eitaa logo
بی بی سکینه، شهید علی شفیعی
102 دنبال‌کننده
599 عکس
759 ویدیو
9 فایل
به جهت تکریم مادر شهید علی شفیعی حاجیه بی بی سکینه پاک ذات عباسی و پاسداشت سردار شهید علی شفیعی
مشاهده در ایتا
دانلود
✅سالروز تولد سردار شهید علی شفیعی گلزار شهدای کرمان 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍هر دو چشم من شده برق تماشا... 🔸شیدایی تو کرده مرا غرق تماشا... 🔹نقش دلدار باشد زین مکان تماشا... 🔸به راستی دل دلدادگی کند شیدا شود... 🔹دریاب مرا منکه جز تو ندارم صنمی... 🔸درک کنم بلکه رسم دلدادگی را از تو... 🔹در وصف تو من نقطهِ پایان بزارم؟ 🔸یا بينهايت فاصله را نمایان بزارم... 💢هدیه به روح مطهر و ملکوتی سردار شهید علی شفیعی صلوات... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍مراسم تولد شهید یتیمی که با ختمی و نان خشک و آبلیمو بزرگ شد... 💢شهید حاج قاسم سلیمانی ؛ ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست کتاب مثل علی مثل فاطمه را بخوانید تا بدانید این مادر چگونه او را بزرگ کرد... 🔹توی مسجد الرسول بسیجی بود شبها یک گونی می گذاشت روی کولش و می رفت در خانه ها را می زد و اثاث می گذاشت و می دوید تا صاحب خانه ها او را نشناسند. 🔸من رنگ حقوقش را نمیدیدم که هر ماه چیزی برایم می گذاشت و بقیه را به فقیر فقرا می داد. 🔹ده پانزده روز از ماه گذشته می آمد و می پرسید : چیزی نداری؟ 🔸می گفتم حقوقت را چکار کردی؟ 🔹می گفت: خدا پدرت را بیامرزد... 🔸آن وقت می فهمیدم که همه را داده... 🔹چرا؟ 🔸چون خودش زجر کشیده بود نداری کشیده بود... ⭕️نان و آبلیمو می خورد... 🔹ختمی می دانی چیه؟ ⭕️این را می خیساند و نان خشک هم قاطی اش می کرد و می خورد... 🔹سر طفولیت نداشت بخورد..‌ 🔸زمانی هم می توانست نخورد... 🔺از طفولیتش بگو مادر... 💢بچه های امثال ما طفولیت ندارند یک پیراهن داشت شب ها می شستمش خشکش می کردم و فردایش می پو شاندمش و می رفت مدرسه دور علی چادر می پیچیدم می گفتم غصه نخوری ها... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍شهیدان به ما می گویند: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون... 💢این راه راهی است که خوف و حزن ندارد ترس و اندوه ندارد راه خدا است دیگر در این راه بایستی ثابت‌قدم بود... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍کودک یتیمی که فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله شد شهید علی شفیعی طبق روایت مادرش... 🔹سختی های زیادی کشیدم تا تنها فرزند پسرم را بزرگ کردم سه سال همسرم و دخترم در بستر بیماری بودند و من هم مرد خانه بودم و هم مادر خانواده و در این مدت سختی های زیادی را متحمل شدم. 🔸بچه ام مدرسه می رفت و من هر صبح برای کار کردن سرکوره های آجر پزی می رفتم و غروبها در حالی که توان راه رفتن نداشتم به خانه بازمی گشتم و گاها در راه از شدت خستگی مرگم را از خدا می خواستم. 🔹حتی در برخی از مواقع در زیر برف و باران گدایی می کردم ولی نمی گذاشتم بچه ام بداند که من کجا می روم و چه کار می کنم چون می گفتم غصه می خورد. 🔸علی آن روزها از من می پرسید مادر چرا پاهایت تاول زده؟ 🔹می گفتم: مادر چیزی نیست بر اثر سرما این جور شده است. 🔸به خاطر شرایط سخت زندگی ما یک نان را که می گرفتیم تا سه روز از آن می خوردیم. 🔹هنوز انقلاب نشده بود که پدرش و خواهرش فوت کردند هیچ پولی نداشتیم. 🔸در یک خرابه زندگی می کردیم و پسرم تنها یک دست لباس داشت وقتی من آن لباس ها را می شستم او لباس دیگری برای پوشیدن نداشت و در سرما طاقت می آورد تا دوباره لباس هایش خشک شود و می پرسیدم مادر سردت هست ؟ می گفت: نه مادر کدام سرما! 