eitaa logo
بغض قلم
635 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
348 ویدیو
39 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر یه‌پیام‌مون‌نشه👇 @bibliophil_8 ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
02.Baqara.200.mp3
1.33M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۰۰ | سوره بقره | فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا ۗ فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 6min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌 سبک‌شناسی داستان کوتاه ایرانی 📒 قسمت هشتم/ نثر در داستان‌ رئالیستی هدف رئالیست‌ها رونوشت دادن از واقعیت است. نثر هم ابزار مهمی که برای کارهای روزمره و مراوده با مردم از آن استفاده می‌کنیم. نثر رئالیستی خودش را به زندگی روزمره نزدیک می‌کند. داستان کاه، نوشته درویشیان: مدرسه حیاط بزرگی داشت. از دو اتاق آن، یکی را کلاس کرده بودم و اتاق دیگر را خودم می‌نشستم. انبار کاه بزرگی در طرف راست حیاط و آشپزخانه‌ی متروکی در کنار انبار بود. انبار پر از کاه مال داود‌خان صاحب مدرسه بود.‌ جمال‌زاده اولین کسی است که کلمات کوچه‌بازاری را وارد داستان ایرانی کرد تا داستان به زندگی روزمره شبیه شود. 📒 کتاب‌داستان‌کوتاه‌در‌ایران/ حسین‌پاینده 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.201.mp3
1.6M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۰۱ | سوره بقره | وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 7min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
📒داستان کوتاه نوید امید و پیروزی 🖌به قلم خانم فاطمه لسانی 👇از اعضای کانال در هیاهوی جنگ وکشتارها و شنیدن خبر شهادت دوستان و عزیزان؛ تنها یک چیز همچنان امیدبخش قلب فاطمه و یاسربود. مسافری بهشتی که قرار بود به جمعشان اضافه شود. یاسر مشغول کمک برای خارج کردن مردم از زیر آوارها صدای طیبه دخترکوچولوی همسایه‌شان را شنیدکه بلند فریاد می‌زد:(عمو! زودتر بیا خاله حالش خوب نیست.) سراسیمه خودش را رساند. بمبی در نزدیکی خانه‌شان بر زمین خورده بود و براثر شدت انفجار همسرش زخمی شده بود. او را سریع به بیمارستان رساندند. پزشک پس ازمعالجه و مشاهده‌ی وضعیت گفت:(متاسفانه چاره‌ای نداریم حال مادر وخیمه، باید زودتر ازموعد بچه به دنیا بیاد.) یاسر باصدایی لرزان گفت:(اما آقای دکتر هنوزدوماه مانده.) _(ببین پسرجان شدت جراحت همسرت زیاد، اگه کاری نکنیم هردو رو از دست می‌دیم.) به سمت اتاق رفتند، انگار زمان از حرکت ایستاد. ثانیه‌ها به کندی می‌گذشت. از روی ساعت فقط ۱۰ دقیقه گذشت بود ولی به اندازه چندسال ‌طول کشید. با شنیدن صدای گریه نوزاد برق شادی درچشمان یاسر درخشید؛ سجده شکر به جا آورد. بی‌صبرانه منتظر بود او را محکم در آغوش بگیرد و ببوسد‌. اما با دیدن چهره غمگین پرستار دلش لرزید. پرستار نمیتوانست حرفی بزند او باسکوت خود همه چیز را گفته بود. نوزاد پیچیده شده در پارچه سبز را داد و رفت. یاسر به همراه دخترش به بالای سر او رفتند. نمیدانست چه باید بگوید؟؟؟ مثل یک فرشته آرام و غرق درخون چشمهایش رابسته بود. _(فاطمه نگاه کن چقدر شبیه توشده.) نمیتوانست خودش راکنترل کند هیچگاه به چنین روزی و این لحظه فکر نکرده بود. در یک لحظه تمام رویاهایی که همیشه با فاطمه به آن فکر می‌کرد خراب شده بود؛جشنی سه نفره درکنارهم؛ درسخت‌ترین شرایط، تبدیل به وداعی تلخ شد. پرستاران او را ازکنار همسرش دور کردند؛بیرون اتاق نوزادش را روی دست گرفته بود متوجه خبرنگاری شد که فیلم می‌گرفت؛ اشکهایش را پاک کرد. باصدایی مصمم گفت:(خدایا تو تنها یاور مایی؛ ای اسراییل خوب به این‌ نوزاد نگاه کن میان این همه جنایت مردم مظلوم غزه؛ این‌ تولد نوید بخش تحقق وعده خداوند و پیروزی است. هرچقدر ما را بکشید بازهم سربازانی متولد خواهند شد تا تو را از صحنه روزگار محو کنند.) 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر زمانی برای خواندن ندارید، پس زمانی هم برای نوشتن نخواهید داشت! ✍ استیون کینگ برای نویسنده شدن، بخوانیم! عمیق بخوانیم! متون کهن زبان‌فارسی چون تاریخ بیهقی و گلستان سعدی را بخوانیم تا نثر پخته‌ای داشته باشیم! آنقدر باید خواند تا اثر آن از نوک قلم سرازیر شود. یعنی 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سید روح‌الله شهید، همشهری ما بود. بچه‌ی حاشیه‌ی کرج، شهری که از هر طایفه‌ و رنگی را در خود جای داده. او را کسی نمی‌شناخت. انگار ساکت بود و کم‌حرف. بی‌حاشیه و سخت‌کوش! سید تنور خانواده‌ای را با دست‌های پینه‌بسته کارگری گرم می‌کرد. دست‌هایی که در سال‌های جوانی زیر بار آجر، سیمان و گچ پیر و شکسته شده بود.‌ نه نظامی بود و نه اسلحه‌ای همراه داشت. تنها ظاهری داشت خدایی. عشقی که از حسین‌شهید داشت در چهره‌اش پیدا بود و همین جرم کمی‌ نیست. شاید بچه که بود مادرش دستش را می‌گرفت روضه علی‌اکبر زیاد پا می‌گذاشت.‌ و در روضه سید همین بس که غریبانه گیر کرده بود، و با هرچه در دست داشتند، بالا بردند و فرو بردند! بالا بردند و .... از ظهر رو به غروب آن پائیز سرخ عکس سید دست به دست شد. با چشم‌هایی که اهل اینجا نبود.‌ وقتی اهل اینجا نباشی! کرج یا کربلا چه فرقی دارد! وقتی در قافله حسین باشی! تمام زمین کربلاست و هر روز عاشورا! سید روح‌الله! همشهری ما بود! و حالا در شهر ارباب‌مان حسین زندگی‌‌ می‌کند‌. شهری که فرسنگ‌ها با ما فاصله دارد. و ما ساکنان غبار گرفته‌ی این خراب‌آباد برای نفس‌کشیدن محتاج دعای شب جمعه‌‌ی اویم! سید روح‌الله عجمیان! دعایمان کن در آغوش ارباب! که ما سخت محتاجیم! 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.202.mp3
1.48M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۰۲ | سوره بقره | أُولَٰئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا ۚ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 7min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil