ساعت حوالی هشت
روز ولادت امامرضا
خبر رسید که هشتمین ریاستجمهوری ما
شهید شد.
سید ابراهیم میخواهم کمی باتو حرف بزنم.
سید ابراهیم تو همان روز که توی مناظرههای انتخابات توهین شنیدی و سکوت کردی، شهید شدی.
وقتی دولت را با خزانه خالی تحویل گرفتی
و نگذاشتی آب توی دل ملت تکان بخورد، شهید شدی.
سید ابراهیم وقتی در سازمانملل قرآن خدا را دست گرفتی و از مظلومین دنیا گفتی، فهمیدیم تو زمینی نیستی و شهید شدی.
ما با تو فهميديم میشود رئیس بود ولی خدمت جمهور را برگزید.
میشود مسئول بود، بر قلبها.
وقتی پشت میز ریاستجمهوری آرام و قرار نداشتی و هر روز سر از کارخانه و خیابان و استانی سر در میآوردی فهميديم تو آمدهای امیرکبیر دیگری باشی برای ایران. فهمیدیم تو شهیدانه زندگی کردی و شهیدانه خواهی رفت.
سید ابراهیم شهید چقدر شهادت به نامتو زیبا ترکیب میشود.
سید ابراهیم شهید
حالا دست تو بازتر شده
حالا نه از هیئت دولت
نه از سفرهای استانی
تو حالا از کنار امامرضا
هوای کشور امامرضا را خواهی داشت.
از مردم غزه به امامرضا بگو
از بغض کارگرها
از خوندل یک دنیا
ما نسلی نبودیم که رجایی را درک کنیم
ممنونیم که آمدی و نشانمان دادی
ریاستجمهور یعنی فدا شدن برای جمهور
سفرت به خیر سید
سلام ما را برسان به امامرضا
و بگو ما دیگر نفس نداریم 😭
پسرش مهدی (عج) را راهی کند.
🆔 @bibliophil
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ
قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ💔
آنان کسانی هستند که
وقتی مصیبتی میبینند
میگویند ما از خداییم و
به خدا باز میگردیم...🕊
روزی که توی صف انتخابات به شهید رئیسی رای دادم، خانمی توی صف چندتا فحش آبدار داد و رفت.
درستترین انتخاب زندگی من 😭
خداحافظ جمعههایِ بیخواب
خداحافظ ماشینهایِ بدون شیشهدودی
خداحافظ «ماشین رو نگه دارید، مگه نمیبینید مردم وایستادن»
خداحافظ «اتّقواالله»هایِ حین مناظره
خداحافظ مایهٔ غرورِ ایرانی
خداحافظ پروژههایِ افتتاحی
خداحافظ سفرهای پیدرپیِ استانی
خداحافظ دعای کارگرهای کارخانههایِ احیایی
خداحافظ مخاطب پیرمردی که گفت «خدا پدرت رو بیامرزه»
خداحافظ سیبْلِ توهینها، طعنهها و تهمتها
خداحافظ مخاطبِ تخریب و کنایههای خودی و بیخودی
خداحافظ «ما دنبال دوتا رأی حلالایم»
خداحافظ استقبالهایِ چشمگیر مردمی
خداحافظ «من تا تمامِ مشکلات حل نشود، به سفرهای استانی خواهم آمد»
خداحافظ سکوتِ مردانهٔ مقابل تخریبهای رقیب
خداحافظ سیبْلِ تمسخرِ ششکلاسیهایِ نامرد
خداحافظ دکترِ سلیمالنفسها
خداحافظ «من دردِ یتیمی را چشیدهام»
خداحافظ پیشانیِ بوسهٔ حاجقاسم
خداحافظ سربازِ احیاگرِ غیرت لهشدهٔ ما
خداحافظ مظلومِ هلهلهٔ بیوطنها
خداحافظ استخارهٔ خوبِ «به کی رأی بدم»ها
خداحافظ «برای این طلبهٔ خدمتگزار دعا کنید»
خداحافظ عبا و قبایِ خاکی بین سیل و زلزلهها
خداحافظ چشمانتظاریِ هشت ساله و ۱۶ ساعته
خداحافظ مخاطب «تمجید»هایِ اقا
خداحافظ سفرهای عادیشدهٔ روستایی
خداحافظ جشنهای احیایِ کارگاهها
خداحافظ شهادت حینِ خدمت؛ نه پشتِ میز
خداحافظ شجاعتِ قدمهای اقای وزیر و مواضعِ صریحِ شیعهگری
خداحافظ زبانِ بیلکنتِ دفاع از اسلام
بیشتر از آنچه فکر کنی دوستت داشتیم؛ تو و یارانت را، ببخش که زیاد نگفتیم…
باز با از دستدادنها به خود آمدیم!
حالا مخالفینت راحتتر تخریبت میکنند و تو راحتتر سکوت میکنی!
حالا بدخواهانت اعداد و ارقام و آمار را بیشتر پیش میکِشند و تو در آسمانی!
خداحافظ آقاسید ابراهیم!
جدیجدی شهیـد شدی…
حالا کمی استراحت کن؛ خیلی خستهای…
امروز گریه میکنیم و فردا بلند میشویم.
امروز قلبمان از هم میپاشد و باز با بغضی مضاعف تکههای شکسته را جمع میکنیم و میایستیم.
ما بچههای حیدریم
بلدیم با بغض در گلو چهطور زندگی کنیم.
شاید کمی لرزش پاهایمان را دشمن حس کند ولی لرزش اعتقاد و ایمانمان را هرگز نخواهد دید.
ما یا پیروزیم یا شهید
این ماجرا ضلع سوم ندارد.
ما یاد گرفتیم بعد از مطهری، بهشتی، رجایی، باهنر، امامخمینی، آوینی، کاظمی، صیاد، سلیمانی، زاهدی و رئیسی و...
چه طور تا رسیدن به قله نفس بگیریم😭
ما با همان پیام (ملت ایران نگران و دلواپس نباشد) آقا، چشم به راه ظهوریم.
و تا آن روز نان و خورشت روز و شب ما
جهاد در راه خداست در هر جایگاهی که هستیم.
مادر
نویسنده
دانشجو
طلبه
معلم
کارمند
و....
خدا بهترین نویسنده دنیاست
و قشنگترین پایان را
برای بهترین شخصیتهای داستانش
مینویسد.
خدایا من هم بازی 😭
راست میگفت ۶ کلاس بیشتر سواد نداشتی؛ اگر بیشتر خوانده بودی خب حتما ادبیات هشتم را میخواندی دیگر. مبحث کنایه:
«کنایه سخنی است که دو مفهوم دور و نزدیک دارد و مقصود گوینده معنای دور آن است.»
یعنی وقتی میگویی «تا پای جان برای ایران» باید معنای دور آن مدنظرت باشد. یعنی مثلاً خیلی زحمت بکشی، نهایت تلاشت را کنی، کمتر بخوابی و بیشتر کار کنی. نه اینکه واقعا «تا پای جان»؛ نه اینکه واقعا جانت را برای ایران، برای مردم بدهی.
زبان تو، زبان کنایه نبود؛ زبان صدق بود.
ممنون که به مهمترین شعارت عمل کردی.
شاید سه سال قبل، با اکراه اسم تو را روی برگه رأی نوشتم؛ ولی اینبار به خاطر همین عمل به وعدهات، با انگیزه تمام انتخاب میکنم.
راستی
حوزه انتخابی بعدیات کجاست؟
#تا_پای_جان_برای_ایران
| @mabnaschoole |
19.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج حسین یکتا: شهادت گرفتنیه...
🆔 @bibliophil
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
14030231 شهید خدمت.mp3
3.27M
🖤 ضرورت نگاه توحیدی به شهادت آیت الله #رئیسی
♨️ چهار نکتۀ مهم و آرامبخش دربارۀ این حادثه
1️⃣ یادمان نرود خدا هست!
