#مَنَم_یه_مادرم
#قسمت_چهل_و_سوم
(روایت مادر شهید محمد مسرور)
فاطمه با آب و تاب تعریف کرد:"هیچی دیگه. رانندهٔ اتوبوس توی ماشین نوار میذاره و صداش رو بلند میکنه. با اینکه همه زوار مشهد بودن، هیچ کدوم جرئت نمیکنن بهش تذکر بدن.اون وقت گل پسر نوجونت خیلی محکم میره جلو و به راننده میگه لطفاً صداش رو کم کنین. اون هم یه کم صداش رو کم میکنه؛ ولی باز هم بلند میکنه."
محمد گفت:"آره دوباره بلند کرد؛چون میگفت با صدای کم و خوابش میبره."
_ تو چیکار کردی؟
_من روی صندلی اول نشسته بودم. رفتم ته اتوبوس نشستم تا صدای ضبطش به گوشم نرسه. موقع برگشت هم یه واکمن خریدم با کلی نوار مذهبی. تا برسیم کازرون گوش دادم.
_ قربون پسرم بشم. بهترین کار را کردی. بابات همیشه میگه:" هر حرفی رو نزنین. هر چیزی گوش ندین. با هر کسی نشست و برخاست نکنین." محمد بعد از دورهٔ راهنمایی رفت هنرستان، رشته برق. نه اینکه نمراتش کم شده باشد، کار فنی را دوست داشت. یک روز اتوی خانه خراب شده بود، کامل بازش کرد و گفت:" مامان جان، اتو را براتون درست کردم." دیدم راست میگوید و اتو درست شده است. تعجب کرده بودم. وسایل برقی خالهاش را هم تعمیر میکرد.خوشحال بودم که پسر باعرضهای است. از بس پسر آرام و خوبی بود، فقط برای جلسات اولیا و مربیان میرفتم مدرسه. خیلی از پدر و مادرها برای شیطنت بچههایشان مدام تدی دفتر ناظم بودند؛اما مک اصلاًبرای چنین کارهایی به مدرسهاش نرفتم.
یک بار از مدرسهاش من را خواستند. این بار تعجب کرده بودم که معلمشان من را خواسته است. معلمشان پرسید:" حاج خانوم، کی تو خونه به محمد کمک میکنه برای ساختن کار دستیها؟"
_ هیچکس. همهٔ کارهاش رو خودش با علاقه انجام میده.
معلمشان هم از این همه توانایی محمد تعجب کرده بود. بعد گفتم:" محمد خطایی ازش سر زده که من رو خواستین؟"
_ نه حاج خانوم. تبریک میگم بهتون بابت محمدآقا .خیلی پسر خوبیه. هم درسش خوبه و هم اخلاقش. یه کاردستی خیلی قشنگ درست کرد و آورد، خواستم بدونم کی کمکش کرده. توی تمام مسابقات قرآنی و دینی هم رتبه آورده.
من اصلاً خبر نداشتم. محمد این چیزها را نمیگفت. دوست نداشت از خودش تعریف کند. محمد با ارههای مویی اسم حضرت علی علیه السلام و الله را روی تخته برید. کارش خیلی ظریف و تمیز بود. یک بار هم به من تابلوی پنجتن هدیه داد. خیلی خوشم آمده بود.بچههای دیگر هم از این همه استعداد محمد تعجب میکردند. یک روز صدای صحبت علی و محمد را شنیدم که میگفت:" محمد، شنیدم بازی مساوی را باختین. بچهها میگن تو مقصر بودی."
_داداش،بچهها اشتباه میگن. داور باید پنالتی میگرفت به نفع تیم مقابل؛ ولی ادامه بازی رو اعلام کرد. من خودم دیدم که تیم ما خطا کرده و باید پنالتی گرفته میشد.
