ما دار و ندار خویش را گم کردیم
پاییز و بهار خویش را گم کردیم
آنقدر عقب جلو شده ساعتمان
هنگام قرار خویش را گم کردیم
#علی_مظفری
#رباعی
@beytolghazal
میخواستم بهار شوم، باغبان نخواست
میخواستم درخت شوم نردبان شدم
#علیاکبر_یاغیتبار
#تک_بیتی
@beytolghazal
May 11
شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
پاداشِ تشنه کامی و اجرِ گرسنگی
گل بوسهایست کز لبِ عطشان گرفته ام
از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام
یک باغِ گل زِ خارِ مغیلان گرفته ام
از میزبانیام خِجلم سفره ام تُهیست
نان نیست جان زِ مَقدم مهمان گرفته ام
زهرا به چادرش زِ علی میگرفت رو
من از تو رو به موی پریشان گرفته ام
من بلبل حسینم و افتادم از نوا
چون جغد، آشیانه به ویران گرفته ام
بر داغدیده شاخهی گل هدیه میبرند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته ام
#غلامرضا_سازگار
#شهادت_حضرت_رقیه
#غزل
@beytolghazal
عمری دویده ایم به هر سوی و عاقبت
دست از طلب کشیده و از پا نشستهایم
#علی_اشتری
#تک_بیتی
@beytolghazal
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
تا کسی از جانِ شیرین نگذرد فرهاد نیست
#میرزادهٔ_عشقی
#تک_بیتی
@beytolghazal
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درکِ پرچم تو
نسیم پنجرهی وحی! صبح زود بهشت!
"إذا تَنَفَّسِ" باران، هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به رازِ عِزّةُ للّه، نقش خاتم تو
من از تو باز به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان، همه ماییم و میزبان همه تو
تو کربلای سکوتی و چارده قرن ست
نشسته ایم سر سفرهی مُحرّم تو
چقدر جملهی احلی من العسل زیباست
وَ سال هاست همین جمله است مرهم تو
هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من مینویسد از غم تو
گریز میزند از ماتمت به عاشورا
گریز میزند از کربلا به ماتم تو
فقط نه دستِ زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درکِ پرچم تو
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شهادت_امام_حسن_مجتبي
#غزل
@beytolghazal
عمر اگر خوش گذرد، زندگی نوح کم است
وَر به سختی گذرد، نیم نفَس بسیار است
#رضی_الدین_آرتیمانی
#تک_بیتی
@beytolghazal
جان میدهد چو شمع برای نسیم صبح
هر کس تمام شب نفسِ آتشین زده است
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!
قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!
گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست
#محمدعلی_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
روزِ پیری پادشاهی هم نمیآید به کار
زندگی در خاکبازی های طفلان است و بس
#وحید_قزوینی
#تک_بیتی
@beytolghazal
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبانِ کمین کرده عقب میماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
#کاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
گریه ها کردم ولیکن سوز عشق از دل نرفت
هرگز این آتش نگردد سرد با این آبها
#ابوالحسن_ورزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
تار و پودِ عالم امکان به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس دلی را شاد کرد
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
آرزویم بود و با خلقی بیانش کردهام
وای بر من! آرزوی دیگرانش کردهام
نیمه جانم کرد، اما تیر آخر را نزد
شکر می گویم که قدری مهربانش کردهام!
دوستان این روزها از هم گریزانند و من
دشمنی دارم که در دل میهمانش کردهام
سالیانی رفت و از دردم کسی آگاه نیست
بس که با لبخند مصنوعی نهانش کردهام
امتحان عاشقان دوری ست، اما قلب من
طاقت دوری ندارد، امتحانش کردهام !
#سجاد_سامانی
#غزل
@beytolghazal
در جهان باش ولیکن ز جهان فارغ باش
هرکه فارغ ز جهانست جهانی با اوست
#چندربهان_برهمن
#تک_بیتی
@beytolghazal
مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست
جهنمی شدهام، هیچ کس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست
مرا ز عشق مگویید! عشق، گمشدهای است
که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید
بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
هر کس به طريقی دل ما میشکند
بیگانه جدا، دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند
#ناهید_یوسفی
#رباعی
@beytolghazal
اربعین
هنوز شوقِ تو بارانی از غزل دارد
نسیم، یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چاییِ شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#اربعین
#غزل
@beytolghazal
گر مرا هیچ نباشد، نه به دنیا نه به عُقبا
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
#سعدی
#تک_بیتی
@beytolghazal
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّهی دل کندنت امان مرا
قبول کن که "مخاطب پسند" خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا
سریع پیر شدم آنچنانکه آیِنه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکرِ معجزهای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
نه تو خلیلِ خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم، بیا برگرد!
بیا و تلخ تر از این مکن دهان مرا
چه روزگار غریبی است بعد رفتنِ تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو نیمِ دیگر من نیستی ؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا...🌸
#امید_صباغ_نو
#غزل
@beytolghazal
خوب میدانم که تنهایی مرا دق میدهد
عشق هم در چَنتهاش چیزی از این بهتر نداشت
#مریم_آرام
#تک_بیتی
@beytolghazal
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمیماند
چه باید گفت با آن کس که می دانی نمیماند؟!
بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمیماند
برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهل دریا شوق بارانی نمیماند
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری
برای غصه خوردن نیز دندانی نمیماند
اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم!
برای دستهای تنگ، ایمانی نمیماند…
اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت
به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمیماند
بخوان از چشم های لال من، امروز شعرم را …
که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمیماند
#حسین_زحمتکش
#غزل
@beytolghazal
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب
#محمدمهدی_سیار
#رباعی
@beytolghazal
پس از یک عمر بیتابی خوشا در پیله افسردن
پس از تو زندگی کردن چه فرقی داشت با مردن؟
دلم تنگ است و چون گلها ندیدم حاصلی هرگز
از این در چشم گل کردن به جز در خویش پژمردن
انارِ آرزوهایم به خاک حسرت افتادهست
ندارم چاره ای دیگر به غیر از خون دل خوردن
مقام عاشقی را غیر از این آداب رسمی نیست
رفیقان را نرنجاندن، رقیبان را نیازردن
نمیدانید از دنیای ما «آنها» چه میخواهند؟
به راز گوشهی چشمِ سیاهِ دوست پیبردن!
#احسان_انصاری
#غزل
@beytolghazal
شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
پشتِ افلاک به تعظیمِ شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیمِ "نمی دانم" شد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شهادت_رسول_خدا_صلیاللهعلیهوآله
#تک_بیتی
@beytolghazal
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
نشستم گوشه ای از سفرهء همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابر ها تعارف می کنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار ، سرشارِ صفت هایت
حسن یک دانه از بسیار ، بسیارِ عناوینت
دهان وا می کند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت
تو دینِ تازه ای آورده ای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی می شود آزاد در دینت
معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن
اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای "و التّینِ" "و الزّیتون"
که می چینند مضمون آسمان ها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی گشتند
خدا واداشت جبرائیل هایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تاتیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آئینت
خدا حیران شمشیرِ علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم مُحبّینت
تورا پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمی آورد پایینت؟
درون خانه هم مَحرم نمیبینی، تحمل کن!
که می خواهند، ای تنها ترین! تنها تر از اینت
تو غم های بزرگی در میان کوچه ها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت می آمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره می گردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد
چه میشد مثل مادر نیمهی شب بود تدفینت
صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه
که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غم هایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرهی همواره رنگینت
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#قصیده
@beytolghazal