🔹وقتی برای کار به بیرون می رفتم برای اینکه همسایه ها ندانند که ما چیزی برای خوردن نداریم آب درون قابلمه می ریخت و می گذاشت روی اجاق تا آب بجوشد و اگر همسایه چیزی می آورد می گفت: مادرم برایم غذا بار گذاشته نمی خواهیم. 🔸اما کدام غذا تنها آب بود که بخار می کرد بله فرزند من با این شرایط بزرگ شد. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍تولدت مبارک شهید عشق... 🌹علی آقا! 🔹به چه می‌نگری نمی دانم... 🔸به چه می خندی نمی دانم... 🔹هو الشهید شهید عشق... 🔸بطن آفتاب حقیقت سرایت روشن و خورشید زاده... 🔹بوی مهربانی ات تسخیر کرده است مرا... 🔸به راستی که ادامه داری هنوز... 💢خونت جاری است قیامت... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍چراغ ادامه راه در زندگی مادر شهیدی که حاج قاسم او را به عنوان مادر خود به خانه اش برد و ایشان با خانواده خودش مدتی زندگی کرد و او را به سفر حج فرستاد.‌‌.. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍احترام به همسر و خوندن نماز شب با چراغ قوه سیره زندگی سردار شهید علی شفیعی... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍زندگیشون را رها کردن رفتن جبهه الهی که دست همه ما را همان گونه که گرفته اند رها نکنند... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍به وقت سوم آذر تولد مادر دوست داشتنی که برای ما کرمانی‌ها خیلی عزیز است او ننه همه ما هست... 🔹مادری از دیار مهربانی و کریمان که از زلالی چشمانش دریایی از مهر و محبت موج می زد و قلب با صفایش آکنده از شمیم عشق و کوه صبر و رنج... 🔸که رد قدم هایش در مسجد جامع و کوره های آجر پزی بر جای مانده او مادر شهید عشق سردار شهید علی شفیعی است... 🔹آری ننه سکینه ما کرمانی ها رزمنده و جانباز دفاع مقدس که درس عشق ایثار مهر و محبت را به ما آموخته است و نامش به بلندای تاریخ کرمان و ایران پر آوازه خواهد ماند... 🔸مادری که حاج قاسم پسرش بود و همیشه جویای احوالش در نیمه شب های عملیات ها در سوریه... 🔸ساعت دو نیمه شب با دینگ تلفنش با شوخی هایش با قاسمو گفتن هایش حال فرمانده را جا می آورد او فراموش نمی شود و یاد و نامش در قلب و جانمان حک شده است... 🌹تولدت مبارک مادر شادی روحش صلوات... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
44.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍قسمتی از مراسم تولد مادر سردار شهید علی شفیعی بی بی سکینه... 🔹قلمم می نگارد برای او که نامش بی بی سکینه است یا روانتر بگویم ننه سکینه به لهجه کرمانی ها ننه علی جبهه... 🔸اسوه ی صبر و ایثار بانویی که زندگانیش حماسه ها و مجاهدت ها درس می دهد. 🔹می توان لرزش دستانش را بر كوبه های منازل در كوچه و پس كوچه های سرد و خسته شهر یافت. 🔸آن گاه که همه هستی خود را برای مداوای همسرش داد و خود با مردانگی کمر همت بست. 🔹تا علی شفیعی اش را مرد بار آورد برای فرماندهی محورهای عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله... 🔸آیا صدای سختی های او را كه بر تارک تاریخ نواخته شد شنیده ای؟ 🔹نشان رنج او را از کوره های خشت مالی رخت شویی نان پزی می شود گرفت. 🔸از کوچه های مسجد جامع و از دیگ خالی از قوت که فقط با آب می جوشید برای حفظ کرامت و عزتش. 🔹به راستی او خود مردی بود مردتر از مرد... 🔸مظهر شجاعت و عشق اسطوره ایثار و فداکاری ایمان و غرور... 🔹منش مردانه و استقامتش بانویی اسوه را برای تاریخ کرمان به یادگار گذاشت. 🔸قصه اش را بارها با خود مرور کرده ام قصه ای هست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار می شود برایم اما تکراری نه... 🔹بی بی سکینه مادرم با من است نه همیشه چشم در چشم اما همیشه قلب با قلب برای آموختن راه بلد... 🔸نمونه شدن و ماندگار شدن چرا که الگوی من است و همه ی بانوان تاریخ پر افتخار دیار کریمان و ایران اسلامی... 🌹هدیه به روح مادر شهید علی شفیعی صلوات... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند سردار شهید علی شفیعی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله کرمان که با سختی و مشقت بزرگ شد علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد شهیدی که به فاصله کوتاه از ازدواجش به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و امروزه جوانان زیادی برای یافتن همسر مناسب به او توسل و تمسک می جویند و حاجت ها می گیرند و شهید علی شفیعی کودک یتیم زجر کشیده دیروز حالا یکی از شهدای نامدار گلزار شهدای کرمان می باشد... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍ببینید آن کودک یتیم زجر کشیده چگونه عزت یافت که نام پر افتخارش جز فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله کرمان است روایت زندگی سردار شهید علی شفیعی در کتاب مثل علی مثل فاطمه طبق بیان مادر شهید... ⭕️من و علی توی خانه ای زندگی می کردیم که یک اتاق بیشتر نداشت بامش ور آمده و چکه می کرد. ⭕️یک چادر شب شندره (کهنه) داشتیم که شبها رویمان می کشیدیم. ⭕️یک چراغ خوراک پزی داشتیم که وصله و پینه شده بود و بیشتر وقتها نفتش را نداشتیم. ⭕️یک قابلمه اسقاطی داشتیم و دو تا بشقاب... ⭕️علی من پابرهنه هم راه رفته و یک بار و دوبار نه هزار بار... ⭕️قابلمه را آب می کردیم و می گذاشتیم روی چراغ تا فلان کس ببیند دیگ ما هم می جوشد. ⭕️دیدی این بچه های دو سه ساله دور هم جمع می شوند و مهمان بازی می کنند ها قاشق می زنند توی بشقاب خالی و تعریف هم می کنند عجب غذای خوشمزه ای باز هم بگویم؟ ⭕️علی با فانوس درس می خواند. ⭕️همه مردم برق داشتند آب لوله کشی داشتند ما نمی توانستیم درز و دالان اتاقمان را پر کنیم... ⭕️شبهای زمستان کاغذ و پارچه کهنه فرو می کردم میان شکافهای در ولی باز باد می آمد. ⭕️من رو به باد می خوابیدم و علی ام را بغل می کردم بچه ام از گرمای تن من زنده می ماند. 🔹تا سالی که علی حقوق بگیر شد من در خانه ها کار می کردم مردم عروسی داشتند عزا داشتند می آمدند پی من پخت و پزم بد نبود. 🔸علی هم می رفت وردست موتورساز بعضی وقتها هم بساط می زد توی همین بازار مظفری علی از مدرسه می رفت مسجد نمازش را می خواند و می آمد خانه غروبها با هم می رسیدیم منزل... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍به نام خدایی که خاک آفرید که زان خاک انسان پاک آفرید... 🔹زِ کدام‌ رَه رسیدی زِ کدام‌ دَر گذشتی که نَدیده ناگَه‌ به دَرونِ دِل فِتادی... 🔸علی آقا در پی تو هستم نه بهشت من یقین دارم تو زنده ای و با حریر نازکی از جنس نور از ما جدا شده ای... 🔹علی آقا سر قول و عهدم با تو می مانم خدا کند به دݪت مهر این خادم افتد.‌.. 🔸به رنگِ سرخ شهادت در آوری ما را... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍نگاه پاک کودک یتیمی که خدا بهترین عزت را به او داد شهیدی که حاج قاسم او را از مقاوم ترین رزمنده های جنگ نام برده سردار شهید علی شفیعی... 🔹سر به زیر بود اگر زنی توی کوچه مانده بود از خانه بیرون نمی رفت می گفت مادر به آن زن بگو برود خانه اش تا من رد شوم می گفتم چکار به تو دارد می گفت شاید چادرش افتاده باشد بچه بود ها بچه بود که این حرفها را می زد. 🔸یک پیراهن داشت شبها می شستمش خشکش می کردم و فردایش می پوشاندمش و می رفت مدرسه دورِش چادر می پیچیدم می گفتم غصه نخوری ها... 