علی خندید و گفت:" محمد، تو اعجوبهای هستیها. خیلیها وقتی داور حق میگه، بهش اعتراض دارند با اینکه میدونن درست گفته، تو برعکس به ضرر تیم خودتون پنالتی رو قبول کردی؟"
برایشان شربت بردم و پرسیدم:" چی شده علی جان علی؟"
علی گفت:" هیچی مامان.مدرسهٔ محمد با یه مدرسهٔ دیگه مسابقه فوتبال داشتن. دقیقههای آخر بازی، یهکم مونده بود مساوی تموم بشه، محمد میره توپ رو میذاره نقطهٔ پنالتی تا رقیبشون بهشون گل بزنه."
https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز دوم ماه مبارک رمضان
https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح دعای روز دوم ماه رمضان
https://eitaa.com/besooyenour
🔴فوری معاون اول قوهقضاییه استعفا داد
رییس قوه قضاییه ضمن پذیرش درخواست استعفا:
🔹اگر چه حضور شما در این منصب، در رسیدگی به پرونده مورد اشاره مدخلیت و تاثیری نداشته و نخواهد داشت اما با توجه به درخواست حضرتعالی و نکاتی که مطرح کردید استعفای شما مورد پذیرش قرار می گیرد.
پ.ن: پرونده مالی فرزند معاون اول قوه قضائیه برای دستگاه قضایی حواشی ایجاد کرده است و گویا این استعفا با همین پرونده مرتبط بوده که آقای مصدق در اقدامی درست، انجام دادند.
https://eitaa.com/besooyenour
🔴 آه از غزه و ماه مبارک رمضانش و کودکان از گرسنگی شهید شدهاش😭
در دعای سحرت، به یاد کودکان غزه هستی...؟!
اللهم عجل لولیک الفرج 😭
https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهر_رمضان
#الذی_انزلت_فیه_القرآن
وقتی حاج آقای قرائتی از رهبری اجازه میگیره دقایقی کنارش نکاتی رو به طلاب سر درس بگه، واکنش آقا😁
❗️ واقعا چقد قرآن بینمون کمه!
در آستانه ماه مبارک رمضان حتما این سخنان دلنشین در محضر رهبر انقلاب را ببینید و منتشر کنید.
─═इई🍃🥀🍃ईइ═─
مجتبی صدیقی پسر مظلوم و مهربانی بودکه همیشه لبخندبرلب داشت.او از همان کوچکی درمغازه نجاری پدربرای خودش دو تامبل چوبي بزرگ درست کرد.او ورزش میکرد برای همین هم با آن سن کمش هیکل ورزشکاری پیدا کرده بود.درخانواده مرفهی بدنیاآمده بوداما همیشه ساده لباس میپوشید،شلوار راحتی خانهاش راعمداًگشادمیپوشیدتا حجم بدن ورزشکاریش درمقابل خواهران و مادرش هم مشخص نباشد.مجتبی تا میشدصله ارحام میکرد.حتی قبل از شهادتش چندعکس سیاه و سفیداز خودش برای اقوام برده بود،روی حجاب خیلی تعصب داشت وازاینکه دختر یا زنی موهایش بیرون باشدعذاب میکشیدو تذکرمیداد.همرزم ودوستش تعریف میکندکه هنوزهیچ شهیدی دربخش غربی گلستان شهدای اصفهان خاک نشده بودکه بامجتبی برای زیارت شهیدان رفتیم.یکی ازخانوادههای شهدا سیب به ماتعارف کرد،مجتبی سیب را برداشت وهمانطورکه اون روگازمیزد، دستم راکشیدبردبه همون بخش غربی که تقریباهیچ اثری ازقبورشهدانبود. وقتي رسيديم به انتهاي بخش غربي سيبي روكه گازمي زدهم تموم شده بود. ته مانده سیبش راپرت کردروخاک و گفت:اونجارومیبینی،اونجاجای قبرمنه!با خنده گفتم:جا قحطه اینجاکه شهید خاک نمیکنن!خندهای کردوحرف و عوض کرد.مجتبی جزوگردان یونس بودو در همان آب هم به شهادت رسید.وقتی مادرش که آن زمان بارداربودرادرمعراج شهدابرای شناساییش بردند،بدنش باد کرده بودوقابل شناسایی نبود.اماباحضور مادربه صورت عجیبی بادصورتش کم شد و مادراوراشناخت.
