eitaa logo
کانال سردار شهید علی حاجبی
183 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
76 فایل
سلام ضمن خوش آمد گویی خدمت عزیزان منتظر راهنمایی و همکاری شما هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
وسط میدان به حضرت زهرا سلام الله متوسل شد و لحظاتی بعد را باز کرد و به آیات آن نگاه کرد، پس از اینکه قرآن را بست گفت: از این معبر نمی‌رویم، باید از معبر دست راستی، گرای باغ شماره هفت برویم و آنجا به دشمن بزنیم، به قدری با قدرت این حرف را زد، که حتی هم چون و چرایی نیاورد و روی حرف او حرف نزد، گردان‌ها از همان مسیری که او گفته بود، به طرف دشمن حمله کردند و ساعاتی بعد، منطقه مورد نظر فتح شد، بعدا در بررسی‌ها متوجه شدیم که با انتخاب مسیر، عراقی‌ها را دور زده بودیم! 🕊🌹
✍سردار 🔴هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن... برادرم چون وظیفه یک آن است که از هر جهت مواظب دوستش باشد لذا من هم با همه بی لیاقتی خود چند نکته را متذکر می گردم و آن اینکه برادر ، ماه ، ماه است و شادابی دلهای بیدار با طراوت قرآن ، بلکه مهمتر از آن ، حیات ما قرآن است و با او بودن و پس هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن و در پناه قرآن ها را از خودمان دور کنیم و با توسل و تمسک به قرآن خوبی ها را در خود پرورش دهیم و بارور کنیم. برادرم ؛ خیلی از برادران در موقعیت سنی شما ارتباط خوبی با قرآن و کتابهای خودسازی داشته اند و خوب از خودشان مواظبت می کردند اما همین که چند صباحی از عمرشان گذشت بی حال شدند و حال عبادت و مناجات و مطالعه کتب اسلامی را از دست دادند. لذا مواظبت کن از حالات خودت تا دچار این کسالت روحی نشوی ، که ان شاءالله هیچ وقت نخواهد شد و این تذکرات به خودت قسم ، به خودم هست نه به تو. به هر حال از شما خیلی التماس دعا دارم." 📚این نامه در تاریخ 66/2/21 نوشته شده در حالی که سردار خوش سیرت، کمتر از دو ماه دیگر به شهادت رسید. (تاریخ شهادت 66/4/6) ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🌷💗 به نام اول بی ابتداوآخربی انتها...: 💔🕊بسم رب الشهداءوالصدقین... ⚘🕊کانال شهدایی سربازان همیشه بیدار ولایت رادر ایتاهمراهی کنیدوبه دوستان خود معرفی کنید.. 🕊⚘شادی روح والامقام امام راحل وشهدای عزیز فاتحه صلوات..... 💔 @bidaravelayat1
✍سردار 🔴هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن... برادرم چون وظیفه یک آن است که از هر جهت مواظب دوستش باشد لذا من هم با همه بی لیاقتی خود چند نکته را متذکر می گردم و آن اینکه برادر ، ماه ، ماه است و شادابی دلهای بیدار با طراوت قرآن ، بلکه مهمتر از آن ، حیات ما قرآن است و با او بودن و پس هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن و در پناه قرآن ها را از خودمان دور کنیم و با توسل و تمسک به قرآن خوبی ها را در خود پرورش دهیم و بارور کنیم. برادرم ؛ خیلی از برادران در موقعیت سنی شما ارتباط خوبی با قرآن و کتابهای خودسازی داشته اند و خوب از خودشان مواظبت می کردند اما همین که چند صباحی از عمرشان گذشت بی حال شدند و حال عبادت و مناجات و مطالعه کتب اسلامی را از دست دادند. لذا مواظبت کن از حالات خودت تا دچار این کسالت روحی نشوی ، که ان شاءالله هیچ وقت نخواهد شد و این تذکرات به خودت قسم ، به خودم هست نه به تو. به هر حال از شما خیلی التماس دعا دارم." ته شده در حالی که سردار خوش سیرت، کمتر از دو ماه دیگر به شهادت رسید. (تاریخ شهادت 66/4/6)
