eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
ز شهر عشقم و آوارگی نشان من‌ است در این ره آنچه که بی‌ارزش است جان من است @beytolghazal
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد آن کس که دلی دارد آراسته‌ی معنی گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد آخر نه منم تنها در بادیه سودا عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت بی‌مایه زبون باشد هر چند که بستیزد فضل است اگرم خوانی عدل است اگرم رانی قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز ور روی بگردانی در دامنت آویزد @beytolghazal
رفتم مرا ببخش و نگو او وفا نداشت راهــی به جز گریــــز برایم نمانده بود @beytolghazal
نشستم گوشه‌ای از سفره‌ی همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت کرَم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت دهان وا می‌کند عالَم به تشویق حسین اما دهانِ خاتم پیغمبران وا شد به تحسینت تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت مُعِزالمومنین خواندن مُذِل‌المومنین گفتن اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت برای تو چه فرقی دارد ای "والتّینِ والزیتون" که می‌چینند مضمون آسمان‌ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی‌گشتند خدا واداشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت بگو تاتیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت، تیغ صفّینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت... @beytolghazal
ندهد فرصـــت گفــتار به محــتاج کریم گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است💐 @beytolghazal
رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست خدا کسی است که باید به دیدنش بروی خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست @beytolghazal
جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع است جز ســــرّ عشق هر چه بگویی بطالت‌ است @beytolghazal
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس تا الستانه و مستانه بگوییم بلی همه قدقامتیان را به تماشا بنشان تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند قدرنشناس‌ترین امت لات و هُبَلی کسی آن سوی حسینیّه نشسته‌ست هنوز همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی، باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید بحسین بن علیٍ بحسین بن علی @beytolghazal
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هـر شــــب احــــیای ما بیـــا... @beytolghazal
سهل تر ساده تر از قافیه ای باختی اش ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختی اش چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی سهمش از خاک فقط کفش پر از پینه اوست در عرق ریز زمین جامه پشمینه اوست باغ می ساخت و در سایه آن باغ نبود یک نفس قافله اش در پی اطراق نبود درد باید که بفهمیم چه گفته ست علی که شبی با شکم سیر نخفته ست علی از سر سفره اسلام چه برداشت امیر نان دندان شکنی را که نمی خورد فقیر آه از آن شب آخر که علی غمگین بود سفره دخترش از شیر و نمک رنگین بود شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه می شنیدند فقط از علی انّا لله باد برخاست و از دوش عبایش افتاد مهربان شد در و دیوار به پایش افتاد مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخر، شب آخر، شب بی خوابی ها سینه زن در پی او دسته مرغابی ها از قدم های علی ارض و سما جا می ماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا می ماند با توام ای شب شیون شده بیهوده مکوش او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش بی شک این لحظه کم از لحظه پیکارش نیست دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست زودتر می رسد از واقعه حتی مولا تا که بیدار کند قاتل خود را مولا تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی صبح برخاسته، بیدار شو ای اعرابی عرش محراب شد از فُزت و ربّ الکعبه کعبه بی تاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه آه از مردم بی درد، امان از دنیا نعمتِ داشتنت را بستان از دنیا @beytolghazal
داروی زخم شیــر خدا شیــر تازه بود ای کاسه‌های شیر! امان از دل رباب... @beytolghazal
