02.Baqara.159.mp3
1.27M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت صد و پنجاه و نه | سوره بقره | إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: 6mint
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مدرسه
بوی ماه مهر
یار دبستانی من...
🆔 @bibliophil
بغض قلم
🌹خانم معلم شهید: طاهره اشرف گنجویی #اول_مهر #هفته_دفاع_مقدس #بغض_قلم 🆔 @bibliophil
مادرش خواب دیده بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) توی قنداقی به سفیدی برف، یک بچه دادهاند دستش یک عده هم دور و بر خانم هستند و میگویند:بگیر این هدیه حضرت زهرا است: طاهره.
طاهره به جبهه نرفت اما برای رزمندهها کلاه و شال میبافت، در دبیرستان مقاله مینوشت تا جبهه از یاد کسی پاک نشود خیلیها با حرفهای او توانستند از مالشان بگذرند و به جبهه هدیه بفرستند.
بعد از جنگ پیش پدر رفت تا اجازه بگیرد که برای تدریس به روستای کهنوج کرمان برود. پدر گفت: ببین بابا جان از سالی که انقلاب شد و تو عقل رس شدی دیگه خط من را نخواندی تظاهرات و راهپیمایی رفتی. شعار نوشتی دوره امدادگری و کار با اسلحه رفتی، چرا خودت را با روزههای چند روزه و بیخوابی سختی میدهی؟! جنگ هم که تمام شده این کارها به طایفه ما نمی خورد.
طاهره گفت:در طایفه ما کسی مخالف قرآن نبوده، بوده؟ کسی بیخبر از قوم و خویش و هم کیش نبوده، بوده؟ اسم من را هم گذاشتند طاهره مگر حضرت زهرا با پدرشان توی جنگ نمیرفتند؟ الان وظیفه ما این است که بیشتر خدمت کنیم. کاری که از دست من برمیآید، معلمی است. اگر اجازه بدهید میخواهم معلم بشوم!
پدر اجازه داد ولی به شرطی که مادرش هم همراهش برود. مادر در اتوبوس همراه طاهره بود. طاهره چشمهایش را بست و گفت: مادر امشب شب شهادت خانم فاطمه زهرا است. با آوردن نام حضرت زهرا اشک صورت طاهره را پوشاند. مادر دلش تکان خورد و رو به طاهره گفت: کمی بخواب مادر. راه دراز است و فردا یک عالمه کار داری.
ناگهان صدای شلیک تیر، همه جا را پر کرد. اتوبوس ایستاد. فریادها به هوا رفت. پیاده شوید، منافقها! منافقها حمله کردند. خدا نگذرد ازشان. دزد سر گردنهاند، از خدا بیخبرها. مادر از جا بلند شد:طاهره جان،پیاده شو.مادر!؟ طاهره جان!؟ مادر، چادر طاهره را کنار زد پهلوی او با تیر دریده شده بود. صورتش کبودِ کبود مثل یاس نیلی.
پاییز که فصل کوچه پرندههای مهاجر نبود! اما شش روز از ماه آخر پاییز گذشته بود که پرنده پاک مادر کوچ کرد و رفت.
📒کتاب زمانی برای زن بودن
🆔 @bibliophil
به مناسبت هفته دفاع مقدس
هر روز مهمان یک خانم شهید
از این کتاب زیبا هستیم.
🆔 @bibliophil
بعدِ من مهدیِ من ، بی کس و تنها ماند
به غریبیِ یگانه پسرم گریه کنید...
🏴آجرک الله یا صاحبالزمان
🏴 شهادت امام حسنعسکری تسلیت
🆔 @bibliophil
محتاج نان شبش بود.
هر چه میرفت به دربار عباسی
و گردنش را کج میکرد
جلوی آنها
و کمک میخواست،
فایده ای نداشت.
حق داشتند.
همگی مست بودند
و غرق خوشگذرانی و مادیات.
مشکلات مردم چه ربطی به آنها داشت!؟
ناامید شده بود،
نزدیک خانهی امام رسید.
در خانهاش را کوبید.
بدون این که چیزی بگوید
کیسهی پولی به او داد.
آن وقت بود که فهمید
خلافت حق چه کسی است!
📒کتاب آفتابِ نيمه شب
از مجموعه کتب
14خورشید و یک آفتاب
#امام_عسکری
#داستانک
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
پرسید:" جانشین شما کیست؟"
امام داخل اتاقی رفت.
وقتی برگشت پسر بچهای روی شانهاش بود.
موهای سیاه و پیچیده.
لبهای غنچهای قرمز،
ابروهای کشیده، شبیه خودش،
از او زیباتر ندیده بود.
پرسید:" اسمش چیست؟"
گفت:"هم اسم جدم رسولالله!
ولی او غایب میشود، نمیبینندش.
مثل خضر و ذوالقرنین،
مدت زمان زیادی طول میکشد.
وقتی بیاید آرامش با خودش میآورد.
زمین را پر از عدل میکند،
بعد از آن که ظلم همهجا را گرفته باشد.
📒 کتاب آفتابِ نيمه شب
از مجموعه کتب
۱۴ خورشید و یک آفتاب
#امام_عسکری
#داستانک
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
گفته بودند: آنقدر شکنجهاش کنند
که دیگر تاب نیاورد و...
زندان که رفت و نگاهش کرد،
مست شد انگار.
سست شد، افتاد روی زمین.
صورتش را گذاشت روی خاک.
گریه میکرد، پشیمان بود.
فکر دیگری به ذهنشان نمیرسید،
زندانبانان سنگدل را
میفرستادند سراغش،
همهشان شیعه بر میگشتند.