🌷منصور پس از چندین سال که پدر و مادرش، در حسرت داشتن فرزند بودند، با نذری برای امام حسین علیه‌السلام در ۲۲ مرداد سال ۱۳۴۴ قدم به دنیا گذاشت. منصور به دلیل عشق و ارادت فراوان به امام حسین علیه‌السلام به محض ورود به حوزه علمیه، نام خود را از منصور به عبدالحسین تغییر داد. 🌷شهید طهماسبی از کودکی با مأنوس بود و در جلسات قرآن شرکت می‌کرد، هنگامی که بزرگتر شد، خود به تدریس قرآن در محله پرداخت. مدتی قبل از اعزام به جبهه نیز حفظ قرآن را شروع کرد و تا پیش از نخستین اعزام به جبهه توانست پنج جزء از قرآن را حفظ کند. "شهید منصور طهماسبی چانلو" 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷شهید مدافع امنیت بسیجی طلبه احمدرضا عرفانی نیا متولد سال ۱۳۷۶، طلبه حوزه علمیه قم و حافظ کل کریم بود. لقمه های حلالی که شهید عرفانی نیا از سفره پدرش خورده بود چنان بر نهادش اثرگذار بود که نگذاشت در این عصر هزار و یک رنگ راهش منحرف شود. 🌷پدرش می گوید: من ۲۰ سال کشاورزی کردم و بچه هایم را با نان حلال بزرگ کردم. کشت من گندم و جو بود و مقید بودم سهمی را که خدا از مالم در نظر گرفته، پرداخت کنم. هر وقت کشت محصولم تمام می شد اول زکاتم را حساب می کردم و کنار می گذاشتم. "شهید احمدرضا(هادی) عرفانی نیا" 💐💐💐💐💐💐💐💐💐
🌷شهید حسن دانش برای موفقیت در مسابقات تلاش زیادی می‌کرد البته هدفش مطرح شدن و دیده شدن در سطح دنیا و کشور نبود بلکه می‌خواست به شاگردانش بفهماند که یک قاری شهرستانی هم می‌تواند در سطح کشور و یا حتی بین‌المللی هم بدرخشد و از اینکه به هدفش رسید بسیار خوشحال بود و موجب شد که شاگردانش هم پشت کاری بیشتری پیدا کنند و به دور از دغدغه و با اعتماد به نفس در مسابقات شرکت کنند. 🌷شهید حسن دانش که با آغاز فعالیت‌های قرآنی در دوران کودکی، به افتخار کسب عنوان قاری برتر جهان اسلام دست یافته بود، سرانجام در حادثه منا به شهادت، آرزوی دیرینه خود نائل آمد. "شهید حسن دانش" 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
( ) فکر می‌کنم همسرم تنها یک آرزو در دنیا داشت و برای آن بسیار تلاش می‌کرد. قبل از عقد به من گفت دعایی دارم که حتماً وقت عقد آن را برایم بخواه. وقتی برای عقد رفتیم، با فاصله از هم نشستیم. آن لحظات تمام دغدغه‌ام این بود که با این فاصله چطور به او بگویم که چه دعایی داشت؟ حتماً او هم نمی‌توانست با صدای بلند خواسته‌اش را بگوید. تا لحظاتی دیگر خطبه عقد جاری می‌شد و من از خواسته صالح بی‌خبر بودم! نمی‌دانستم چه کنم. در همین اثنا، خواهر آقاصالح جلو آمد و یک تاشده به من داد و گفت این را داداش فرستاد. دستمال را باز کردم، روی دستمال برایم دعایش را نوشته بود: « …» یادم هست که در دست داشتم، از ته دل دعا کردم خدا شهادت را به صالح بدهد و عاقبتش به ختم شود، اما واقعاً تصور نمی‌کردم این خواسته قلبی به این سرعت محقق شود من گفته بودم عاقبتش، که به حساب ذهن من، تا این عاقبت سال‌های سال فرصت داشتم فکرش را نمی‌کردم که به این زودی داشتن صالح به آخر برسد.   ✍ : همسر شهید 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا
۰ ✅ برنامه روزانه رهبر بزرگوارمان (حفظه الله) 👈 غلام شاه پسندی از محافظان رهبری در مورد برنامه روزانه ایشان گفت: 🕑 ایشان حدود یک تا یک‌ونیم ساعت پیش از نماز صبح بیدارند که تهجد و عبادت شخصی ایشان است. روزهایش هم با هم فرق می‌کند، شبیه به هم نیست‌. ایام هفته فرق می‌کند. یک روز آقا بیشتر نماز می‌خوانند،‌ یک روز بیشتر قرآن می‌خوانند، یک روز بیشتر دعا می‌خوانند، یک روز بیشتر ذکر می‌گویند... 🕓 بعدش نماز صبح را می‌خوانند، ایشان نماز صبح را به‌ جماعت می‌خوانند و کمترین جماعتشان، آن شخصی است که همراه ایشان است و بیشترین‌شان هم هر کسی که توی آن ساختمان است، می‌آید. ایشان توی دفتر کارشان نماز می‌خوانند و همه کسانی که صبح در محل کار هستند ـ اعم از پاسدارها و دفتری‌هایی که آنجا هستند ـ‌ نمازشان را با آقا می‌خوانند. 🕔 کوهنوردی بعد از نماز صبح،‌ ایشان هفته‌ای سه روز کوهنوردی می‌کنند و حداقل بین چهل‌وپنج تا شصت دقیقه به سمت بالا حرکت می‌کنند. این مسیر را حدود نیم ساعت تا چهل‌وپنج دقیقه برمی‌گردند. بعضی از مواقع کوه‌هایی دورتر هستند و برای اینکه به وضعیت کار ایشان لطمه نزند، آقا آن ساعت که باید تهجد و نماز و عبادت شخصی خودشان باشد را‌ می‌آیند بیرون و در طول مسیر عبادتشان را انجام می‌دهند. پای کوه که می‌رسیم، نماز را آن‌جا می‌خوانیم. هنوز تاریک است و کسی بیدار نیست. یک ساعتی که بالا می‌رویم، هنوز آفتاب نزده است. 