2️⃣ آیۀ یأس نخوانیم!
3️⃣ گمانهزنیهای بیمبنا ممنوع!
4️⃣ به لطف خدا در انتخاب بعدی امیدوار باشیم!
‼️حتما گوش کنید و منتشر کنید.
#محسن_عباسی_ولدی
#شهید_جمهور #خادم_مردم
📌 #نشرشهیدکاظمی
🆔@nashreshahidkazemi
⛔️ چهارشنبه تعطیل شد⛔️
برای تشییع پیکر مطهر شهدا...
چهارشنبه ها هم متعلق به امام رضاست👌
03.Ale.imran.119.mp3
2.46M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۱۹ | سوره آلعمران | هَا أَنْتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ ۚ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۹min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
بغض قلم
✍ متن از علیقاسملو
مدتی بود که به دور دوم ریاست جمهوری ات فکر میکردم؛ که چه خواهد شد؟ تو اولین رئیس جمهور تک دوره ای ایران خواهی شد یا نه؟
الان اما از اینکه احتمالا فردا خبر شهادتت را بشنوم، خواب از سرم پریده.
دلم نیامد تو و بقیه همراهانت در سخت ترین زمین های این دنیا، مجروح یا جان از بدن رفته بخوابید و من لحاف و تشک بیندازم و به زور هم که شده بخوابم.
می نویسم که کمی از فشار غم این حادثه را بکاهم. پراکنده گویی هم اگر کرده باشم، در این موقعیت از هیچ اهمیتی برخوردار نیست.
به نوع کلمات هم دقتی ندارم.
خبرها به کندی پیش می رود. حرکت زمان خیلی آهسته شده...
***
تصور نبودنت، قوت نوشتن را از من گرفته بود. چند سطر بالا را هم دیشب نوشتم و رها کردم.
در این هجوم مهِ غصه، می نویسم از تو که مخالفین ات در رثایت شعر سرودند و از خوبی هایت گفتند. چه میشد وقتی زنده بودی کمی دنیا بازی را کنار می گذاشتند و از کارهای خوبت می گفتند؟! کاش مثل مگس روی زخم ها نمی نشستند. زخم هایی که خودشان بر این پیکر وارد کرده بودند. و تو غیرت به خرج دادی و این زخم ها را به حال خودشان رها نکردی.
دارم به دنبال حکمت اینگونه رفتنت می گردم. مرگ در موقعیت سامان کار مردم.
مرگ اینگونه ات در مسیر اتمام رفع نیاز مردم تا شروع رفع مشکلشان، انگار که جوابی باشد برای تمام حرف ها و حدیث ها. و جوابی باشد به زخم زبان های نفرین شده، که نگویند علی هم مگر نماز میخواند؟
الحق و الانصاف ریاست جمهور تو و وزارت امیر عبداللهیان و سیره ی امامت شهر آل هاشم، انتظار مردم از این مقام ها را بالا برده. کار را برای کسانی که بعد از شما در این جایگاه قرار خواهند گرفت، سخت و طاقت فرسا کرده. کاش کسانی در جایگاه شماها قرار بگیرند که نتایج زحماتتان هدر نرود. کاش همانطور که قائانی جایگاه سلیمانی را به خوبی پر کرد آنها هم بتوانند مقام شما را کامل کنند. سیدخستگی نشناس ما! رئیسی عزیز حضرت آقا! دست تو و دامان مادرت زهرا سلام الله علیها. کمکی برسان دست ردی به انتظار به حق مردم نخورد. مردمی که سنگشان را به سینه میزدی.
