داستان سنگباران شدن، حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها)
موسم حج بود. پیامبر به امر الهی، بالای کوه صفا رفت تا دعوت خود را آشکار کند. با ندای بلند سه بار فرمود؛(ای مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانیان هستم.)
مردم به سوی آن حضرت چشم دوختند! پیامبر بالای کوه مروه رفت. دست کنار گوشش گذاشت و سه بار فرمود:( ای مردم! من رسول خدا هستم.)
بت پرستان با چهرهی خشمگین پیامبر را نگاه کردند. ابوجهل سنگی پرتاب کرد. بین دو چشم پیامبر شکافت و خون جاری شد. سایر مشرکان هم به دنبال ابوجهل پیامبر را سنگباران کردند.
پیامبر از کوه بالا رفت و به سنگی تکیه داد. مشرکان به دنبال حضرت دویدند. در این هنگام مردی به نزد علی(علیهالسلام) که حدود ۱۳ ساله بود، رفت و گفت:(محمد کشته شد)
حضرت علی(عليهالسلام) سراسیمه به خانه خدیجه دوید. در را کوبید. خدیجه پشت درآمد و فرمود:(کیست؟!)
علی(عليهالسلام) فرمود:(من هستم!)
خدیجه فرمود:(محمد کجاست؟!)
علی(عليهالسلام) فرمود:(خبر ندارم! ولی اطلاع یافتم، مشرکان سنگبارانش کردند! اینک نمیدانم که او زنده است یا کشته شده است!)
خدیجه (سلاماللهعلیها) مقداری غذا و آب برداشت و از خانه بیرون آمد. همراه حضرت علی به طرف کوه حرکت نمود، تا به کوه رسیدند.
حضرت علی به بانو خدیجه فرمود:(به دامنهی کوه بروید و من به بالای کوه میروم)
علی(عليهالسلام) فریاد زد؛(ای رسول خدا! جانم به فدایت کجا هستی! در کدام گوشه افتادهای؟!)
حضرت خدیجه با غمی که در صدا داشت فریاد زد:(چه کسی از پیامبر برگزیده برایم خبر میآورد؟ چه کسی از بهار پسندیده به من اطلاع میدهد؟ چه کسی از ابوالقاسم باخبرم میکند؟)
در این هنگام جبرئیل نزد پیامبر نازل شد. وقتی که پیامبر نگاهش به جبرئیل افتاد، اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود:(میبینی که قوم من با من چه کردند؟! مرا تکذیب کردند و از جامعه راندند. به من حمله نمودند!)
جبرئیل عرض کرد:(ای محمد دستت را به من بده!)
آن گاه دست آن حضرت را گرفت و بر بالای کوه نشاند و فرش مخملی بهشتی از زیر پرش بیرون آورد و آن را بر زمین کوه گستراند. پیامبر را روی آن نشاند و آن هنگام فرشتگان مقرب هر کدام پس از دیگری به حضور پیامبر آمدند و از او اجازه هلاکت کافران را خواستند.
پیامبر فرمود:(من برای عذاب رساندن مبعوث نشدم، برای رحمت به جهانیان مبعوث شدهام. من و قومم را به خود واگذارید! آنها ناآگاه هستند!)
در این هنگام جبرئیل به حضرت خدیجه نگاه کرد که در کوه به جستجوی گمشدهی خود بود. به رسولخدا عرض کرد؛(آیا به خدیجه نمینگری که فرشتگان آسمان از گریه او به گریه افتادهاند. او را به سوی خود بخوان و سلام مرا به او برسان و به او بگو خداوند به تو سلام میرساند و او را به بهشت و خانهای بلورین و آراسته با طلا مژده میدهد. که در آن رنج و نگرانی نیست!)
آنگاه پیامبر او را فراخواند. در حالی که از صورتش خون میچکید و خونها را پاک میکرد.
خدیجه وقتی که به پیامبر نزدیک شد و چهره خونین پیامبر را دید، آهی کشید و فرمود:(پدر و مادرم به فدایت! بگذار خونها به زمین بریزد!)
پیامبر فرمود:(میترسم پرودگار بر اهل زمین غضب کند!)
آن روز به شب رسید. پیامبر از تاریکی شب استفاده کرد و همراه علی(عليهالسلام) و حضرت خدیجه به خانه بازگشت.
بانو خدیجه در خانه خود، پیامبر را در حجرهای که دیوارههایش از سنگ بود، جای داد.
سقف خانه را با تختههایی از سنگ پوشاند. و روبه روی پیامبر ایستاد. پیامبر را به وسیله جامهاش پنهان کرد.
مشرکان به جایگاه پیامبر سنگ انداختند. سنگ از هر سو میبارید. دیوار و سقف سنگی جلوی نفوذ سنگ را میگرفت. هر سنگی که از روبه رو میآمد، حضرت خدیجه خود را سپر آن میکرد. در این هنگام بانو فریاد زد؛(ای گروه قریش! آیا زن آزاده را در خانه خود سنگباران میکنید؟)
وقتی که مشرکان این ندا را شنیدند، منصرف شدند و رفتند. بامداد روز بعد رسول خدا به کعبه رفتند.
بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۴۱ تا ۲۴۳
#خدیجه_کبری
🆔 @bibliophil
جزء 10.mp3
9.03M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء دهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
بغض قلم
📒دسترسی سریع به آموزش داستاننویسی/ سعید فرضپور 🌸 جلسه اول/ معرفی دوره https://eitaa.com/bibl
26.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋جلسه دهم آموزش داستان نویسی
🖌سعید فرض پور
📒موضوع این جلسه: زاویه دید اول شخص
💥 منبع؛ کانال تلگرام
galimalva
🆔 @bibliophil
داستان کوتاه «روشنایی»/ به قلم محدثه قاسمپور
صدای ضعیفی، شبیه صدای کوبیدن در شنید. باگوشهی چارقد، خیسی چشمش را گرفت.
کاسهی آب را روی اجاق خاموش قرار داد. آب لبپر زد و روی اجاق ریخت. ترک لبش به خنده باز شد: «روشنایی، عجوزه! روشنایی!»
پا روی اولین پلهی مطبخ گذاشت. پای بعدی را بلند کرد تا روی پلهی دوم بایستد. عرق روی پیشانیش نشست. با انگشت میخ توی دیوار را گرفت. نفس نفس زد و خود را از تاریکی مطبخ به سوی آفتاب وسط حیاط رساند. پشت کمرش تیر کشید و پایش لرزید. بیاختیار زیر درخت نخل زمین خورد. برای لحظهای حیاط را سیاه دید. صدای در این بار بلندتر از قبل به گوشش رسید. دست روی پیشانیش گذاشت و برگهای خشک نخل را نگاه کرد. باصدایی
که مورچههای روی نخل هم نشنیدند با خودش زمزمه کرد«.نکند مهمان داری عجوزه!»
انگشت را توی دیوارهی نخل قلاب کرد و بلند شد. چند قدمی به سمت در رفت و روی زمین نشست. نفسی چاق کرد: «آمدم مسلمان، آمدم».
از زمین بلند شد. چوب پشت در را بیرون کشید. سایهی مردی روی زمین افتاد. به دنبال دیدن مرد، چشمش را ریز
کرد. «مسکینی؟! حیف! جز کاسهی آب و نخلی خشک هیچ ندارم.»
مرد از کنار دیوار با طبقی در دست جلو آمد. سلام کرد و طبق را به سمت پیرزن گرفت. «قربانیِ ام المومنین.»
پیرزن از جلوی در کنار رفت و دست پشت گوش گذاشت:«ام المومنین؟»
مرد طبق را توی حیاط قرار داد:«خدیجه، همسر رسول خدا»
پیرزن، آهی کشید.چین ابروهایش توی هم رفت:«مرا مسخره میکنی. عجوزه هستم اما انقدری هوش و حواس برایم مانده.»
مرد دستی به چشمانش کشید. «حق داری مادر جان! ام المومنین ده سال است که از دنیا رفته.»