تو پادشاهی و من مستمند دربارم مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون‌بارم مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست هنوز نعره برآرم که دوستت دارم... ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم امید من به خطاپوشی تو آنقدر است که در شمار نیاید گناه بسیارم تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست اگر به قدر تمام جهان خطاکارم... @beytolghazal
ز لاله‌زار شــهادت گلی بچیـن صائب به بوی خون مشو ازخاک کربلا قانع @beytolghazal
هزار گل اگرم هست، هر هزار تویی گل‌اند اگر همه اینان، همه بهار تویی به گرد حسن تو هم، این دویدگان نرسند پیاده‌اند حریفان و شهسوار تویی زلال چشمه‌ی جوشیده از دل سنگی الا که آینه‌ی صبح بی غبار تویی دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاری آواز جویبار تویی به کار دوستیات بی غَشم، بسنج مرا به سنگ خویش که عالی ترین عیار تویی سواد زیستن را، ز نقش تذهیبت به جلوه آر که خورشید زرنگار تویی نه هر حریف شبانه، نشان یاری داشت بدان نشانه که من دانم و تو، یار تویی برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری که دیگران گذرانند و ماندگار تویی تو جلوه‌ی ابدیّت به لحظه می‌بخشی که من هنوزم و در من همیشه‌وار تویی @beytolghazal
اهل دردی که زبانِ دل من داند نیست دردمندم من و یاران همه بی دردان‌اند @beytolghazal
رخی چو لاله و زلفی چو مشک تر داری لبی چو غنچه، دهانی پر از شکر داری ز تنگیِ دهن غنچه، عقل حیران است ولی ز غنچه دهانی تو تنگتر داری تو را که گوش بنای نی‌‌است و نغمه‌ی چنگ چسان ز نالۀ شبهای من خبرداری؟ به دست هجر سپردی مگر عنان وصال که رنگ زرد و لب خشک و چشم تر داری؟! چو سالکان طریقت بکوی عشق درآی بدل اگر نه غم از ترک پا و سر داری به امر دوست اگر سر نهی بحکم قضا برون ز عالم جان، عالمی دگرداری @beytolghazal
در تجربه‌ی عشق تو نزدیکی‌ام آموخت هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی... @beytolghazal
هرچند که میروی مرا جا مگذار با این دل غم گرفته تنها مگذار بی روی تو شب‌های سیاهی‌ دارم ای ماه مرا به حال خود وا مگذار @beytolghazal
تاک بودم شوق لب‌هایت شرابم کرد و بعد تا به دستانت رسیدم بر زمینم ریختی... @beytolghazal
چه رفته است بر این بی نوا؟ نمی پرسی؟ کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی پرسی؟ مگو که از غم این سالخورده باخبری؛ تو سالهاست که حال مرا نمی‌پرسی..! چنان که حد وفای تو را شناخته ام غریب نیست که از آشنا نمی‌پرسی حکایت ستمی را که رفته بر دل من از آن دو چشم ستمگر چرا نمی‌پرسی؟ نوشتمت که هنوز اشک های من جاریست ولی دریغ که از ماجرا نمی‌پرسی... @beytolghazal
اثر ناله‌ی عشــــاق ز هر ســــاز مخواه این نوایی‌ست که در پرده دل جا دارد @beytolghazal
ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی فردا که رهزنان دی از راه میرسند نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید امشب بیا که نیست به فردا تقبلی گلچین گشوده دست تطاول خدای را ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی گردون ز جمع ما همه تفریق می کند با این حساب باز نماند تفاضلی عمر منت مجال تغافل نمی دهد مشنو که هست شرط محبت تغافلی ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی حالی خوش است کام حریفان به دور جام گر دور روزگار نیابد تحولی گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده‌اند ما را هنر نداده خدا جز توکلی عاشق به کار خویش تعلل چرا کند گردون به کار فتنه ندارد تعللی شکرانه تفضل حسنت خدای را با شهریار عاشق شیدا تفضلی @beytolghazal
ز دست غیر چه جای شکایت است مرا که همچو سایه‌ی خود پایمال خویشتنم @beytolghazal
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج ای موی پریشان تو دریای خروشان بگذار مرا غرق کند این شب مواج یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج ای کشته سوزانده بر باد سپرده جز عشق نیاموختی از قصه حلاج یک بار دگر کاش به ساحل برسانی صندوقچه‌ای را که رها گشته در امواج @beytolghazal
از مهر دوســـتان ریاکار خوشــــتر است دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست @beytolghazal