eitaa logo
بغض قلم
738 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
429 ویدیو
42 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر @Adminn_behesht ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کتابی که نوه شهید تهرانی مقدم معرفی کردند. اگه دوست دارید برای بچه‌ها درباره‌ی موشک‌ها داستان بگید کتاب (بابای موشک‌ها) کتاب خیلی قشنگ و مناسبی. 🆔 @bibliophil
کسی به   نمی‌فروخت. ولی حسن آنقدر گشت تا جایی را پیدا کرد. دوستانش گفتند:«ما که بلد نیستیم  هوا کنیم!» حسن گفت:«یاد میگیریم.» به سختی   پیدا کردند. سوار هواپیما شدند و رفتند یک جایی دور از ایران. وقتی برگشتند، بلد بودند چطوری موشک‌ها را شلیک کنند. هربار که موشکی می‌زدند،  می‌ترسید و به ما موشک نمی‌زد. مردم شهرها از خوشحالی دور افتخار می‌زدند. اما موشک‌ها داشتند تمام می‌شدند. حسن با خودش فکر کرد و گفت:«این‌جوری نمی‌شود، باید فکر بهتری بکنم.» 📒 بابای‌موشک‌ها/ فائضه‌غفارحدادی 🆔 @bibliophil
📒آسیاب بچرخ ✍داستان‌هایی از زندگی حضرت زهرا خانم ثقفی از نویسنده‌های هنرمند ادبیات کودک هستند که روایات تک خطی و کوچکی که در تاریخ از زندگی حضرت زهرا آمده را به داستانی کودکانه تبدیل کردند. خوشبو بودن حضرت، مناسک و عبادت‌های شبانه، کار خانه و توجه به بچه‌ها محورهای سه داستان این کتاب هستند. وظیفه‌ای که برای داستان دینی قائلیم این است که مخاطب را آرزومند حضور در داستان کند نه اینکه نویسنده معلم تاریخی شود که وقایع تاریخی مذهبی را گزارشوار و اخبارگونه بیان کند. در این کتاب هر فرشته نماینده من بود، من به عنوان مخاطب. فرشته نگاه شیرین کودکانه‌ای داشت و بالغانه رفتار نمی‌کرد. سوال داشت مثل هر بچه‌ای. فکر میکرد مثل هر بچه‌ای. تلاش میکرد مثل هر بچه‌ای. مهر می‌ورزید مثل همه بچه‌ها. مشاهده‌گری می‌کرد مثل بچه‌ها و دوست می‌داشت و عشق می‌ورزید مثل همه بچه‌ها. داستان را که می‌خوانی دلت میخواهد تو فرشته‌ای بودی که بوی آغوش فاطمه را به نی نی میرساند دلت میخواهد تو برای حسین لالایی بخوانی... این داستان‌ها تمناهای ما هستند که البته شدنی هستند.🥺 تصویرگری خوبی هم دارد که به شیرین شدن داستان‌ها کمک بسیار کرده است. 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
فرشته گلپری گفت: «از یاس و باران، سیب و ریحان، لیموترش و نان، چی خوش‌بوتر؟» فرشته‌ی کاروبار چشم‌هایش را ریز کرد. یک خانه گوشه‌ی زمین نشان داد. فرشته گلپری گفت: «از همه خوش‌بو‌تر آن خانه است؟ مأموریت آنجاست؟» و دلش تاپ تاپ کرد. تندی پر زد و رفت پایین. 📒 ✍ سنا ثقفی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils