خبری بود در افلاک و جهان می خندید
آسمان نغمۀ یا فاطمه اش را سر داد
خبر حضرت جبرییل به سرعت پیچید
که خداوند به پیغمبر خود مادر داد
خبر آمد که خبرهای جهان ناچیزند
باید از نو خبری در دو جهان بر پا کرد
و خدا خواست علی مشتری زهره شود
که چنین رو به زمین مشت خودش را وا کرد
همه دیدند و شنیدند که شد بعد از آن
کهکشان مست و جهان مست و ملائک سرمست
قدسیان نیز فرود آمده و می گفتند
این تنوری ست که از نور نبوت گرم است
حول دستاس تو یک عمر جهان چرخیدست
به خدایی که خودش بوده بلا گردانت
هفت دریای زمین تشنه لب یک قطرست
که به هنگام وضو می چکد از دستانت
چهارده قرن پس از آمدنت ای خورشید!
ماه از برکۀ چشم تو وضو می گیرد
حیدر دیگری از راه می آید یک روز
که جهان روشنی از چهرۀ او می گیرد
#احمد_علوی
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا
#غزل
@beytolghazal
لالهای با نرگس پژمرده گفت
بین که ما رخساره چون افروختیم
گفت ما نیز آن متاع بی بدل
شب خریدیم و سحر بفروختیم
آسمان، روزی بیاموزد ترا
نکتههائی را که ما آموختیم
خرمی کردیم وقت خرمی
چون زمان سوختن شد سوختیم
تا سفر کردیم بر ملک وجود
توشهٔ پژمردگی اندوختیم
درزی ایام زان ره میشکافت
آنچه را زین راه، ما میدوختیم
#پروین_اعتصامی
#غزل
@beytolghazal
با یوسـفش مقایســه کـردم نگـار گفت
او شاه مصر باشد و این شاه عالم است
#ولی_الله_کلامی
#تک_بیتی
@beytolghazal
هرجا که نشان از تو به جا مانده در این یاد
درسیست که این زندگی تلخ به من داد
از من نگرفتی به همه عمر سراغی
هرچند زدم از دل و جان نام تو فریاد
از بس که به دل وعده شیرین تو دادم
انگار شده هر تپشش تیشهی فرهاد
در حسرت دیدار تو آنقدر که ماندم،
چاییِ جوانی و غرور از دهن افتاد
من از سر بیچارهگیام دل به تو دادم
یک وقت مبادا که کنی عشق قلمداد
#سید_امین_غضنفری
#غزل
@beytolghazal
خاکم به باد داد و غبارم به باد شست
دیگر غم فراق تو با ما چه میکند...؟
#صامت_اصفهانی
#تک_بیتی
@beytolghazal
مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
که زندگانی ده روزه زندگانی نیست
به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار
شراب تلخ کم از آب زندگانی نیست
ز شرم موی سفیدست هوشیاری من
وگرنه نشاهٔ مستی کم از جوانی نیست
جدا بود شکر و شیر، همچو روغن و آب
درین زمانه که آثار مهربانی نیست
ز صبح صادق پیری چه فیض خواهم برد؟
مرا که بهره بجز غفلت از جوانی نیست
برون میار سر از زیر بال خود صائب
که تنگنای فلک جای پرفشانی نیست
#صائب_تبریزی
#غزل
@beytolghazal
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
#حافظ
#غزل
@beytolghazal
ای که از سرو روان قد تو چالاکترست
دل به روی تو ز روی تو طربناکترست
دگر از حربه خون خوار اجل نندیشم
که نه از غمزه خون ریز تو ناباکترست
چست بودست مرا کسوت معنی همه وقت
باز بر قامت زیبای تو چالاکترست
نظر پاک مرا دشمن اگر طعنه زند
دامن دوست بحمدالله از آن پاکترست
تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفت
پرده صبر من از دامن گل چاکترست
پای بر دیده سعدی نه اگر بخرامی
که به صد منزلت از خاک درت خاکترست
#سعدی
#غزل
@beytolghazal