مرد سرش را پایین انداخت و از خانه خارج شد. پیرزن کنار طبق نشست. خیسی چشمهایش را با گوشهی چارقد
گرفت؛ «ولی نه برای محمد «صلی الله علیه و آله وسلم.»»
💥منبع: پیامبر اکرم شدیدا به خدیجه کبری محبت و ارادت داشت. به همین جهت هنگام ذبح قربانی میفرمود: «از گوشت آن برای دوستان خدیجه نیز ببرید، چرا که من دوستان خدیجه را نیز دوست میدارم». «ریاحین الشریعه»
#خدیجه_کبری
🆔 @bibliophil
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم "آری"
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه"
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما می شود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه!
💥شاعر: ملکیان
💥طراح: قاسمپور
🆔 @bibliophil
Tahdir joze11.mp3
4.07M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء یازدهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 @bibliophil
بغض قلم
🦋جلسه دهم آموزش داستان نویسی 🖌سعید فرض پور 📒موضوع این جلسه: زاویه دید اول شخص 💥 منبع؛ کانال تلگر
30.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋جلسه یازدهم آموزش داستان نویسی
🖌سعید فرض پور
📒موضوع این جلسه: زاویه دید دوم شخص
💥 منبع؛ کانال تلگرام
galimalva
🆔 @bibliophil
ریشهی فکر نحوست عدد ۱۳
به نظر من دو خاصیتی که در بشر هست، سبب پیدایش فکر نحوست در اشیا و اعداد شده است.
یکی اینکه بشر به طور کلی خودخواه است، یعنی نمیخواهد مسؤلیت شکستهای خودش را متوجه خودش بکند. پس برای ۱۳، برای صدای کلاغ و جغد نحوست قائل شده است.
خاصیت دیگر، روح تنبلی است که در انسان میباشد. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد باید از طریق علمی و عقلی کاوش و تفکر کند.
پیغمبراکرم میفرمائید: هر زمان به دلت بد آمد، با آمدن چیزی دلت چرکین شد و فال بد زدی، اعتنا نکن، مخصوصا برو.
و با ایام و روزها نباید دشمنی کرد که اگر دشمنی کرد، روزگار هم بر تو سخت میگیرد. اگر اعتنا نکنی میبینی چیزی نبوده است. خیلی جملهی عجیبی است!
💥کتاب پانزده گفتار/ شهید مطهری/ مبحث دفاع از ۱۳
🆔 @bibliophil
بغض قلم
ریشهی فکر نحوست عدد ۱۳ به نظر من دو خاصیتی که در بشر هست، سبب پیدایش فکر نحوست در اشیا و اعداد شد
سبزه ام را می سپارم دستِ آقای نجف
طالِعم دستِ علی باشد برایم بهترست
اِعتقاد هــر کسی باشد برایش محتــرم
سیزده را دوست دارم زادروزِ حیدراست
🆔 @bibliophil
استادی میگفتند؛ کتاب آخرین معجزه خداوند است. خدا اگر معجزهی بالاتر داشت به آخرین پیامبرش میداد.
اینکه چهطور با این معجزه الهی رفیق شویم هم مسئله مهمی است.
گاهی شروع میکنیم اما زود خسته میشویم. انتخاب کتاب هم نقش مهمی در تداوم این رفاقت دارد.
اولین گام این است که اگر به مطالعه عادت ندارید، از کتابهای راحتتر شروع کنید.
کتابهای طنز، داستان، معمایی، رمان، شهدایی و...
ولی در یک موضوع متوقف نشوید و از هر گلستان، گلی بچینید.
شروع سال فرصت خوبیست برای شروع سالی سرشار از مطالعه.
اگر سوالی دارید درباره مطالعه و کتابخوانی خدمتتون هستم.
امیدوارم تا به امروز با کتاب رفیق شده باشید و اگر نه، به زودی طعم شیرین کتاب را بچشید.
