eitaa logo
۱:۲۰
25 دنبال‌کننده
47 عکس
7 ویدیو
1 فایل
﷽ به وقت رهایی ۱:۲۰شامگاه ۱۳۹۸ را فراموش نخواهیم کرد... آرشیوی از کوتاه‌نوشت‌هایم برای قدری تأمل @s_fmozafari
مشاهده در ایتا
دانلود
🖌 سوژه سازی +اون بلیط های هواپیما کجاست؟ برم پس بدم. _ عه وا چرا عزیزم؟!! + آه واقعا عذر می خوام یادم رفت بهت بگم جلسه کاری مهمی دارم .مسافرتمون فعلا کنسل شد... +حالا من چیکار کنم به مامانمو و خواهرم چی بگم ؟ _عزیزم مگه اونا اطلاع داشتن؟ +فقط اونا نیستن که ... دختر خاله سوسن و زن داداشام و زن داداشت و خاله ت اینا و خالم اینا، نگین دوستم و خواهرش و عروسشون، همین فائزه خانم همسایه پایینی و دختر خاله هاش، وااای به یلدا دختر عموت چی بگم ؟؟؟؟ تو گروه همکارامم گذاشته بودم و خداحافظی کردم تازه قراربود کلی عکس از ایفل بفرستم! واااای با این جلسه ت منو پیش همه ضایع کردی !!!! +فکر می کنی لازم بود همه ی اینا خبر داشته باشن؟ هفته قبل که چک برگشتی داشتم به سختی تو مهمونیا حاضر شدم. رو نداشتم تو چشم فامیل نگاه کنم چون همه خبر داشتن... اگه کمی فکر کنی می بینی که این رفتارت به نفع سلامت زندگیمون نیست. ای بابا می خواستیم دو روز بریم تفریح نه اینکه تا یک ماه سوژه ی همه ی محافل و گروه های مجازی و غیرمجازی باشیم! ✨«صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ،...» ✨«سينه عاقل صندوقچه راز اوست.» -حکمت ۶- @bevaghterahaei
🖌رنگ رخسار استارت ماشین را زد که از پارکینگ آپارتمانش خارج شود. چشمش به پاکت نامه ی پاره شده ای که روی شیشه ی ماشین گذاشته بودن، افتاد. پا روی ترمز گذاشت و متوقف شد. پیاده شد پاکت را برداشت نامه به نام خودش بود درون پاکت یک جزوه کوچک هم دیده می شد که نقشه ها و ی سری اسامی در آن نوشته شده بودند. نامه مربوط به محل کارش بود که اشتباهی به آدرس منزلش فرستاده بودند. با اینکه روی آن مُهر محرمانه داشت اما پاره شده روی شیشه ماشین بود. خیلی ناراحت شداما یادش آمد امشب شب بیست و هفتم ماه هست و جلسه شورای ساختمان برگزار خواهد شد با خود گفت:امشب حتما در جلسه شورای آپارتمان این بی توجهی را مطرح می کنم که آیا در فرهنگ همسایه داری، امانت داری جای ندارد؟ ساعت نه شب بود. قرار بود واحد ۱۲میزبان جلسه باشد. هنوز همه ی همسایگان نیامده بودند. آقای رحیمی و امیدوار و .. دو سه نفر دیگه بودند. دیگر طاقت نداشت. همین که پاکت نامه ی پاره شده را از جیبش در آورد، همسایه پایینی دکتر شیری که رو به رویش نشسته بود، با دیدن پاکت پاره نامه رنگش پرید ،چشمانش گرد شد، آنقدر حواسش پرت شد که جواب سوال آقای رحیمی را نداد و همانطور به پاکت نامه پاره دست همسایه خیره شده بود. همسایه ی ناراضی که کاملا فهمیده بود کار دکتر است پاکت را در جیبش گذاشت و هیچ نگفت. آقای رحیمی، متعجب از رفتار دکتر شیری دستش را به شانه ی دکتر زد : آقای دکتر با شما هستم چیزی شده؟دکتر شیری سرش را پایین انداخت :خیر ببخشید، می فرمودید.. آخر شب بود. دکتر پیام داد: عذر می خواهم نمیدانم چه شد از سر کنجکاوی نامه شما را باز کردم. بزرگواری کردید در جلسه مطرح نکردید. جواب آمد:بله آقای دکتر، متوجه شدم رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون ✨«مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ .» ✨«كسى چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه در لغزش هاى زبان و رنگ رخسارش، آشكار خواهد گشت.» - حکمت ۲۶ - @bevaghterahaei