هرچه کنم نمیشود تا بروی تو از دلم
از تو فرار میکنم باز تویی مقابلم
#طارق_خراسانی
#تک_بیتی
@beytolghazal
ز هجرانِ که دارد لاله داغی دلسیاهی را؟
غزال دشت از چشم که دارد خوش نگاهی را؟
مکن در عشق منع دیده بیدار ما ناصح
به خواب از دست نتوان داد ذوق پادشاهی را
ز شوق خال مشکینش به گرد کعبه می گردم
که ره گم کرده خضری میشمارد هر سیاهی را
اگر فردای محشر عفو میرِ عدل خواهد شد
که ثابت می کند بر خود گناه بی گناهی را؟
#صائب_تبریزی
@beytolghazal
بعقل غره مشو تند پا منه در راه
بگیر دامن عشق و ز صبر همت خواه
عیان در آینهی کاینات حق بینید
اگر بچشم حقیقت در او کنید نگاه
بغیر پیر خرابات و ساکنان درش
ز اصل نکتهی توحید کس نشد آگاه
رسد بمرتبهیی خواجه پایهی توحید
که عین شرک بود لا اله الا اللّه
گر آفتاب حقیقت بتابدت در دل
دمد ز مشرق جانت هزار کوکب و ماه
ز روی زرد و لب خشک و چشم تر پیداست
نشان عشق چه حاجت بشاهدست و گواه
بکیش اهل حقیقت جز این گناهی نیست
که پیش رحمت عامش، برند نام گناه
مگر بیاری عشق ای حکیم ورنه بعقل
کسی نیافته برحل این معما، راه
چرامقیم حرم گشت شیخ جامه سپید
شد از چه معتکف دیر، رندنامه سیاه
گرت هواست که بر سر نهند افسر عشق
گدائی در میخانه کن چو وحدت شاه
#وحدت_کرمانشاهی
#غزل
@beytolghazal
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
تمام عمــــر دنبال دلیــــل زندگی گشــــتم
در آغوش تو فهمیدم که شرحی مختصر دارد 🌼
#علی_صفری
#تک_بیتی
@beytolghazal
بیطاعت دین بهشت رحمان مطلب
بیخاتم حــق مُلک ســـلیمان مطلب
چون عاقبت کار، اجَل خواهد بود
آزار دل هیـــــچ مســــلمان مطلب
#مولوی
#رباعی
@beytolghazal
دیگر از عشــــق توانایی آزادی نیست
بیقراری مکن ای ماهیِ افتاده به تور
#سجاد_سامانی
#تک_بیتی
@beytolghazal
ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
هر زمان طوف حریمت خوش بُوَد امّا حسین!
اربعیــــــنِ کــــــربلا را آرزو دارم هـنوز...
#شب_آرزوها
#سید_رضا_مؤید
#تک_بیتی
@beytolghazal
تا که آیین حقیقت نشناسد ز مجاز
خواجه در حلقهی رندان نشود محرم راز
یا که بیهوده مران نام محبت به زبان
یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز
آنقدر حلقه زنم بر در میخانهی عشق
که کند صاحب میخانه برویم در، باز
هرکه شد معتکلف اندر حرم کعبهی دل
حاش للّه که بود معتکف کوی مجاز
مگذارید قدم بیهده در وادی عشق
کاندرین مرحله بسیار نشیبست و فراز
#وحدت_کرمانشاهی
#غزل
@beytolghazal
من سکهام که یکطرفم خط سادهایست
شـــیری درنده آن طرفِ دیگـر من است
#حسین_جنتی
#تک_بیتی
@beytolghazal
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
مردِ گستاخی نیَم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دستِ بالاییم نیست
بر گلت آشفتهام بگذار تا در باغ وصل
زاغ بانگی میکنم چون بلبل آواییم نیست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
درد دوری میکشم گر چه خراب افتادهام
بار جورت میبرم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست
#سعدی
#غزل
@beytolghazal
با دلت حسرت هم صحبتیام هست ولی،
سـنگ را با چه زبانی به ســخـن وادارم؟
#فاضل_نظری
#تک_بیتی
@beytolghazal