✍ #خاطره_ای_از_شهید
🌹 #تاریخ_شهادت:۱۳۹۴/۱۱/۱
#شهیدی_که_همانند_حضرت_علی_اکبر (ع) #اِرباً_اربا_شد
در دوره آموزشی برای ورود به مجموعه سپاه و ملبس به #لباس_سبز_پاسداری شدن با علی آقا هم گردان بودم. در دانشگاه امام حسین (علیه السلام) که زادگاه تولد میثاق و عهد و پیمان پاسداران است، هنوز صدای آهنگین پوتین ها و لگدکوب کردن آسفالت میدان صبحگاه توسط بچه ها در رژه در زوایا و خفایای ذهنم خطور می کند و همچنین برگزاری یادواره شهدا و مراسم هیئت و دیگر مراسم ها.
در یکی از روزهایی که حدود یک ماه از تاریخ شروع آموزش مان گذشته بود در میدان صبحگاه دانشگاه بودیم و همه گردان ها تجمیع بودند، فرمانده گفت: باید دو نفر از گردان ما به گردان دیگری برود. پس از بحث و گفتگو گفتند که #قرعه_کشی می کنیم. یکی از آن دو اسمی که درآمد اسم من بود. من هم اصلاً راغب نبودم که بروم گردان دیگر. چون خیلی از رفقا و بچه محل ها تو این گردان بودند. خلاصه پیش فرمانده که رفتم از من اصرار و از ایشان انکار و بی فایده بود. بعد علی آقا عبداللهی آمد و گفت من به جایت می روم گردانی که باید بروی. از همان موقع روحیه #ایثار و #شهادت را در خودش تقویت کرده بود و فکر کنم این گذشت و فداکاری برای من ایثار بزرگی جلوه می نمود و گر نه خیلی بزرگ تر از آن ایثار این بود که با داشتن همسر و فرزند برای #جهاد_فی_سبیل_الله به جنگ با کفار داعشی برود و الآن که سر سفره #ارباب_بی_کفنش متنعم است. تنها فرزندش ۱۶ ماهه است.
✍ #راوی : دوست شهید #شهید_مدافع_حرم_علی_آقا_عبداللهی🌷