زمانی که زیرتابوتش راگرفته بودیم و به محل دفن حرکت میکردیم بادیدن جای قبرخشکم زد،همان جایی که مجتبی ته مانده سیبش را انداخته بود.
مجتبی در سن 20 سالگی در سال 67به شهادت رسید
#مَنَم_یه_مادرم
#قسمت_چهل_و_چهارم
(روایت مادر شهید محمد مسرور)
محمد خندید و گفت:"بازی بود دیگه. نباید جِر زنی کرد که. داور وقتی خطا رو ندیده، خدا که دیده. وقتی خودم دیدم حق با رقیبمونه، باید میگفتم." علی دستی زد به شانهٔ محمد و گفت:" خیلی بامرامی داداش! خدا حفظت کنه."
گفتم:" آفرین پسرم. اگه همهٔ آدمها خدا رو ناظر بر اعمالشون بدونن، اون وقت به هم ظلم نمیکنن و دنیا گلستون میشه." محمد گفت:" بله مامان، حق رو باید گفت؛ حتی اگه به ضررمون باشه."همینطور که محمد و علی با هم صحبت میکردند، دفترچه یادداشت کوچکی کنار تلویزیون دیدم. رفتم سمتش و بازش کردم. مال محمد بود. تمام روزش را برنامهریزی کرده بود. از ساعت فلان تا فلان برای نماز. بعد زیارت عاشورا. ساعت فلان رفتن به باغ نظر و درس خواندن. نظر باغ چهارصدسالهٔ قدیمی است در کازرون که نزدیک خانهٔ ما بود. محمد سکوت باغ را خیلی دوست داشت و بیشتر وقتها برای درس خواندن میرفت باغ. دفترچه را نگاهی کردم و سر جایش گذاشتم. خوشحال شدم که محمد برای هر روز و ساعتش برنامهریزی میکند.
در همان دورهٔ دبیرستان محمد از پدرش کامپیوتر خواست.یک شب دستهای پول جلوی حاجی گذاشت و گفت بابا میشه برای من کامپیوتر بخری؟ پولهای خودم کمه."
حاجی با لبخند پرسید:" کامپیوتر برای چی میخوای؟"
_ خیلی استفادهها میشه کرد.فاطمه هم خانهٔ ما بود. گفت:" بازی هم داره." محمد گفت: بازی هم داره؛ ولی من دلم میخواد خودم کار با کامپیوتر را یاد بگیرم."
پولهای محمد را شمردم و گفتم:" ماشالا خوب پول جمع کردی." محمد خندید و گفت:" دیگه شما یادم دادین که پس انداز کنم. از کارهای تابستون و پول تو جیبیهایی هست که بابا بهم داده."
حاجی گفت:" باشه پسرم. اولین فرصت با هم میریم کامپیوتر بخر."
بعد از خرید کامپیوتر، محمد خودش آنقدر کتاب خواند و تمرین کرد که دیگر هر کسی سؤالی دربارهٔ کامپیوتر داشت از او میپرسید.
نوجوان بود که به عنوان خادم و راوی در کاروانهای راهیان نور فعالیت کرد. آن سال قرار شد که بچههای محل را ببرند شلمچه. محمد آنها را تشویق میکرد تا در کاروان ثبت نام کنند. وقتی برای اولین بار شنیدم، گفتم:" پسرم، عزیزم، بچههای مردم رو با خودتون نبرین مناطق جنگی. شنیدم خیلی جاها هنوز کامل پاکسازی نشده و براشون خطر داره. خودت دوست داری برو؛ ولی بچهها امانتن." محمد با اطمینان گفت:" نگران نباش مامان. شهدا خودشون هوامون رو دارن."