🔹علی ام دین خودش را اِدا کرد و شهید شد ناشکری نمی کنم خدایا ولی بچّه ام رویِ خوشِ زندگی را ندید علی شفیعی برای مملکت جنگید و شهید شد. 🔸یک تیر خورده بود به پیشانی اش قدری بالاتر از اَبروی چپش به قاعده یک سر انگشت به پیشانی اش فرورفته بود همین... 🔹وقتی دیدمش خنده به لب داشت مثل آدمی بود که خوابیده باشد آسوده تازه چهار ماه بود که عروسی کرده بود قد رشیدی داشت اما لاغر و تَرکه ای بود... 🔸آن سالهایی که توی پادگان بود جان گرفته بود چشمانش برق می زد سفید رو شده بود اما توی جبهه سیاه شده بود می گفتم شکم خالی نمان می گفت خیلی ها سرگرسنه زمین می گذارند. 💢منبع کتاب مثل علی مثل فاطمه... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍عکس ماندگار سرداران شهید لشکر ۴۱ ثارالله کرمان سردار شهید محمدرضا قربان زاده سردار شهید علی شفیعی و سردار شهید ماشاءالله رشیدی... 💢فرازی از وصیت سردار شهید علی شفیعی... 🔹خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم پس مرا به سوی خودت فراخوان و بدان که از تمامی مظاهرِ جاری بریدم تا به تو بپیوندم... 🔸خدایا من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم پس در حقم لطفی کن... 💢آدرس مزار مطهر شهید گلزار شهدای کرمان قطعه ۱ ردیف ۱۱ شماره ۱۶... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍به مناسبت یازدهم اسفند سالروز وفات سکینه پاک ذات عباسی مادر سردار شهید علی شفیعی... 🔹همین ابتدا قلمم بغض می کند اما می نگارد برای او که نامش سکینه است یا روانتر بگویم ننه سکینه به لهجه کرمانی ها ننه علی جبهه... 🔸اسوه ی صبر و ایثار بانویی که زندگانیش حماسه ها و مجاهدت ها درس می دهد. 🔹می توان لرزش دستانش را بر كوبه های منازل در كوچه و پس كوچه های سرد و خسته شهر یافت. 🔸آن گاه که همه هستی خود را برای مداوای همسرش داد و خود با مردانگی کمر همت بست تا علی شفیعی اش را مرد بار آورد برای فرماندهی محورهای عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله... 🔹آیا صدای سختی های او را كه بر تارک تاریخ نواخته شد شنیده ای؟ 🔸نشان رنج او را از کوره های خشت مالی رخت شویی نان پزی می شود گرفت. 🔹از کوچه های مسجد جامع و از دیگ خالی از قوت که فقط با آب می جوشید برای حفظ کرامت و عزتش. 🔸به راستی او خود بانویی بود مردتر از مردان مظهر شجاعت و عشق اسطوره ایثار و فداکاری ایمان و غرور... 🔹منش مردانه و استقامتش بانویی اسوه را برای تاریخ کرمان به یادگار گذاشت. 🔸قصه اش را بارها با خود مرور کرده ام قصه ای هست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار می شود برایم اما تکراری نه... 🔹گر چه سه سال است بی او دنیای ما از نور محبتش خالیست. 🔸اما بی بی سکینه مادرم با من است نه همیشه چشم در چشم اما همیشه قلب با قلب برای آموختن راه بلد نمونه شدن و ماندگار شدن چرا که الگوی من است و همه ی بانوان تاریخ پر افتخار دیار کریمان و ایران اسلامی... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍کمک به نیازمندان به سبک امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام سیره سردار شهید علی شفیعی طبق روایت مادر شهید در کتاب مثل علی مثل فاطمه... 🔹باید از کار او سر در می‌آوردم آن شب تا نماز تمام شد سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود قضیه را باید می‌فهمیدم کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بود که غیبش زد... 🔸شب دیگر از راه رسید نماز و عبادت مصمم بودم بدانم کجا می‌رود طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد من هم بلند شدم. 🔹به بیرون از مسجد می رود در تاریکی کوچه ای رها می‌شود و من هم تا به خود می‌آیم بر دوش او یک گونی می‌بینم از کجا آورده بود نفهمیدم کوچه‌ها را در تاریکی یکی پس از دیگری طی می‌کند... 🔸هنوز متوجه من نشده بود درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت من به دنبالش راه افتادم دومین منزل سومین منزل و... 🔹وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم زودتر از او رسیدم منتظرش ماندم وارد مسجد شد... 🔸جلو رفتم سلام کردم جواب داد گفتم جایی رفته بودی نه مثل اینکه جایی رفته بودی با نگاهش مرا به سکوت وا داشت من جایی نبودم همین اطراف بودم فایده ای نداشت به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم کاری که بعضی شبها تکرار می کرد می خواست همچنان مخفی بماند. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍به مناسبت یازدهم اردیبهشت روز کارگر یاد نماییم از شیر زن نمونه اسوه صبر ایثار و سخاوت ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی که با کارگری و کار در کوره های آچر پزی خشت مالی تعمیرکاری رخت شویی تک فرزند یتیم خود را بزرگمرد و فرمانده محور های عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله بار آورد و در دفاع از مرز و بوم میهن عزیزمان ایران تقدیم انقلاب اسلامی ایران نمود مادری مقاوم که همراه فرزندش در جبهه نیز حضور داشت. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند شهیدی که با سختی و مشقت بزرگ شد شهیدی که به فاصله کوتاه از ازدواجش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و یتیم زجر کشیده دیروز یکی از شهدای نامدار گلزار شهدای کرمان می باشد که به او متوسل می شوند و حاجت می گیرند... 💢آن کودک یتیم چه زجرهایی کشید در کتاب مثل علی مثل فاطمه... ⭕️من و علی توی خانه ای زندگی می کردیم که یک اتاق بیشتر نداشت بامش ور آمده و چکه می کرد. ⭕️یک چادر شب کهنه داشتیم که شبها رویمان می کشیدیم. ⭕️یک چراغ خوراک پزی داشتیم که وصله و پینه شده بود و بیشتر وقتها نفتش را نداشتیم. ⭕️یک قابلمه اسقاطی داشتیم و دو تا بشقاب... ⭕️علی من پابرهنه هم راه رفته و یک بار و دوبار نه هزار بار... ⭕️قابلمه را آب می کردیم و می گذاشتیم روی چراغ تا فلان کس ببیند دیگ ما هم می جوشد. ⭕️دیدی این بچه های دو سه ساله دور هم جمع می شوند و مهمان بازی می کنند ها قاشق می زنند توی بشقاب خالی و تعریف هم می کنند عجب غذای خوشمزه ای باز هم بگویم؟ ⭕️علی با فانوس درس می خواند. ⭕️همه مردم برق داشتند آب لوله کشی داشتند ما نمی توانستیم درز و دالان اتاقمان را پر کنیم... ⭕️شبهای زمستان کاغذ و پارچه کهنه فرو می کردم میان شکافهای در ولی باز باد می آمد. ⭕️من رو به باد می خوابیدم و علی ام را بغل می کردم بچه ام از گرمای تن من زنده می ماند. 🔹تا سالی که علی حقوق بگیر شد من در خانه ها کار می کردم مردم عروسی داشتند عزا داشتند می آمدند پی من پخت و پزم بد نبود. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍سلامٌ على البعيدين وهم الأقرب... 🔸سلام ستاره درخشنده در آسمان دل سلام مصباح الهدی ؛ سلام هدایتگر سلام بر لبخند و نگاهت ؛ ای ماه بتاب ؛ بر جان بتاب تا بازیابم راه عشق را راه عروج را که نور تو ای شهید منور کننده سرزمین وجود است دل من ساده دست به دامان شماست. 💢آدرس مزار مطهر سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور عملیات لشکر ۴۱ ثارالله گلزار شهدای کرمان قطعه ۱ ردیف ۱۱ شماره ۱۶... 🌹لحظاتتون منور به نور ؛ لبخند و نگاه شهدا... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍آن روز آتش و خون به روایت مادر شهید علی شفیعی از واقعه بیست و چهارم مهر سالروز به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان قسمت اول... 