شما نگویند: تنشزا! صبر میکنید تا پدرتان را درآورند؟ اگر پاسختان «آری» است، پس خیلی احمق هستید.
و اما صدور انقلاب، یعنی صدور تفکرِ نه ظلم و نه انضلام. یعنی ما با نظام سلطه که عالم را تقسیم به سلطهگر و سلطهپذیر میکند، مخالفیم و خود ما هم نه سلطهگریم و نه سلطهپذیر و این تفکر را، هم تبلیغ، ترویج و صادر میکنیم و کردهایم. این سیاست، سیاست خداست. خدا میگوید نه ظلم کن و نه ظلم بپذیر. این، سیاست انبیاست. سیاستِ امام حسین علیهالسلام است. شاید نمیدانید که منظور از صدور انقلاب، سیاست جنگطلبی و لشکرکشی و فتوحات جغرافیایی نیست.
کاش اینقدر غیرت میداشتید حرفهایی را که آمریکاییها سالهاست برای پوشاندن جنایتهایشان و برای تحریف تاریخ و انحراف افکار عمومی جهان دارند تکرار میکنند، شما تکرار نمیکردید.
اسماعیل فخریان
@fakhrian_ir
#منم_یه_مادرم
قسمت_چهارم
(روایت مادر شهید مصطفی احمدی روشن)
آقا جانم بنز ده تُن داشت. وقتی فوت کرد، پدربزرگ آن را فروخت و پولش را زد به تجارت گندم. هر ماه هرچه دستش را میگرفت، میداد به ننه. گاهی ماه به آخر نرسیده، دست ننه خالی میشد؛ ولی قِرانی از پدر شوهرش درخواست کمک بیشتر نمیکرد. آن روزها خیلی از زنهای خانهدار، از کارخانههای پارچه بافی کلافهای در هم تنیدهٔ نخ تحویل میگرفتند و دور دوک میپیچیدند. این کار برایشان آب باریکهای دستمزد داشت. عصرها ننه گوشهٔ حیاط مینشست، هم گره از کلافهای نخ باز میکرد و هم از زندگی خودش. ما را به دندان گرفت و با عزت بزرگمان کرد. سایهٔ مرد سر خانهٔ ما نبود؛ ولی ننه طوری ما را بار آورد که کسی یادش نمیآید دستمان جلویش دراز شده باشد یا کمکی به ما کرده باشد؛ حتی در اوج سختی روزهای بی پدری، برای ما نذری قبول نمیکرد. مثل کوه ایستاده بود و نمیگذاشت کسی ترحم خرجمان کند؛ ولو به بهانهٔ نذری دادن .عصر پنجشنبه بود میخواستیم برویم سر خاک آقا جان. پسر همسایهمان تازه فوت کرده بود.آن روزها برای جوانهای ناکام حجله میبستند و به یاد حسرتهایی که به دل آن جوان مانده بود، کلی خوراکیهای جور وواجور توی حجله میگذاشتند. تمام مسیر خانه تا قبرستان را ننه توی گوش ما تکرار کرد که اصلاً از آن خوراکیها برنداریم. میگفت:" کسی که چشمش دنبال خوراکیهای مردمه، گدا بار میآد. عادت میکنه چشمش دنبال دست این و اون باشه. اصلاً آدم نباید هر نون و لقمهای رو بخوره. ما فقط از دست کسایی چیزی قبول میکنیم که میشناسیمشون. اگه از حلواهای سر قبرستون نخورین، خودم توی خونه براتون خوشمزهترش رو درست میکنم."
عین جملات ننه را حاجی هم سر بارداریها توی گوشم تکرار میکرد. هر دویمان میدانستیم همان قدر که نطفهٔ پاک مهم است. لقمهٔ پاک هم توی شخصیت بچه تأثیر گذار است. بچهها با این باور توی وجودم پا گرفتند و پای خاطرات کودکی من و حرفهای ننه قد کشیدند. برای اینکه چشم طمعشان را از سفرهٔ بقیه بگیرم، بیشتر راه را رفته بودم. اگر امامزاده یا آرامگاهی میرفتیم، نیاز نبود چهارچشمی حواسم باشد که چشمشان دنبال خیرات سر قبور نباشد. بزرگتر که شدند، میتوانستم بزرگانه تر با آنها صحبت کنم. میگفتم: " اگر بگم از پول بدم میاد که دروغ گفتم؛ ولی آدم باید به اون چیزی که داره قانع باشه؛ وگرنه هرچی پول بیشتر بیاد تو جیبتون، حرصتون برای پولدارتر شدن بیشتر میشه. خودتون نگاه کنین، کله گندهترین مفسدها پولدارترینهاشونن." یک روز با مصطفی و پسرش رفته بودیم بهشت زهرا. بین حجلههای باغهای قطعهٔ شهدا قدم میزدیم و یکی یکی سر قبور میرفتیم .علیرضا همهٔ حواسم را پرت کرده بود. دیدم سر هر مزاری که خوراکی میبیند، راهش را کج میکند و میرود سراغش. منتظر بودم مصطفی چیزی بگوید. با نگاه دنبالش میکرد؛ ولی هیچ چیزی نمیگفت. از کوره در رفتم و گفتم:" مصطفی نمیخوای بچهت رو جمع کنی؟ خب یک چیزی بهش بگو ...همه رو درو کرد دیگه... اینجا هر کسی هر چیزی... ." نگذاشت حرفم تمام شود. با خونسردی گفت:" مامان جان، خیرات شهدا فرق میکنه. بذار برداره."
