🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀
#این_لحظات_را_از_دست_ندهید
💢مُخِ عبادت...
روایتی از پیامبر(ص) داریم با این تعبیر:
دعا، #مغز (و عصاره) عبادت است.
📗بحار الأنوار : 93 / 300
✅نفس در خواست از یک #کریم لطفی است، ولی اینکه خود کریم دعوت می کند که بیایید هر آنچه که می خواهید از من بخواهیم یک لطف #مضاعف است که خداوند در حق بندگان خود در نظر گرفته است.
📌خداوند این راه را در قالب #دعا تعریف کرده است که همان اظهار بندگی است و هرکس که در این اظهار #بندگی خالص تر باشد، فضیلت این دعا بیشتر خواهد بود و برای پاداش هم ارحج است.
✍در رمضان از فرصت #دعا بخصوص در سحر و هنگام افطار بهره باید برد.
#علامه_مصباح_یزدی
@beytonoor
⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻🌻⭐️🌻⭐️🌻
#تسلیم و #رضا در برابر خداوند؛ اوج بندگی است.
🌺لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی
✍ مقام تسلیم همسر حضرت داوود:
در روايت آمده که حضرت داوود(ع) از خدا خواست که خدايا در اين عالم همنشين و همدم من را در بهشت معرفي کن! آن کسي که در بهشت بناست الي الابد با هم زندگي کنيم.
⭕️خدا به جناب داوود وحي فرمود و آدرس خانمی را داد. اسمش را هم گفت خلادهًْ بود. اين خانمي که در اين خانه زندگي ميکند، همسر شما الي الابد در بهشت است. الي الابد با شما زندگي خواهد کرد.
😍حضرت داوود با شوق آمد ببيند چه کسي است. آدرس را پيدا کرد. در زد. خانم پرسيد که هستي؟ گفت من داوود پيغمبر هستم. پرسيد : آيا آيهاي در مذمت من نازل شده؟ جواب داد: نه آيهاي در مذمت شما نازل نشده، اما پيامي است اگر در را باز کنيد و اجازه بديد، من آن پيام را بگويم.
💟در را باز کرد. حضرت داوود پرسيد: شما اسمت فلان است؟ جواب داد بله، اسم من اين است، اما ممکن است شخص ديگري هم اين اسم را داشته باشد.
حضرت داوود گفت: حقيقت اين است که من از خدا خواستم همسرم را در بهشت به من معرفي کند، خدا شما را به من معرفي کرد. با تعجب جواب داد: اشتباه ميکنيد، من کجا و اين حرفها کجا؟
☀️داوود گفت: بالاخره وحي خداست، آمدهام ببينم چه کار کردهاي که به اين مقام رسيدهاي. خانم جواب داد: من يک آدم عادي هستم و هيچ کار فوقالعادهاي ندارم. مثل مردم ديگر هستم.
💞بعد از اصرار فراوان حضرت داوود، آن خانم گفت:
اگر چيزي بتوانم بگويم اين است که هيچ حادثهاي براي من اتفاق نيفتاده که در دلم بگويم اي کاش جور ديگري بود.
هرچه اتفاق افتاده گفتم اين را خدا مقدر فرموده و او مصلحت من را از همه بهتر ميداند.
در دلم هم خطور نکرد که ايکاش جور ديگري ميشد.
🌸حضرت فرمود: این مقامی است که انبیا آرزویش را دارند به خاطر همین است که خدا این مقام را به تو داده است.
👈اينکه ما ميگوئيم يا سيدالشهدا! ما تورا دوست داريم و ميخواهيم کنار تو باشيم، ميدانيم مقامش چطور است؟
❗️بعد از آن همه حرفها که همه شهيد شدند و تنها شد و خودش آخرين نفسهایش است، میگفت:
الهي رضا بقضائک.
آيا من وظيفه بندگي را عمل کردم؟!
لامعبود سواک؛
تو و تو و بس.
چيز ديگري را نميشناسم.
👈اگر به ما گفتهاند برای سیدالشهدا عزاداري کنید، براي اينکه شمهاي از سيدالشهدا(ع) ياد بگيريم.
بدانيم راه صحيح، #بندگي خداست.
در امور #تشريعي ياد بگيريم حکم خدا چيست و عمل کنيم
و در امور #تکويني تقدير خدا چيست، راضي باشيم.
#آیت_الله_مصباح_یزدی
@beytonoor
📖 #حکایتنامه
#بندگی_و_اطاعت
🔻درويشی بود که لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را می ديد كه جامه های زيبا و گران قيمت بر تن دارند و كمربند های ابريشمی بر كمر می بندند.
یه روز با جسارت رو به آسمان كرد و گفت: خدایا بنده نوازی را از این حاکم بخشنده شهر ما ياد بگير . ما هم بنده تو هستيم.
🔹زمان گذشت و روزی حاکم خزانه دار را دستگير كرد و دست و پايش را بست. می خواست بداند که طلاهای خزانه را چه كرده است؟ هرچه از غلامان سوال می کرد، چيزی نمی گفتند. يك ماه غلامان را شكنجه كرد تا به حرف بیایند که طلا و پول خزانه حاكم كجاست؟ تهدید کرد اگر نگوييد گلويتان را می برم و زبانتان را بيرون می كشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل می كردند و هيچ نمی گفتند. حاکم آن ها را سخت شکنجه كرد ولی هيچ کدام لب به سخن باز نكردند، و راز خزانه دار را افشا نكردند.
👌شبی درويش در خواب صدايی را شنيد كه می گفت: ای درویش! #بندگی و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير
@beytonoor