#کتابخوانی
#کتاب
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
#وصف_مطالعه
نفرین زمین را امروز تمام کردم. اگر تا به حال کتابی از جلال آل احمد خوانده و با نثر او آشنا شده باشید، میدانید که قلم روانی دارد. آتقدر روان و موجز و شیرین نویس که سرعت خوانش آثار او را بالا میبرد. وقتی کتاب را بستم احساس دونده تشنه ای را داشتم که با ولع بسیاری تمام مسیر را تا چشمه دویده باشد.
کلمات زیر نگاهم سُر میخوردند بنابراین اگر مجالی باقی باشد لازم است یکبار دیگر این کتاب را که هر چه به آخر رسید قوی تر شد، بخوانم.
شخصیتهای داستان زیاد بودند و فضای روستا و اهالی آنجا آنقدر ملموس توصیف شده که در پیوند با زاویه دید اول شخص، نثر داستان را جاندار و تجربی ساخته است. مانند اینکه جلال باز دارد سفرنامه دیگری روایت میکند و این خاصیت زنده و روان بودن سبک نگارشی اوست.
📒 ممنونم از دوست عزیزم خانم زهره محمود صالح
📒 شما هم تجربهتون از کتابهایی که میخونید، بفرستید که وصف العیش نصف العیش
💥 آیدی خادم کانال:
@Mohadesh_ghasempoor
🆔 @bibliophil
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم پیاده بود پدر
چو تک درخت ستبری دلش به این خوش بود
که روی پای خودش ایستاده بود پدر
غم یتیمی و غربت حریف او نشدند
سترگ بود نماد اراده بود پدر
به قد کشیدن من روز شب میاندیشید
صبور بود کشاورز زاده بود پدر
مرا نشاند بر اسب مراد و توسن بخت
خودش ولی دم رفتن پیاده بود پدر
یتیم خانهی دنیا به او سپرد مرا
که مهربان که صمیمی که ساده بود پدر
درون سینهی او جا برای همهمه بود
دلش گشوده و دستش گشاده بود پدر
خزانهی دل او دانه دانه مروارید
خودش برای خودش شاهزاده بود پدر
پدر که رفت دلم را به آسمان دادم
خودش به من پر پرواز داده بود پدر
برای من پدری کرد و پر کشید و پرید
چه مهربان چه صمیمی چه ساده بود پدر
۱۴ فروردین، سالگرد پدرم
🆔 @bibliophil
12.mp3
4.06M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء دوازدهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
بغض قلم
🦋جلسه یازدهم آموزش داستان نویسی 🖌سعید فرض پور 📒موضوع این جلسه: زاویه دید دوم شخص 💥 منبع؛ کانال ت
34.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋جلسه دوازدهم آموزش داستان نویسی
🖌سعید فرض پور
📒موضوع این جلسه: زاویه دید سوم شخص
💥 منبع؛ کانال تلگرام
galimalva
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
بغض قلم
🌙 شهر خدا/ قسمت چهارم ✍️ اتصاف رمضان به ضیافت، یک تعبیر ذوقی نیست، بلکه شخص نازنین پیامبر اکرم(ص)
🌙شهرخدا /قسمت پنجم
✍جایگاه افراد و مرتبه آدم ها در مهمانی تغییر می کند. بی آنکه از احترام بزرگان کاسته شود، کوچکترها هم شرافت و رفعت مقام پیدا می کنند. همه به هم نزدیک می شوند و مهمان با میزبان به هر فاصله ای که باشند احساس قرابت می کند. اساس «مهمان»، خود عنوان مستقلی است که به هر کس داده شود محترم می شود و در کنار عناوینی مانند برادر، دوست، فامیل و ... از کرامت خاصی برخوردار است.
مهمان اگر در ضیافت زحمتی بکشد، تشکری مضاعف دریافت می کند و اگر استراحت هم بکند، باز از قدرش کم نمی شود. در مقابل، میزبان از او چشم داشت تقدیر ندارد و در جریان پذیرایی تنها به فکر بهره برداری مهمانان است تا برداشت های خودش. از لبخند مهمان خرسند می شود و مدام از سیرابی و لبریزی او سوال می کند.
📒شهر خدا؛ علیرضا پناهیان، ص33 و 34.
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
4_5879956072428472331.mp3
3.89M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء سیزدهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil