eitaa logo
بغض قلم
619 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
251 ویدیو
30 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 💡فقط تلاش مستمر در مسیر! 📘کتاب‌های محدثه‌قاسم‌پور _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
با روزه و با نماز، نشناختمت با آن‌همه رمز و راز، نشناختمت یک ماه اگر چه میهمانت بودم بگذشت مجال و باز نشناختمت 🆔 @bibliophil
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷 تو رضایت ندهی نمی‌روم! 🔹 روایتی از اقامه نماز بر پیکر هفت شهید راه قدس توسط رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) 🔹همسر جوانِ جوان‌ترین شهید آن کاروان هفت نفره روبروی دوربینم ایستاده. توی قاب دارد از آخرین مکالمه‌اش با سیدعباس صالحی روزبهانیِ ۲۴ ساله می‌گوید و من که صدایش را از هدفون می‌شنوم نفسم بند آمده: «دو دقیقه قبل از آن حادثه به من زنگ زده بود. داشتیم با هم صحبت می‌کردیم که تلفن قطع شد و دیگر هیچ صدایی نیامد. معمولاً وقتی این اتفاق می‌افتاد آقا عباس چند دقیقه بعد دوباره تماس می‌گرفت اما بعد از قطع شدن آن تلفن دیگر تماس نگرفت تا اینکه خبری از تلویزیون شنیدم که یک ساختمان نزدیک سفارت ایران هدف قرار گرفته. دلم شور افتاد و ...» 🔹این‌ شکلی می‌شود بود که سیدعباسِ متولد ۱۳۷۸ اهل بروجرد با دو سال سابقه پاسداری که حدود دو سال هم از ازدواجش می‌گذشته و برای اولین بار هم پایش به معرکه‌ی سوریه باز شده، خونش کیلومترها دورتر از مرزهای ایران روی زمین می‌ریزد؛ همین اول کار به چه واقعیت سترگی خوردم. 🔹اصلاً برای کار دیگری به حسینیه آمده بودم اما عظمت واقعه آنقدر بود که تصمیم عوض کنم و دوربین تصویربرداری را بردارم و حالا بایستم روبروی آدم‌هایی که شانه زیر باز امانت‌هایی داده‌اند که هزاران سال قبل و در ابتدای خلقت، آسمان‌ها از پذیرفتنش سر باز زدند. 🔹زبانم نمی‌چرخد اما به زحمت به همسر جوان سیدعباس می‌گویم: «دل کندن از همسرتان سخت نبود؟» وسط بغضی که بیخ گلویش و پرده اشکی که توی قاب چشمش گیر کرده و صبورانه با آنها دست و پنجه نرم می‌کند می‌گوید: «خیلی سخت بود! خیلی خیلی سخت! کار رفتنش که داشت درست می‌شد به من گفت تو رضایت ندهی نمی‌روم!» بغض بالاتر می‌آید و بقیه حرفش را می‌خورد. در ادامه هم با اشکی که حالا دیگر به‌وضوح چشم‌ها را تر کرده از دیدن پیکر سیدعباس در معراج می‌گوید و می‌گوید: «عباس جان! شهادتت مبارک! ما را هم شفاعت کن!» 🔹این حجم از تکرار عبارت «شهادتت مبارک» را اگر آدم اینجا و روبروی این آدم‌ها نباشد اصلا توی کَتَش‌ نمی‌رود. مگر می‌شود عزیزی از دست داده باشی و رفتنش را تبریک بگویی؟! زبان من که نمی‌چرخد. این را هم به همسر سیدعباس گفتم هم به مادرش هم به پدرش! هر سه نفرشان اما جلوی دوربین من ایستادند و شهادت سیدعباس را تبریک گفتند. پدرِ سیدعباس که راننده‌ی کامیون و ماشین سنگین است چیز عجیب‌تر دیگری هم می‌گوید آن هم درست زمانی که پیکر جوان ۲۴ ساله‌اش هنوز توی تابوت است و دفن هم نشده که داغش سرد شده باشد: «اگر به جای عباس چند عباس دیگر هم داشته باشم و لازم باشد، آنها هم فدای حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و امام حسین علیه‌السلام!» عین این حرف را مادر سیدعباس هم می‌زند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
این روایت‌های زیبا از کانال آقا بخونید ❤️😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- www.mplib.ir.mp3
4.12M
📖 (تندخوانی)، جزء بیست و هفتم🎤 استاد معتز آقایی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰تا حالا دندون پزشکی رفتین⁉️ 🔹‏اول دکتر چند ‌تا⁩ سوزن میزنه تو لثه تون، بعد اون مته رو می‌گیره دستش.. بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه. ‏چرا نمیزنین تو‌گوشش⁉️ 🔹‏این همه درد رو تحمل کردید؛ این همه مته و آمپول و انبرو... خوب اعتراض کنید بهش! چرا اعتراض نمی‌کنید!؟ ‏تازه کلی هم ازش تشکر می‌کنیم و می‌خواهیم بیاییم بیرون میگیم: آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟! نمی خوای خدا رو اندازه یه دندون پزشک قبول داشته باشی؟ به دکتر اعتراض نمی‌کنیم چون میدونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه؛ میدونیم یه حکمتی داره... خوب خدا هم حکیمه! وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد ازش تشکر کنیم. بگیم نوبت بعدی کی هستش؟😊 🆔 @bibliophil
واقعا خیلی سخته خدایا خودت کمک‌مون کن
صدام گفت: من اشتباه یزید را نمی‌کنم! شهیده بنت‌الهدی صدر، بانوی تاریخ‌ساز شیعه ◼️ ۱۹ فروردین، چهل و سومین سالگرد شهادت سید محمدباقر صدر و شهیده بنت‌الهدی صدر است زنی که پیشگام نهضت اسلامی زنان در عراق بود. او در مسیر حرکت اسلامی برادرش محمدباقر صدر حرکت می‌کرد. مدتی پس از انتفاضه شعبانیه، شهید صدر به دلیل فعالیت‌های سیاسی توسط دولت عراق دستگیر شد. 🔹 با دستگیری او بنت‌الهدی به حرم حضرت علی(عليه‌السلام) رفت و به سخنرانی پرداخته و مردم را از دستگیر شدن مرجع دینی‌شان آگاه کرد. نتیجه این سخنرانی تظاهرات مردم نجف و آزادی شهید صدر بود. با رسیدن خبر به دیگر شهرها و کشورها، تظاهرات‌هایی در  بغداد، کاظمین، فهود، نعمانیه، سماوه، لبنان، بحرین و ایران صورت گرفت. صدام، شهید صدر و خواهرش بنت‌الهدی را به زندان انداخته و اعدام کرد. گفته شده است که کسی از نزدیکان صدام حسین از وی خواست که محمدباقر صدر را اعدام کند اما از خواهرش بنت الهدی بگذرد. صدام در پاسخ گفت می‌خواهید اشتباهی را که یزید با قتل حسین و زنده نگه‌داشتن خواهرش زینب مرکتب شد، من نیز مرتکب شوم؟ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بغض قلم
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze28.mp3
3.99M
📖 (تندخوانی)، جزء بیست و هشتم🎤 استاد معتز آقایی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒آوینی از زبان آوینی بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی. حقیر متولد ۱۳۲۶ در شهر ری و فوق ليسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران اما هر چه آموخته‌ام از بیرون دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و ... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رحمه‌الله علیه) تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:(عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.) اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت. و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. 📒 کتاب آوینی پاسخ می‌دهد! / مجید باقری/ انتشارات خادم الرضا 🆔 @bibliophil
الهی در انتهای این ماه پربرکت، پیام‌های ما را سین بفرما و سین نزده رد نفرما! خدایا! ما را از مورد آمرزش قراردادگان درگاهت قرار ده و تا ما را نیامرزیدی بیخیالمون نشو. ای تنها و همیشه آنلاین آفرینش❤️ 🆔 @bibliophil
رفتار در قبال ساعات پایانی ماه مبارک رمضان در این ساعات آخر ماه مبارک رمضان، احساس‏مان و رفتارمان عوض شود. چه جور باشیم؟ با تمام وجود درخواست‏مان این باشد: 💔 خدایا! سفره ماه رمضان را جمع نکن! 💔 خدایا! هم جلوی مولای‏مان پهن نگه‏دار، هم از قِبل مولای‏مان این سفره را برای ما هم پهن نگه‏دار! این حس و حال ماه مبارک رمضان، این احساس نور، این شادابی روح، این احساس محضر، اینکه آدم می‏داند متعلق به سفره خداوندی است، در شبانه روز یک بار، دو بار، سه بار سر سفره می‏آید؛ 💔 خدایا! این سفره را پهن نگه‏دار، از جلوی‏مان برندار. ماه رمضان خیلی حیف است، وقتی میهمان منزل شما می‏آید تا وقتی که به سفره توجه دارد، تا وقتی که سر سفره است، شما سفره را از جلویش جمع نمی‏کنید. هر وقت احساس کنید که دیگر دست از غذا کشیده، دیگر نمی‏خواهد غذا بخورد، آن موقع می‏آیید یواش یواش سفره را جمع می‌کنید. 💔 خدایا! ‏ تو را به حق اهل‏بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام)، این سفره ماه مبارک رمضان را تا سال آینده برای‏مان باقی نگه‏دار و به سفره سال آینده ماه رمضان متصل کن! حس و حال‏مان این باشد؛ حس و حال تضرع، حس و حال التماس به خدا. 💔 خدایا! ‏ تو را به جان اهل‏بیت (علیهم السّلام) قَسَمت می‏دهیم، ‏ تو را به جان مقدساتت قَسَمت می‏دهیم، 💔 خدایا! ‏ تو را به جان هر چیزی که دوست داری، خواهشاً ما را سر سفره‏ ماه رمضان نگه‏دار! حس‏مان، رفتارمان حاکی از التماس باشد. امیدواریم خداوند محبت کند، به حق اهل‏بیت (علیهم السّلام) این سفره را برای‏مان پهن نگه‏دارد و ما را متوجه سفره، قدردان سفره و سر سفره نگه‏دارد و بسیار به ما بخوراند و بنوشاند، به حق محمد و آل محمد. 🆔 @bibliophil