من قدر تو را وقتی روح بر بدن داشتی، ندانستم. ولی از همان وقتی که در تشییع جنازه ی دادستان شهید حاج ولی حاج قلیزاده در میان خیل تشییع کنندگان گفتی که ای مردم ما قضات برای خدمت به شما عمودی آمده ایم و افقی خواهیم رفت دوستت می داشتم. بالله
آخر سخن برای کسانی که از تو، بعد از تو میگویند:
ای کاش فقط در تریبون ها و صفحات مجازی از جمعه های بی خواب و احیای غیرت له شده ی ما توسط تو نگویند. ای کاش گوینده ها مثل تو خواب نداشته باشند. ای کاش پرچم استقلال و عزت کشور را مثل تو بلند کنند. ای کاش گوینده ها کارهای بر زمین مانده، پروژه های ناتمام، کارخانه های به خواب رفته را زنده کنند. ای کاش به فکر محبوبیت نباشند. کاش کسی بعد تو؛ مثل تو، خودش را خرج حضرت آقا کند، نه آقا را برای خودش.
✍ علیقاسملو
#شهید_جمهور
#سید_ابراهیم_رئیسی
#شهید_امیرعبداللهیان
#شهید_آل_هاشم
#سقوط_بالگرد
#شهید_خدمت
🆔 @bibliophil
رای به رییس جمهور خستگی ناپذیرِ مُغتنمِ شَهید
✍️ الناز رحمت نژاد
عملکردهای آقای روحانی و نارضایتی مردم باعث شده بود که نخوام رای بدم! دیگران رو هم به رای ندادن تشویق می کردم... یکی از اساتید حوزه علمیه چند ساعتی با من راجع به اهمیت رای دادن صحبت کرد و نظرم عوض شد. رفتم و به آقای رییسی رای دادم. چند نفر هم غیر از خودم بردم و رای دادن...
بعد از اینکه نتیجه آراء اعلام شد و آقای رییسی شدن رییس جمهور، استادم گفت: "خوشحالم که انتخاب درستی کردی."
رو به استادم لبخندی زدم:" استاد من هنوز از رایی که دادم راضی نیستم، من آخرین روز از ریاست جمهوری آقای رییسی به خودم بابت رایی که دادم آفرین می گم نه الآن..."
از دیروز که بالگرد حامل رییس جمهور سقوط کرد، صدا و سیما شروع کرد به مرور کردن عملکرد دولت آقای رییسی و حالا امروز😔 افتخار می کنم که به یک رییس جمهور خستگی ناپذیرِ مغتنمِ شهید رای دادم، ان شاالله اون دنیا آقای رییسی هم به عاقبت بخیری من رایبدن
#سیدالشهدای_خدمت
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#نویسندگان_حوزوی_البرز
🆔 @bibliophil
شهید سید ابراهیم رئیسی.mp3
5.17M
🔰مردمی که سنگشان را به سینه میزدی
🔻در این هجوم مهِ غصه، می نویسم از تو که مخالفینت در رثایت شعر سرودند و از خوبی هایت گفتند. چه میشد وقتی زنده بودی کمی دنیا بازی را کنار می گذاشتند و از کارهای خوبت می گفتند؟! ...
🔸دل نوشته ای خدمت شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی و شهدا حادثه ی سقوط بالگرد رئیس جمهور
✍🎧 علیقاسملو
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
🆔 @bibliophil
دوستان صدا و سیما اعلام نیاز کردند برای نگارش پلاتو مجریهای صدا و سیما
عزیزانی که مایل به همکاری هستند بسم الله
پیام را برای هر بزرگواری که فکر می کنید میتواند نخودی در این آش بیندازد ارسال بفرمایید
لینک ورود به گروه در نرمافزار بله:
ble.ir/join/5ntMZXabYh
🆔 @bibliophil
🖤جوان ریشسفید
به محافظ گفتم: کاش صندلی میگذاشتید برای سید. لبخندی زد و گفت: به ریشهای سفیدش نگاهنکن. هنوز جوانه و پر شور. ما از دستشان پیر شدیم. حاج آقا از ۵ صبح تا ۱۱ شب مشغول کار کردن.
#شهید_جمهور
🆔 @bibliophil
🖤 رفع درد غربت
دادستان شهر کرج بود. وضعیت اسکان جنگزدهها را که دید انقدر رفت و آمد کرد تا برایشان خانه فراهم شد.
جنگزدههای آن روز خاطرات خوشی از طلبه جوان دارند.
#شهید_جمهور
🆔 @bibliophil
🖤 نماینده همه
بارها اهلسنت بهش اقتدا کردند و پشت سرش نماز خواندند. بس که قبولش داشتند. اگر خودش هم کمی دیر میرسید بدون تامل به امام جماعت اهلسنت اقتدا میکرد.
#شهید_جمهور
🆔 @bibliophil
📒روزنوشت های پیچائیل
✍سیِ دوِ سه/ به قلم فائضهغفارحدادی
داشتیم برای تولد امام رضا عرش را آذین می بستیم که سرتیم فرشته های مقسّم آمد و سوئیچ یک بالگرد را بهم داد. فکر کردم توی قرعه کشی مسابقه پیچانندگان برتر برنده شده ام. اما سرتیم توضیح داد که این یک بالگرد بهشتی است و باید بروی باهاش از ایران چندتا شهید جمع کنی! با تعجب پرسیدم: "مگه وقتی یکی شهید می شه منتظر بالگرد می مونه برا رفتن به بهشت؟" فرشته مقسم ماموریت ها با غیظ نگاهم کرد و گفت: "نه که نمی مونه! ولی این مواردی که باید جمعشون کنی هنوز شهید نشده اند!!" گفتم: "خب پس من از کجا بدونم کی اند؟" سرتیم چپ چپ نگاهم کرد و با تشر گفت: "پیچائیل! دل بده به کار. یه ذره دقت کنی مشخص اند." و بعد همین طور که می رفت ادامه داد: "دو تا بالگرد زمینی رو هم پوشش کن شناخته نشی!"
بالگرد بهشتی را سوار شدم و گشتی روی ایران زدم. خیلی ها سوسوی شهادت می زدند ولی حتما منظور فرشته مقسم این سوسوی معمولی نبود. از خلیج فارس شروع کردم و بعد از کرمان و یزد و اصفهان و تهران، رسیدم خراسان. آسمان خراسان را سرتاسر ابرهای سیاه گرفته بود و اوضاع طبیعی نداشت. فرشته های باران و تگرگ صف به صف با اخم ایستاده بودند. پرسیدم: "نزدیک ولادتیم ها. نباید ملایم تر برخورد کنید؟" گفتند: "ما ماموریم به بی تابی!" منظورشان را نفهمیدم.
سر بالگرد را کج کردم سمت شمال و از روی جنگل ها آمدم تا آذربایجان. هوا مه بود و باران. اما تجمع نور شدیدی که چشمهایم را می زد من را کشاند سمت ورزقان و خدافرین. خدای من! چه نوربالاهایی که حتی از مه می گذشتند! کور شدم! همانجا می خواستم بپیچانم و برگردم. بین همان شهدای سوسوییِ بالقوه هم می شد شکارهای خوبی کرد. ولی تشر فرشته مقسم یادم آمد و سعی کردم دل بدهم به کار. به سختی توی مه و باران کنار دو بالگرد پوششی دیگر که فرشته گفته بود فرود آمدم. با دیدن رئیس جمهور و هیات همراهش جا خوردم. نوربالاها از بین همین ها بودند. ولی حتما اشتباه آمده بودم. مگر می شد منصب ریاست جمهوری با آن همه وسوسه دورش و امتحان های سخت و تصمیمات آن به آن و ملاحظاتی که برای مردم عادی مستحب و مکروه بودند ولی برای او واجب و حرام، می توانست کسی را به مقام شهادت برساند. کادر پروازی بیرون بالگردها ایستاده بودند به صحبت. اولش خلبان و کمک خلبانم را انتخاب کردم. خودشان حواسشان نبود ولی نوربالا را خوب می زدند. بعد رفتم سر وقت شهدای همراه رئیس جمهور. سیدی نورانی و معمم تعارف کرد که آقای رئیسی سوار شود. از صحبتهایشان فهمیدم امام جمعه تبریز است. محبوبیتش را توی همان سفر نوروز به ایران شنیده بودم. اینکه توی شادی و عزای مردم شریک است و در کوچه و خیابان تنها و بی محافظ می چرخد ودعوت همه را قبول می کند. گفتم: "بیخود تعارف نکنید! سارعوا الی مغفره الله...