🔹با علی رفتیم مسجد جامع یک آقایی بنا کرد به حرف زدن اولین باری بود که اسم امام را شنیدم ما گوش می‌کردیم که جوانکی وارد شد و گفت لولیها دارند می‌آیند برای زد و خورد... 🔸ما نشنیده گرفتیم آن‌قدر نگذشت و باز کسی گفت مأمورها و لولی ها دارند می‌آیند اعلام کردند که درها را کلون بزنند گمانم مرحوم صالحی گفت در شبستان‌ها و صفه‌ها را بستند من از پنجره دیدم چندین نفر پاسبان و لولی رفتن روی بام و دورتادور ایستادند. 🔹پاسبان‌ها با لباس نظامی و لولی ها هم که لباس خودشان را پوشیده بودند که مثل کردها لباس می‌پوشند غُربتی و شرور بودند گردنه می‌گرفتند یعنی راهزن بودند از دیوار مردم بالا می‌رفتند برای خودشان نوچه داشتند و عباس پهلوان سردسته شان بود زنجیر پاره می‌کرد گاو می‌کشت برای آدم‌های شاه همیشه عده‌ای پشت سرش بودند. 🔸سر و صدایشان را از میدان مشتاق شنیدم بنزین پاشیدند روی موتور و دوچرخه مردم رو آتش زدند بوی لاستیک آمد توی مسجد بعد گاز انداختن میان ما یک بویی می‌داد که آدم غش می‌کرد دود سفید می‌داد و چشم‌ها را می‌سوزاند بعد بنا کردند به زدن مردم هم لولی ها می‌زدند و هم پاسبان‌ها وقتی نتیجه نگرفتند وارد مسجد شدند عده‌ای از زیر دست و پایشان در رفتند‌ آتش شعله کشید و گرفت سر و لباس مردم و فرش و زیلوی مسجد را عده‌ای از پنجره‌ها فرار کردند لولی ها می‌زدند جوان‌های ما مقابله می‌کردند ما شیون می‌کردیم. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍آن روز آتش و خون به روایت مادر شهید علی شفیعی از واقعه بیست و چهارم مهر سالروز به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان قسمت دوم... 🔹چند نفر از مأمورها و لولی ها ایستاده بودند دم درها و می‌گفتند بگویید جاوید شاه اگر کسی می‌گفت چوب نمی‌خورد. 🔸مردم کفش و لباسشان را فراموش کرده بودند بعد تیراندازی کردند و باقدرت جوپاری را در صحن مسجد زدند پاسبانی از روی بام تیراندازی کرد و این بنده خدا را زد و وقتی با قدرت نقش زمین شد شیون مردم به آسمان هفتم رفت. 🔹من دیگر نفهمیدم چطور از مسجد زدم بیرون مردم یک طرف شعار می‌دادند و لولی ها طرف دیگر جنگ‌وگریز بود از چند طرف مسجد آتش شعله می‌کشید یا موتورها می‌ترکید. 🔸آمدم خانه و دیدم از علی خبری نیست برگشتم و تا پشت صفه پرس‌وجو کردم. 🔹کسی نمی‌دانست علی کجا رفته به خود گفتم بچه‌ام یا تیر خورده و یا زیر پا مانده و توی آتش سوخته ظهر بود که علی برگشت تا او را دیدم زدم زیر گریه... 🔸مأمورها مسجد را لاک و مهر کردند تا یکماه در مسجد بسته بود تا بالاخره در مسجد را باز کردند و مردم سرازیر شدند دیگر هر روز سخنرانی بود مردم شعار می دادند علی هم بین آنها بود تا اینکه امام آمد و انقلاب پیروز شد. 💢شایان ذکر است روایت مادر شهید علی شفیعی از واقعه ۲۴ مهر مسجد جامع کرمان در کتاب مثل علی مثل فاطمه ذکر شده است. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍سالروز تولد فرمانده عشق... 🔹شهیدِ عشق شهیدِ سر به خورشید... 🔸یرزقون مطلق است طبق نص.‌.. 🔹نگاهِ او به شب ستاره بخشید... 🔸نور می پاشد بسان ِماه قصر امل را بنگر روی ارغوان روی او را... 🔹شهید ای شَهد عشق ای حلاوتِ رؤیا ای طعمِ روشن پرواز... 🔸عشق می‌نوشد ز تو عاشق‌ترین ها ای شهید... 🔹از آن سوی خیال آمده‌ای تو برای من... 🔸نسیم عطر خنده ای تو برای من... 🌹تولدت مبارک علی آقا... 💢عکس بعد از شهادت سردار شهید علی شفیعی... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍شهدا اومدن مأموریت من و شما را مشخص کردند..‌. 🌹شهید علی شفیعی به روایت حجت الاسلام رسول زمانی معراج شهدای اهواز... @shahidan_kerman