از چند روز دیگر دستم باز می‌شود. زخم بستر گرفتم بس که توی این یک ماه نتوانستم از جایم جُم بخورم و این فرزندان آدم را گول بزنم. البته اصلا نگران نبودم، بعضی‌ها را توی یازده ماه قبل قشنگ آموزش داده بودم و خوب از پس کارها برآمدند و بعضی‌هایشان هم روی خودم را هم سفید کردند مثل برادارن عزیزم در اسرائیل که دم‌شان گرم حسابی گل کاشتند. زدن و کشتند و خون و خون‌ریزی خوبی به پا کردند. باریک‌الله الحق که از خودم هستند. باید بروم برادران اسرائیلی‌ام را کمک کنم که تا می‌توانیم ظهور را عقب بندازیم که ظهور امام آخرین، روز بدبخت شدن ماست و این برادران ابله من با حماقت گاهی آن را خیلی نزدیک می‌کنند. مثلا این چه کاری بود که سفارت ایران را زدند. یک ماه نبودم، خنگ خداها روی دم شیر پا گذاشتند. چقدر باید از دست فرزندان اسرائیل حرص بخورم. توی همین ماه هم الحمدالله چندتا اختلاف خوب بین مذهبی‌ها و دین‌دارها دیدم که خیلی خوشحالم کرد، با اینکه ریشه توی حسد و تکبر و همدل نبودن خودشان داشت و به من مربوط نبود ولی حسابی یک جان به جان‌هایم اضافه کرد و افسردگی ماه رمضان را کمی از دلم درآورد. بعضی فرزندان آدم هم که درگیر عیدنوروز و سفر بودند و اصلا کیف کردم تره هم برای ماه خدا خرد نکردند. یه عده‌شان هم توی دید و بازدید به خاطر تربیت خوبی که شدند حسابی غیبت و تهمت زدند و چندتایی هم الحمدالله قهر و دعوا کردند. دیروز نگاهی به جهنم کردم، بس که خدا جهنم را توی این ماه خالی کرده، حسابی حرصم گرفت. دیدم شب قدر خیلی‌ها را خلاص کرده و امیدوارم خبر نداشته باشند که بیشتر آزاد شدگان برای شب عیدفطر هستند و باید درگیر عید و خوشی تعطیلات کنم‌شان و به پر شدن جهنم بخندم. نمی‌شود که من تنهایی بروم جهنم. دلم می‌خواهد چندتا خنده شیطانی بزنم. الحمدالله دیگر خواب‌شان و نفس‌کشیدن‌هایشان عبادت نیست و بعد این ماه می‌توانم از قرآن خواندن و نماز اول وقت غافل‌شان کنم. چقدر توی گوش‌شان بخوانم که موقع خواندن نماز صبح خواب بمانند. هرچه نقشه این مدت ریختم را باید بریزم روی دایره تا این کوه ثواب‌هایی که جمع کردند را از بین ببرم. الکی که نیست من ابلیسم و قسم خوردم که همه‌شان را گمراه کنم. ولی از دست مخلصین حسابی بدنم درد می‌کند. اصلا به هیچ گولی نمی‌شود تکان‌شان داد. این‌ها که فقط همه‌ی کارهایشان برای خداست و اهل تکبر و ریا نیستند حسابی آتشم را سرخ می‌کنند. بنی‌آدم خاکی بی‌ریخت. باید زنگ بزنم به نچ‌های خودم و جلسه اضطراری بگذارم و فریب‌هایمان را بریزیم روی هم و به روزرسانی کنیم تا می‌توانیم ظهور امام‌شان را عقب بندازیم. هر گناهی که کنند الحمدالله ظهور عقب می‌رود و کیف‌ش را ما می‌کنیم و به ریش‌شان می‌خندیم. الحمدالله این ماه مهمانی هم رو به پایان است و اگر خدا بخواهد خدمت‌ برادران و خواهران عزیزم برمی‌گردم. دیدار به زودی توی جهنم ابلیس 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir joze29.mp3
4M
📖 (تندخوانی)، جزء بیست و نهم 🎤 استاد معتز آقایی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil
4_5927284696474978537.mp3
4.04M
📖 (تندخوانی)، جزء سی 🎤 استاد معتز آقایی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil
از وداع با ماه رمضان نیز نباید غافل شد. شب و روز عید فطر فضیلت بسیار دارد. یکی از وظایف شیعه امامیه، بلکه از وظایف امت محمدی‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این است که در این اوقات، احساس وحشت و تنهایی نموده و در امثال این مواقع، بر روزگار دولت حضرت مهدی‌ (علیه‌السلام) که از دستشان رفته است، غصه بخورند؛ امامی که اگر ظهور می‌کرد، به واسطه‌ او، به نیکبختی‌ها دست می‌یافتند. زیرا مصیبت عدم ظهور او بر دین‌داران، از مصیبت از دست رفتن ماه رمضان بزرگ‌تر است.   📒 اقبال‌الاعمال، ج۱، ص۶۶۷/ به نقل از آیت‌الله بهجت (ره) 🆔 @bibliophil