_ آخه فقط اونجا نیست که. توی راه ممکنه خدایی نکرده اتفاقی بیفته.فاطمه گفت:" مامان، محمد کلی مطلب جمع کرده. میخواد توی اتوبوس از زندگی شهدا برای بچهها تعریف کنه تا برسن به جنوب. تازه از شیراز تا اهواز که راهی نیست. به دلت بد راه نده." محمد خوشحال شد وقتی دید خواهرش هم هوای او را دارد. فاطمه و محمد در عین صمیمیت به شدت احترام هم را نگه میداشتند.
بعد از آن، محمد بارها و بارها رفت اردوی شلمچه. خودش هم از شهدا برای بچهها میگفت. یک روز گفت:" مامان معرفی شهدا کمترین کاریه که من براشون انجام میدم. خیلی دلم میخواد بیشتر از اینها بهشون خدمت کنم. اونها جونشون رو برای ما دادن."
_ همین که یاد شهدا رو زنده میکنی و مهرشون رو به دل بچهها میندازی، میدونی که چقدر کار بزرگی داری انجام میدی؟
محمد لبخند زد. کمی سکوت کرد و گفت:" مامان فکر میکنی مامان بزرگ لباسهای عمو احد رو بهم میده؟"
_ وا! لباسهای عمو احد رو میخوای چیکار؟
_ لباسی که زمان جنگ تنش میکرده رو میخوام، نه لباسهای معمولیشرو. میخوام ببرم شلمچه بپوشم.
https://eitaa.com/besooyenour
🇮🇷🇵🇸
﷽
🖼 #خلاصه_نوشت | بیانات رهبر انقلاب اسلامی #امامخامنهای مدظلهالعالی در محفل #قرآن کریم ۱۴۰۲/۱۲/۲۲
🍃🌹🍃
#لبیک_یا_خامنه_ای | #رمضان
https://eitaa.com/besooyenour
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 #خبرهای_خوب
🍃🌹🍃
1⃣ ۳۱ واحد تولیدی راکد در قم احیا شد
🔹مدیرکل صنعت، معدن و تجارت قم: از ابتدای سالجاری تا پایان بهمنماه، ۳۱ واحد تولیدی راکد در شهرکهای صنعتی استان احیا شد و بهرهبردارن آن توانستند محصولاتشان را به بازار عرضه کنند.
2⃣ ساخت مجتمع ۸۰۰ واحدی دانشجویان متاهل دانشگاه فردوسی مشهد آغاز شد
🔹عملیات ساخت مجتمع مسکونی دانشجویان متاهل دانشگاه فردوسی مشهد با ظرفیت ۸۰۰ واحد روز چهارشنبه با عنوان «پردیس زندگی» و با حضور استاندار خراسان رضوی آغاز شد.
##دولت_کار_و_فعالیت | #دولت_مردم
https://eitaa.com/besooyenour
سيد عليرضا جوزي متولد 54، 13 سال بيشتر نداشت. در شناسنامهاش دست برده تا بتواند در جبهه حضور پیدا کند. عليرضا حال و هوايي داشت، بيشتر از سنش ميفهميد. دفترچه خاطراتش را كه بخوانی تازه متوجه عرفان عليرضا ميشوي. يك برادرش هم سال 1364 شهيد شده بود.
ساك عليرضا را كه گشتند دفتري پيدا كردند كه باورش مشكل بود، انگار يك روحاني عالم كه سالها در حوزه درس خوانده باشد، وصيتنامه نوشته بود: «هنگامي كه شيپور جنگ به صدا در ميآيد، مرد از نامرد مشخص ميشود. پس بنواز اي شيپورچي. عزيزان بدانيد هيچ چيزي از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست. من ميخواهم با نثار اين قطره خون به معشوقم برسم، به معشوقي كه سالهاست در انتظار ديدن اويم، به معشوقي كه به انسان هستي داد و آنان را خلق كرد. مرگ دست خداست پس از جبهه و جهاد رفتن ممانعت نكنيد. شهادت بالاترين درجه است و بالاترين آرزوي من...تا خدا اراده نكند اتفاقي نميافتد.» عليرضا هنوز به سن تكليف نرسيده بود كه شهيد شد. سيد جوزي در گلزار شهداي چيذر دفن است.