🖌هشدارِشیرین کلافه و پریشان بود. نمی‌دانست خوشحال باشد یا ناراحت! شادی، دانشجوی ادبیات فارسی، دختری مهربان و فهمیده، به خواستگارش جواب مثبت داده بود اما هنوز دلش گرگ و میش بود. سه شنبه و بعد کلاس از دانشگاه دربست گرفت تا حرم. به آن خیابان زیرگذر که رسید دلش به شاه خراسان وصل شد و اشک در چشمانش حلقه زد: «یا امام رضاجان ای پناه همه ی دو دلی های من، ای پناه همه ی دلتنگی های من..» پیاده شد و آرام آرام روانه حرم عشق شد. هنگام قدم زدن در صحن حرم، تمام حرف ها و ویژگی های خواستگارش سعید در ذهنش مرور می شد واقعا هیچ بهانه ای برای رد کردن نداشت. دلش را به امام رئوف سپرد‌. آن روز تا نزدیک غروب، حرم ماند. دلش قرص شد. انگار راهش روشن شده بود. مثل این که به یقین نزدیک بود. می خواست قبل از تاریک شدن هوا، به خانه برسد. اما وقتی از اتوبوس پیاده شد‌، آوای دل انگیز الله اکبر اذان از مسجد گنبد سبزآبیِ دو طفلان مسلم علیهماالسلام، فضای محله شان را عطر آگین کرد. دلش نیامد این فرصت را از دست بدهد و نماز دلچسبی در این مسجد نخواند. قدم در مسجد گذاشت. خوشحال بود‌. احساس می کرد لحظه هایی که می گذرد، او را به خوشبختی نزدیک می کند. در میان نمازگزاران رنگارنگ و گُل گُلی ایستاد و تکبیر گفت.. نماز تمام شد. بین دو نماز فرصتی شد تا خانم های مسجد به قول خودشان چاق سلامتی ای کنند. شادی دختر محبوب مادربزرگان مسجدی بود چون از حدود ۱۵سالگی تا قبل از اینکه به دانشگاه برود هر شب مسجد می آمد و برایشان قنوت نماز غفلیه را بلند می خواند تا آن ها تکرار کنند. اما وقتی دانشجو شد، شاید ماهی هم نمی توانست به مسجد برسد. آن شب همه شان از حضور او خوشحال شدند. حاج خانم شمسی اما خانم جدی بود. احساسش به آدم ها را نمی توانستی در چهره اش بیابی. تو دار و جدی با آن آبروان بهم پیوسته و سپید ... روی صندلی نماز، کنار شادی نشسته بود و شادی هم کاری با او نداشت. سرش را پایین آورد و به آرامی گفت شادی خانم این خانواده ای که آمدند خواستگاری مناسب شما نیست. شادی که نگاهش به زمین بود، با تعجب و به سرعت نگاهش را به شمسی خانم داد و با نگرانی گفت منظورتون آقا سعید هست؟چطور ؟ پدرم تحقیق کردن ، خانواده بدی به نظر نمیان!!! شمسی خانم که عادت نداشت چند بار یک حرف را بزند: ببین دختر جون پسر من استاد دانشگاه هست وقتی همین آقاسعید اومد خواستگاری دخترش، حسابی تحقیق کرد. بیشتر نمی گم غیبت بشه اما از محل کارش بیشتر تحقیق کن والسلام. شادی با اخم و ناراحتی گفت ممنون.او که دلهره ی عجیبی گرفته بود اصلاً از نماز عشاء چیزی نفهمید. در دلش غوغایی بود تمام مسیر تا خانه را با خود حرف می زد: آخه خانم شمسی بد اخلاق برای چی باید اینجوری بگه؟؟ اصلن چکار داره به کار من!؟؟ بابا که می گفت اوضاع شرکتشون خیلی خوبه. دفتر دستک حسابی دارن.. ای خدا تازه دلم گرم شده بود.. خانه که رسید از شنیده هایش به مادرش گفت و او هم با پدر مطرح کرد. قرار شد بله برون یک هفته عقب بیوفتد. پدر با دوستان وکیلش مشورت کرد و از آنان کمک خواست. دو روز بعد معلوم شد شرکت سعید و پدرش، مشکلات حقوقی مالی بسیاری دارند و با اینکه ظاهر موجهی دارند در مسایل مالی، چارچوب های قانونی و شرعی را رعایت نمی‌کنند. شادی با اینکه از بهم خوردن بله برون و ازدواجش ناراحت شد اما فهمید هشدار شمسی خانم درست بوده با خود زمزمه می کرد: خدا خیرش دهد، باید از او تشکر کنم .. ✨«مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بَشَّرَکَ» ✨«کسى که تو را (از چیز خطرناکى) بترساند مانند کسى است که تو را(به امر خیرى) بشارت دهد.» - حکمت ۵۹ - @bevaghterahaei