جفتتون سوار شید." رئیس جمهور در حالی که سوار می شد نیم نگاهی به یک جوان کت و شلواری اتوکشیده کرد. این نگاه را می شناختم. محبت تویش بود و یک سیگنال که تو بیا توی بالگرد ما. برق طلایی نشان خادمی امام رضا را روی دوش هر دویشان می دیدم. بقیه ولی او را آقای استاندار صدا می کردند. اقای استاندار جوان هم دست گذاشت پشت کمر یک مرد قدبلند و اتوکشیده و موقر و تعارفش کرد داخل بالگرد. هر دو پیراهن یقه دیپلمات پوشیده بودد و هر دو نور زیادی داشتند. چه خوب که هم را می شناختند و کار من برای مجبور کردنشان به سوار شدن را راحت کرده بودند. مرد قدبلند که نشست توی بالگرد نشان دفاع از مظلوم و عزت دادن شیعه را روی قلبش دیدم.
حیف نبود همه اینها را باید با هم می بردم عرش؟ دلم سوخت برای ایران. دیگر جا نبود. منتظر بودم در بسته شود و بالگرد بلند شود ولی یک مرد چهارشانه با ریش پر هم لحظه آخر خودش را کنار رئیس جمهور جا داد و در را بست. از حرکاتش فهمیدم حاضر است جانش را فدای رئیس جمهور کند. آن قدر خودش را خالی کرده بود که نور رئیس جمهور در او هم ریخته شده بود.
بقیه هیات همراه هم سوار آن دو بالگرد دیگر شدند.
بالگرد ها همزمان بلند شدند.
دو تا به مقصد تبریز.
یکی به سمت بهشت.
من دیگر دل نداشتم بقیه ش را ببینم. پیچاندم و برگشتم عرش.
آنها را که من دیدم خودشان راه بهشت را بلد بودند.
#روزنوشت_های_پیچائیل
#قسمت_شانزدهم
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
از حلاج پرسیدند، عشق چیست ؟ گفت: "امروز ، فردا و پس فردا بینی! آن روز بکُشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش برباد دادند ، یعنی عشق این است».
🆔 @bibliophil
فرزند محمد تقی بود و محبوب مردم آذربایجان. اهل کتاب و تئاتر و دوستدار فوتبال و ورزش.
همین اواخر میگفت:«مردم برید فیلم #اپاراتچی رو ببینید...»
چند تا آدم ۶۲ ساله سراغ داری که امام همه روزهای هفته باشد. که پدر سالخوردهاش در فرافش بگوید: «سیدمحمدعلی پسرم نه، که مثل پدرم بود»
سومین امام جمعه بعد از شهیدان قاضی و مدنی. وصیت کرد عکس بعد از رفتنش، همان تصویرش با لباس سبز #سپاه باشد.
شهید سید محمد علی آل هاشم
✍فائزه طاووسی
🆔 @bibliophil
قاطع از مقاومت حمایت میکرد.
بعد از عملیات وعده صادق، پشت هم سفر می کرد به کشورهای عربی در نقد عادیسازی روابطشان با #اسرائیل.
خدا دست کسانی را که دلشان برای #قدس
و برای کودکان #غزه میتپد، میگیرد و میکشد بالا حتی اگر لباسشان سپید باشد با یقه #دیپلمات. نه لزوما لباس رزم.
حسین امیر عبدالهیـــان مزد زحماتش برای کودکان غزه را گرفت و عافبتش به خیر شد.
✍ فائزه طاووسی
🆔 @bibliophil