خمسه كوثر: شهيد سيد داود طباطبايي
داود متولد 1336 بود.
سید داود پيشنماز ما بود و كارمند پليس قضايي بود. قطعنامه كه قبول شد گفت: ما مانديم با دنياي وانفسا كه بايد با آن بجنگيم. راست ميگفت. او پس از شهادت در قطعه 29 رديف 137 شماره4 به خاك سپرده شد. يك بار با دوستم به مزارش سر زدم. عدهاي زن نشسته بودند و گريه ميكردند. از يكي از آنها پرسيدم شما مادر شهيد هستيد ؟! گفتند: «نه. بچههايم در رديف بالا دفن هستند، ما همه مشكلاتي داشتيم و بچههايمان آمدند به خوابمان كه مادر جان به شهيد سيد داود متوسل شويد.»
آنها هر كدامشان به نحوي شفا گرفته سيد داود بودند. بحق گفتهاند كه شهدا امامزادگان عشقند.
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 سیدعبدالملک بدرالدین حوثی رسما اعلام کرد که #یمن به دنبال جلوگیری از عبور کشتیهای اسرائیلی است که دریای سرخ را دور زده و از اقیانوس هند و امیدنیک به سمت رژیم اشغالگر قدس میروند.
🍃🌹🍃
✅ این سخن حاوی سه نکته مهم است:
1⃣ یمنیها در روزهای قبل، چند گزینه مهم برای گسترش عملیات داشته و دارند که تقریبا همه آنها را یکبار مرور کردهایم. مواردی مانند: گسترش مکانی عملیات از دریای سرخ و بابالمندب، ورود سلاحهای راهبردی، ممنوعیت عبور همه کشتیهای آمریکایی و انگلیسی و به مقصد آمریکا و انگلیس، زدن کشتیهای شرکتهای کمککننده به رژیم، هدف قرار دادن کشتیهایی با خدمه آمریکایی، انگلیسی و صهیونیست، انهدام ناوگان نظامی متخاصم و ورود کشتیهای اروپایی(فرانسه، آلمان، ایتالیا و یونان) به لیست ممنوعیت عبور. اکنون رهبری یمن گزینه گسترش میدان رویارویی را رسما اعلام کرده است.
2⃣ اعلام رسمی یک طرح و هدف عملیاتی در رسانهها نشان از وجود عزم و اراده برگشت ناپذیر صنعا و البته اطمینان ارتش یمن از تاکتیکها و تسلیحات هدفگیری خاص خود است که حتی اعلام رسمی اهداف جدید، باعث کاهش موفقیت عملیاتها نخواهد شد. این مهمترین ویژگی صنعا است یعنی وقتی آنها تصمیمی میگیرند، قطعا اجرایی شده و هیچ قدرت و هزینهای توسط هیچ کشوری و هر راه نظامی و دیپلماتیکی توانایی برگشت تصمیم فوق را ندارد.
3⃣ در صورت ورود انصارالله به این مرحله از رویارویی، برگ جدیدی از شکست سهمگین و مفتضحانه آمریکا و انگلیس برای توقف حملات یمنیها و رفع حصر اسرائیل رونمایی خواهد شد. به عبارتی، این دو کشور نه تنها حملات انصارالله را متوقف نکردند، کشتیهای تجاری و نظامی خودشان هم وارد لیست اهداف شد و عملیات یمنیها نیز از حیث مکانی برای تحکیم حلقههای محاصره رژیم گسترش خواهد یافت. به عبارتی دیگر، یمنیها نیز وزن و عیار آمریکا و انگلیس چه در عرصههای سیاسی و دیپلماتیک و چه در عرصه نظامی و امنیتی را شناخته و میدانند با گسترش عملیات نیز دشمن توانایی انجام حرکت تاثیرگذاری را نخواهد داشت.
https://eitaa.com/besooyenour
خمسه كوثر: شهيد سيد مهدي موسوي
سيد مهدي بسيار ساكت و مظلوم بود. شهردار كه ميشد همه كارهاي بچهها را انجام ميداد. دوست سید نقل میکنند:
سالها دنبال قبر سيد مهدي بودم كه بعد از 20 سال خوابش را ديديم. خواب ديدم كه سيد مهدي گفت: «من دنبال شما هستم، شما كجاييد؟»
آدرس مزارش را در خواب به من داد و فرداي همان روز به همراه يكي از دوستانم راه افتادم و به دنبال آدرسي رفتم كه خود سيد مهدي به من داده بود.