تا هرجا که دوچرخه پا به رکابش بود، در کوچه پس کوچههای همدان گشت میزد. نزدیکی خانه، سر پایینی خطرناکی بود که شیب تندش کنترل دوچرخه را سخت میکرد. سر ظهر و نصفه شب هم نمیشناخت. همیشه آنجا کلی ماشین سبک و سنگین در حال رفت و آمد بود. برایم فرقی نمیکرد که چند بار از زبانم شنیده است، هر روز قبل از رفتنش تکرار میکردم:" مصطفی جان، خیلی مراقب باشیها. این ماشینها ترمز درست و حسابی ندارن. سرعت نداشته باشی. از گوشه حرکت کنی و... ." هر روز تا صدای دلینگ دلینگ دوچرخهاش را از پشت در بشنوم، دلم هزار راه میرفت.
دیگر همه میدانستند چقدر روی مصطفی حساسم.یکی از رانندههای همان مسیر به پدرش گفته بود:" آخرش این سرعت مصطفی و این شیب خطرناک، کار دستتون میده." دیگه مطمئن شدم نگرانیام بیجا نیست و باید هرجور شده هوای چرخ سواری را از سرش بیندازم و پایش را از رکاب دوچرخهاش بگیرم. به فکر بودم چطور مجابش بکنم و با چه جایگزینی راضیاش کنم. راه حلی به سرم زد که نمیدانستم چقدر اثر میکند. در حالی که داشت با دستمال، زین و دسته و رکاب دوچرخهاش را برق میانداخت، رفتم کنارش ایستادم. تیرم را در تاریکی انداختم و بیمقدمه گفتم:" میدونستی من هم سن تو که بودم، جوجه داشتم؟ گوشهٔ حیاط براشون لونه درست کرده بودم." لبخندی زد و دوباره دستمال را با حوصله روی زین کشید. ادامه دادم:" مصطفی، تو هیچ وقت دوست داشتی مرغ و خروس داشته باشی؟ حیاتمون هم که بزرگه، اگر چند تا جوجه داشتی، الان همین جا دورهت کرده بودن و جیک جیک میکردن نه! جیک جیک صدای گنجشکه.
https://eitaa.com/besooyenour
"حماسه نهم دی"
مقام معظم رهبری:
نهم دیماه، تجلی قدرت خداو و حرکتی ماندگار در تاریخ انقلاب است.
#دههبصیرتگرامیباد...
https://eitaa.com/besooyenour
خلاصه کتاب پروتکل های یهود.pdf
12.27M
🔻رهبر معظم انقلاب: از خواندن کتاب "پروتکل های دانشوران صهیون" غفلت نکنید.
کتاب پروتکل های صهیون، توسط گروه اتاق تحلیل خلاصه شده و در قالب یک فایل پی دی اف، تقدیم عزیزان می شود.
لطفاً در حد توان این فایل را در گروه هایی که عضو هستید به اشتراک بگذارید.
📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ
https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"بصیرت"
بصیرت این است که شما بدانید با چه کسی طرفید،
بدانید که او دربارهی شما چه فکری دارد،
بدانید که اگر چشم خودتان را بستید و فکر نکردید،
ضربه خواهید خورد...
۱۳۹۵/۸/۲۶
#دههبصیرتگرامیباد...
https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 پادکست صوتی
💠 تقویت مهارت زناشویی خانواده
🔸 «زیبایی زن فقط برای شوهر»
#خانه
#خانواده
#مشاوره_خانواده#همسرداری
#عفاف و حجاب
https://eitaa.com/besooyenour