🖌دزدترین شیشه دودی های ماشین بالا بود و کولر روشن. آفتاب ظهر نه اینکه می تابید، می تازید. رادیوی ماشین را روی هر موجی می‌گذاشت، اذان بود. نه اینکه بخواهد موجی را انتخاب کند که اذان نباشد ،نه، می خواست حتما موذن مورد علاقه اش اذان بگوید. خیابان ها شلوغ بود. با خود فکر می کرد حالا که امروز زودتر از شرکت بر می گردد بهتر است کارهای عقب مانده را انجام دهد. به اداره پست سری بزند، بعد خرید کند و بعد هم خانه.. اما خاطرش خیلی تلخ بود. چون این چند روز درگیر کارهای پیچیده شرکت شده بود. حسابدار جدید شرکت دو تا از حساب های شرکت را با فاکتور های جعلی خالی کرده و غیب شده ... دستش روی فرمان بود و ناگهان چشمانش پشت آن عینک دودی اش متعجب شد. دلش ریخت و اشک چشمانش را گرم کرد. پایش روی ترمز کشیده شد و متوقف شد. پیرمرد هندوانه فروش کنار خیابان نماز می خوانْد.. ‼️دزدی که فقط در جیب مردم دست بُردن نیست! ⛔️ کسی که از نمازش می زند هم دزد است. 🗒 نماز را در لیست برنامه ریزی هایش چه روی کاغذ چه برنامه ذهنی، می گذارد آخرین کار! یا اینکه حتی اذکار نمازش جلو تر از حرکاتش می دَود... پیامبر مهربانی ها صلی الله علیه وآله : ✨أسرق السّراقِ مَن سرّقَ مِن صلاته یعنی لا یُتمّها؛ ✨دزد ترین دزدها کسی است که از نمازش می دزدد یعنی آن را درست نمی خواند. _ وسائل الشیعه:۴، ۳۶_ @bevaghterahaei
هدایت شده از سلام فرشته
💎برترین دعا 🌺الإمام الرضا عن الإمام الصادق عليهما السلام :أفضَلُ الدُّعاءِ الصَّلاةُ عَلى‏ رَسولِ اللَّه صلى اللّه عليه و آله . ☘️امام رضا عليه السلام : صادق عليه السلام فرمود : «برترين دعا ، صلوات فرستادن بر پيامبر خداست» . 📚بحار الأنوار : ج‏93 ص‏296 ح‏23 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 @salamfereshte
💰💳کمک های اورژانسی 🖥آمار فوتی های امروز 286نفر ... وضعیت قرمز شد.⛔️ 🧔🏻 ای بابا بازم قرمز شد.. 🧕🏻 منظورت این نیست که من باید دوباره که نه چند باره، به خاطر عقب موندن اجاره خونه، جوابگوی زن صاحبخونه سیمین خانم باشم و وقت بخوام؟؟ لطفا خودت باصاحبخونه آقای نادری صحبت کن. 🧔🏻باشه خانوم چرا ترش می کنی؟ یا جورش می‌کنم یا خودم بهش می‌گم بزاره روی اجاره ی ماه بعد که البته میشه پنج ماه ... 🧕🏻من نمی‌دونم دیگه. هر چی پیش این سیمین خانم و عروسش تحقیر شدم کافیه. 🧔🏻می بینی که لیلا جان من همه تلاشم می کنم. بخاطر کرونا وضعیت قرمزه، با این اوضاع که رستوران باز نمیشه، آشپز نمی خواد. تا جایی هم که ماشین با اوضاع خراب موتورش، یاری کنه اسنپ کار می‌کنم.. اگه این چند ماه تعطیلی رو یه جوری سپری کنیم مثلا بتونیم قرض بگیریم بعدش با دو شیفت کار کردن جبران می کنم. 🧕🏻ببین آقا وحید اگه حواست پرت به سودی هست که هر ماه برام میاد، و فکر می کنی اجاره رو از اون پول بدیم سخت در اشتباهی چون من این ماه کلی خرید دارم. تازه دو ماه اجاره رو هم من دادم بزار رو حساب اون پنج ماه اجاره... 🧔🏻 جوری حرف می زنی انگار من صبح تا شب خوابم و بی خیال زندگی... ✨پیامبر اکرم صلی اهلل علیه و آله: أیُّمَا امرَأَةٍ مَنَّت عَلى زَوجِها بِمالِها فَتَقولُ : »إنَّما تَأکُلُ أنتَ مِن مالی« ، لَو أنَّها تَصَدَّقَت بِذلِکَ المالِ فی سَبیلِ اللّهِ ، ال یَقبَلُ اللّهُ مِنها إلّا أن یَرضى عَنها زَوجُها. ✨هرزنى که به دارایى خود بر شوهرش منّت نهد و بگوید:«تو از ثروت من مى خورى»، اگر تمام آن ثروت را هم در راه خدا صدقه بدهد، خداوند از او نمى پذیرد، مگر آن که شوهرش از او راضى شود. _مکارم األخالق: ج 1.ص 441 .ح1517_ ❗️شاید این ایام کرونایی، محک خوبی باشد برای آدم ها ... @bevaghterahaei