مزارش در گلزار شهداي رباط كريم بود. رفتيم هم مزارش را پيدا كرديم و هم خانوادهاش را. همانا شهدا هادیان نورند»
هدایت شده از شهیدانه🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا رحمی یا دعوتی یا گوشه نگاهی
نگاه به خاک پایت بینداز گه گاهی...
#رمضان
#امام_زمان
#ماه_رمضان
┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓
🇮🇷@shahidane01
┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
کربلای امام زمان
انقلاب اسلامی سطح دینداری را آنقدر بالا برده که حتی آدم گندههای مدعی هم ممکن است در ادامۀ مسیر کم بیاورند. انقلاب به معنای واقعی دارد آدمها را برای ظهور گلچین میکند. اینجا در انقلاب اسلامی، دارد خالصسازی الهی اتفاق میافتد. همه مجبورند «رو» بازی کنند، بالاخره باید خودشان باشند. کسی نمیتواند برای همیشه در زیر پوستِ «من خوبم»های دروغین قایم شود. انگار انقلاب ما، «کربلای» امام زمان است. عیار همه اینجا باید محک زده شود. اینجا همه چیز روشن میشود. زیر و روی انسانها اینجا دیده میشود! شریفها و بیشرفها را انقلاب به همه نشان میدهد. راستگوها و بیعُرضههای دروغگو یکی یکی نشان داده میشوند.
روزهایی بود که ملاک خوب و بد بودن، چقدر خوب و یا چقدر بد بودن، با علمای دین شناخته میشد و بس! اما امروز حتی خود علما هم خوب و بد بودنشان با انقلاب است! انقلاب حتی به انقلابیهای قلابی هم رحم نمیکند، آنها را هم از پستوی عناوین و سِمَتهای بعضاً گولزننده بیرون میکشد و بهحسابشان میرسد. گویا انقلاب اسلامی ایران، آن بزرگترین غربالگاه خداست که بر پهنۀ زمین گسترانده شد تا زمین آماده شود برای: «ان الارض یرثها عبادی الصالحون». وقتی به این ۴۵ سال عمر انقلاب نگاه میکنم، میبینم آنانکه قلباً و عملاً با انقلاب نبودند، زندگیشان خراب شد.
در این ماه پربرکت از خدا بخواهیم: «زندگیمان خراب نشود»، آمین.
@fakhrian_ir
https://eitaa.com/besooyenour
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 آیت الله اراکی: اقدام به تصویربرداری از بیحجاب حرام نبوده است
🍃🌹🍃
🔻شخص #متجاهر_به_فسق مثل #بیحجاب و شارب خمر، خودش حریم خود را شکسته و حرمتی ندارد
🔹اگر عکس گرفتن، مؤثر در ترک گناه او و یا دیگران شود، #واجب خواهد بود.
🔸فتوای حرمت عکس گرفتن، ناشی از #ضعف_فقهی بوده است.
🔹شخص بیحجاب اولاً به خود #ظلم کرده و ثانیاً به دیگران
🔸باید از کسی که در مقابل این ظلم میخواهد ایستادگی کند، حمایت کرد.
🔹او از حقوق جامعه، بلکه از حقوق همان زن دفاع کرده است.
🔸ناهی از منکر مانند کسی است که از مرزهای کشور در سرما و گرما دفاع میکند، او از مرزخاکی دفاع میکند و این از مرزدل، مرزفرهنگ و مرزهویت دفاع می کند
🔺خداوند عمل این عزیزان را قبول کرده و به آنها قوت بیشتر و اجرعظیم عنایت کند
#حجاب | #ماه_رمضان
https://eitaa.com/besooyenour