📒 کتاب آفتابِ نيمه شب
از مجموعه کتب
۱۴ خورشید و یک آفتاب
#امام_عسکری
#داستانک
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
همهمان جمع شده بودیم
توی کوچه منتظرش بودیم
دلمان تنگ شده بود برایش
نگاهمان به ته کوچه بود که دیدیم
کسی یک کاغذ داد دستمان و رفت.
بازش کردیم. دستخط خودش بود.
نوشته بود: به من سلام نکنید
اشاره هم نکنید
نه با دست
نه با سر
جانتان در خطر است.
📒 کتاب آفتابِ نيمه شب
از مجموعه کتب
۱۴ خورشید و یک آفتاب
#امام_عسکری
#داستانک
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
مسمومش کردند.
تشنه بود.
میخواست آب بخورد
دستهایش میلرزید.
کاسه به دندانهایش میخورد
اشاره کرد به یکی از دوستانش
به اتاق کناری برود.
در را که باز کرد
کودکی را در حال سجده دید.
ندیده بودش تا به حال
پسر امام را آوردش پیش امام
کاسهی آب را نزدیک کرد
به دهان پدر
لحظات آخر بود.
📒 کتاب آفتابِ نيمه شب
از مجموعه کتب
۱۴ خورشید و یک آفتاب
#امام_عسکری
#داستانک
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
02.Baqara.160.mp3
1.04M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت صد و شصت | سوره بقره | إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَٰئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ ۚ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: 6mint
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
بغض قلم
به مناسبت هفته دفاع مقدس هر روز مهمان یک خانم شهید از این کتاب زیبا هستیم. 🆔 @bibliophil
🌹من امروز شهید میشم!
دانشآموز شهر هویزه بود،
به مادرش گفته بود
امروز شهید میشم.
هنگام شستن ظرفها در کنار رودخانه، با دیدن سربازان بعثی که شهرش را اشغال کرده و به مقدسات توهین میکردند، به سمت آنها سنگ پرتاب کرد و آنها این دانشآموز را به رگبار بستند و به شهادت رساندند.
«سهام» ۱۲ ساله همچون شکوفهای پرپر شده در بر لب شط بر زمین افتاد؛ تیر مستقیم به پیشانی سهام خورد و از بینی تا کاسه سر او را متلاشی کرد.
📒 کتاب زمانی برای زن بودن
#شهید_سهام_خیام
#دفاع_مقدس
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت ولیعصر، در فاصله کمتر از ۲ روز هم پدر هم مادر خود را از دست داد و طعم یتیمی را در ۵ سالگی چشید.
حضرت نرجسخاتون در ۷ ربیع و امام حسن عسکری در ۸ ربیعالاول از دنیا رفتند.
🆔 @bibliophil
ما خوشبختترین امت تاریخایم.
به ظهور شما چشم دوختهایم.
به قلهظهور شما نزدیک شدهایم!
شما که عصاره خلقتی
شما که امید اولیا، انبيا
و مظلومان عالمی
شما که بشریت یک صدا
عدالتت را تشنه است.
بیا که سالهاست
دیدن ردای سبز امامتت
را آرزو داریم.
ما را برای درک مقام بلندت
برای درک دولت کریمهات
تربیت کن!
تا یار باشیم
نه بار!
🌸 آغاز امامت منجیبشریت مبارک
🆔 @bibliophil
آیت الله بهجت گاهی با لبخندی پر معنا میفرمود: (بعضی وقتها انسان میبیند، یک حال خوشی دارد، حالت نورانی دارد! نمیداند علتش چیست. هرچه فکر میکند، هیچ علتی پیدا نمیکند. نه کار خاصی کرده، نه نماز خاصی خوانده، هیچ کاری نکرده است! نمیداند در کوچهای، جایی، رد میشده و فقط به نحو گذرا حضرت (عج) از کنارش رد شده است.
این نورانیت و حال خوش، به همین جهت در این شخص ایجاد شده است.)
📒کتاب حضرت حجت در بیانات آیتالله بهجت(ره)، ص ۵۴
#امام_زمان
#کاش_که_همسایه_ما_میشدی
🆔 @bibliophil
02.Baqara.161-163.mp3
2.26M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت صد و شصت و یکم تا صد و شصت و سه | سوره بقره | إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ۱۶۱
خَالِدِينَ فِيهَا ۖ لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ ۱۶۲
وَإِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ ۱۶۳
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: 11mint
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
خدای شما، خدای یکتاست، نیست خدایی مگر او که بخشاینده و مهربان است.
🦋۱۶۳ بقره
🆔 @bibliophil
🌻دیدار امام زمان (علیه السلام)
👇با عمل به همین کارهای ساده
جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری بروند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.
شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد.
ناگاه پیرمردی نورانی نزدش میآید و میپرسد چرا ناراحتی؟
شیخ شرح حال خود را میگوید.
پیرمرد میگوید:میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر است.
روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است.
با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمهای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند.
از شیخ محمد علی پرسیدند: چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📒 کتاب شیفتگان حضرت مهدی (علیه السلام)
#امام_زمان
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
از حاج اسماعیل دولابی سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟
گفت: غایب؟ کدام غایب؟
بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچهای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور میکنند.
بچه جلب ویترین مغازهها میشود و دست پدر را رها میکند و در بازار گم میشود و وقتی متوجه میشود که دیگر پدر را نمیبیند، گمان میکند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است.
انبیاء و اولیاء پدران خلقاند و دست خلائق را میگیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند.
غالب خلائق جلب متاعهای دنیا شدهاند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شدهاند.
امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشتهایم.
امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را.
او حاضر است.
چشمت را که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند.
خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.
📒کتاب امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/ نویسنده؛ مهدی لک علی آبادی/ ص 30
🆔 @bibliophil