🕖 آن سه روز کوهنوردی وقتی از کوه پائین می‌آیند، بعد وقت اداری کار ایشان است و آن چهار روز دیگر را توی خانه ورزش می‌کنند. پس از ورزششان از ساعت هفت، هفت‌ونیم، ایشان در محل کار حاضر می‌شوند. اگر ملاقات خاصی نداشته باشند می‌روند منزل و صبحانه را در منزل با خانواده می‌خورند و بعد از صبحانه می‌آیند دفتر، کارشان انجام می‌شود. 🕗 اگر ملاقات داشته باشند،‌ ملاقات با صبحانه شروع می‌شود. وقتی هفت صبح با آقا ملاقات هست،‌ صبحانه‌شان را هم با آقا می‌خورند. 🕛 بعد از خوردن صبحانه و کار اداری، تا نماز ظهر، آقا توی دفتر است. اذان که گفته بشود، هر کاری که وجود داشته باشد، وسط سخنرانی هم که باشد،‌ آقا قطع می‌کنند، می‌گویند نماز را بخوانیم بعد بیاییم؛ نماز اول وقت. 🕑 بعد از نماز، ادامه کار. اگر جلسات ادامه داشته باشد، ناهار را آقا با آن افراد جلسه، توی دفتر میل می‌کنند. اگر توی دفتر، ملاقاتی نبود، بین ساعت نماز تا یکی دو ساعت بعد از نماز، چون فاصله بین منزل آقا و دفتر به اندازة ده‌، بیست قدم است، در منزل غذایشان را می‌خورند و استراحت‌شان را می‌کنند، مجدد اولین برنامه‌ای که دارند ساعت سه بعد از ظهر، چهار بعدازظهر است. ایشان می‌آیند در داخل دفتر هستند و مواقعی که بعدازظهر جلسه خاصی نباشد، ایشان توی کتابخانه شخصی‌شان به مطالعه می‌پردازند. 💠 هر زمانی که شما ایشان را ببینید، یا ذکر می‌گوید یا قرآن می‌خواند. ایشان به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند: «بچه‌ها قرآن را زیاد بخوانید؛ قرآن نور است، قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن می‌خواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر اصلاً نمی شود، پیر شده‌ام، از نظر سن‌وسال، وضعیت، شغل، گرفتاری‌های کاری، این‌ همه مسائل کشور , واقعاً نمی‌توانم قرآن بخوانم. خیلی از قرآن دور شدم. نُه روز، ده روز طول می‌کشد من یک دور قرآن را بخوانم.» الآن که دور شده اند، روزی سه جزء قرآن می‌خوانند. 💠 همه افراد خانواده آقا حافظ کل قرآن هستند. منزل حضرت آقا یک خانواده پرجمعیتی است، خودشان، خانمشان و شش تا فرزند با ایشان زندگی کرده‌اند که همه الآن ازدواج کرده‌اند و رفته‌اند؛ هر هشت نفر این خانواده حافظ کل قرآن هستند. مأنوس قرآن بودن یعنی این. کل افراد خانواده قاری و حافظ قرآن‌اند. 🗞 یک روز با رهبری،ماهنامه امتداد،شماره۶۴،ص۱۶ #⃣ 🌺 اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَـــرَج اللهم اید و احفظ و النصر قائدنا 💠💠💠💠💠💠
مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیندپسر به او می‌گوید: توی بهشت جام خیلی خوبه...چی می‌خوای برات بفرستم؟ مادر می‌گوید: چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم... می‌دونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀 پسر می‌گوید: نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون! .بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد! قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن... خبر می‌پیچد! پسر دیگرش، این‌ را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند... حضرت آیت‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌روند! قرآنی را به او می‌دهند که بخواند! به راحتی همه جای قرآن را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه! میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!» مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط آیت الله نوری با گریه، چادر مادر را می‌بوسند و می‌فرمایند: «جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨ شهید
مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیندپسر به او می‌گوید: توی بهشت جام خیلی خوبه...چی می‌خوای برات بفرستم؟ مادر می‌گوید: چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم... می‌دونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀 پسر می‌گوید: نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون! .بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد! قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن... خبر می‌پیچد! پسر دیگرش، این‌ را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند... حضرت آیت‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌روند! قرآنی را به او می‌دهند که بخواند! به راحتی همه جای قرآن را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه! میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!» مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط آیت الله نوری با گریه، چادر مادر را می‌بوسند و می‌فرمایند: «جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨ شهید
💠بیانات امام خامنه ای : ⭕️امام ،قرآن ،جهاد،شهادت: یک روز امام فرمود: «امروز اسلام محتاج کمک شما جوانهاست.» بعد از ظهرش بنده به خیابانها آمدم و کاری داشتم. دیدم مثل روزهای اوّل انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حرکتند. این ماجرا و این صحنه، بارها تا آخر جنگ تکرار شد. هر وقت که اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم می‌رسید، ناگهان می‌دیدید این ملت، به جوش و خروش در می‌آید. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، کار و کسب را، میدان فوتبال را، همه را رها میکنند و میروند. برای چه؟ برای این‌که جانشان را در معرض خطر مرگ بگذارند! دشمن اینها را دید و تحلیل کرد و فهمید این ملت عقبه‌ای دارد. فهمید تا آن عقبه هست، این ملت را با محاصره اقتصادی و با محاصره نظامی و یا چه و چه، نمیشود به زانو درآورد. پس، آن عقبه را باید بمباران کرد؛ او را، او را، او را، ایثار او را، اعتقاد به او را، اعتقاد به او را، اعتقاد به و و او را؛ اینها را باید از بین برد و شروع کرد. ۱۳۷۱/۰۵/۲۱
💠بیانات امام خامنه ای : یک روز امام فرمود: «امروز اسلام محتاج کمک شما جوانهاست.» بعد از ظهرش بنده به خیابانها آمدم و کاری داشتم. دیدم مثل روزهای اوّل انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حرکتند. این ماجرا و این صحنه، بارها تا آخر جنگ تکرار شد. هر وقت که اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم می‌رسید، ناگهان می‌دیدید این ملت، به جوش و خروش در می‌آید. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، کار و کسب را، میدان فوتبال را، همه را رها میکنند و میروند. برای چه؟ برای این‌که جانشان را در معرض خطر مرگ بگذارند! دشمن اینها را دید و تحلیل کرد و فهمید این ملت عقبه‌ای دارد. فهمید تا آن عقبه هست، این ملت را با محاصره اقتصادی و با محاصره نظامی و یا چه و چه، نمیشود به زانو درآورد. پس، آن عقبه را باید بمباران کرد؛ او را، او را، او را، ایثار او را، اعتقاد به او را، اعتقاد به رهبری او را، اعتقاد به و و او را؛ اینها را باید از بین برد و شروع کردند. ۱۳۷۱/۰۵/۲۱
قبل از همه چیز وصیت‌نامه را با نام خداوند متعال و یکتا شروع می‌کنم با درود بر امام خمینی عزیز نور چشم امت اسلامی و با سلام بر همه شهیدان اسلام بخصوص . و با درود بر همه رزمندگان اسلام خدمت پدر عزیزم از جان خودم عزیزتر سلام می‌رسانم. باری پدر جان از درگاه خداوند آرزوی سلامتی برای شما را دارم و امیدوارم که حالت خوب باشد باری پدر جان اگر احوالات اینجانب پسرت را خواسته باشی به دعا گوئی شما مشغول می‌باشم. خدمت و زحمت کشم سلام. چقدر زحمت کشیدی تا من را بزرگ کردی، مادر جان نمی‌دانم چطور جواب زحمتهای شما را بدهم در کوچکی شما را خیلی اذیت کرده‌ام و علتش نادانی من بود خلاصه مادر مهربانم اگر زنده ماندم تا می‌توانم با شما مهربانی می‌کنم تا شاید بتوانم کمی از زحمتهای شما را جوابگو باشم. خداوند مرا در قیامت ببخشد اما مادر جان اگر شهید شدم و سعادت شهید شدن درراه خدا را داشتم مرا ببخش شاید من بتوانم جوابگوی پروردگار و پیغمبر اسلام باشم مادر جان نمی‌دانی من چقدر شما را دوست دارم خیلی اشتباه کرده‌ام بعضی وقتها شما را از خودم ناراحت کرده‌ام و حرف شما را قبول نمی‌کردم اگر من شهید شدم برای من گریه نکنی اگر شما گریه کنید و و (ص) خوشحال می‌شوند. مادر جان انسان باید افتخار کند که در و و درراه جمهوری اسلامی شهید شود مگر آنهایی که شهید شدند پدر و مادر نداشتند؟ چرا داشتند و افتخار کردند که فرزندانشان درراه اسلام شهید شدند. پس امیدوارم برای من گریه نکنید و داشته باشید و همیشه برای امام خمینی کنید. در پایان یک وصیت دیگر به پدرم دارم. پدر جان اگر من شهید شدم مرا در قبرستان ده خودمان به خاک بسپارید و به دوستان بگوئید به سر مزارم بروند و فاتحه بخوانند دیگر حرفی ندارم امید است همگی شما برای اسلام و مسلمین باشید همگی شما را به خدا می‌سپارم. 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا ⚘🕊کانال شهدایی سربازان همیشه بیدارولایت:⏬ وات ساپ https://chat.whatsapp.com/L5WF26KT9rgFtvdOm7CrW0 ایتا https://eitaa.com/bidaravelayat1
☘ سلام بر ابراهیم ☘ ✔️ راوی : امیر منجر 🔸هشتمين روز مهرماه با بچه هاي معاونت عمليات $سپاه راهي منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم. موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردي،كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم. 🔸ابراهيم مشغول گفتن اذان بود. بچه ها براي نماز آماده ميشدند. حالت معنوي عجيبي در بچه ها ايجاد شد. محمد بروجردي گفت: اميرآقا، اين بچه كجاست؟! گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان. برادر بروجردي ادامه داد: عجب صدايي داره. يكي دو بار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه. بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون . 🔸نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب مي آمديم. اصغر وصالي نيروها را آرايش داده بود. بعد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد. اصغر از فرماندهان بسيار و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او علاقه داشت. او هميشه ميگفت: چريكي به شجاعت و ومديريت اصغر نديده ام. اصغر حتي همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به همه جبهه ها سر ميزنه. اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت. 🔸يكبار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايي. اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در جنگيده ام. 🔸كل درگير يهاي سال 58 كردستان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه هيچكدام از دوره هاي نظامي را نديده، هم بسيار ورزيده است هم مسائل نظامي را خيلي خوب ميفهمد. براي همين در طراحي عملياتها از ابراهيم كمك ميگرفت. 🔸آنها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه دشمن را منهدم كردند و تعدادي از نيروهاي دشمن را اسير گرفتند. اصغر وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد. وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمنده ها باستاني را بر پا كرد. 🔸هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب ميگرفت و با صداي گرمِ خودش ميخواند. اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ 3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ وتعدادي ديگر از سلاحها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند. يكي از فرماندهان ميگفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شهر مانده بودند و پرستاران و بچه هاي رزمنده، صبحها به محل ورزش باستاني مي آمدند. ابراهيم با آن صداي رسا ميخواند و اصغر هم مياندار ورزش بود. به اين ترتيب آنها روح زندگي و را ايجاد ميكردند. راستي كه ابراهيم انسان عجيبي بود. ٭٭٭ 🔸امام صادق ميفرمايد: هركار نيكي كه بنده اي انجام ميدهد در ثوابي براي آن مشخص است؛ مگر نماز شب! زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده: «پهلويشان از بسترها جدا ميشود و هيچكس نميداند به پاداش آنچه كرده اند چه چيزي براي آنها ذخيره كرده ام » همان دوران كوتاه سرپل ذهاب، ابراهيم معمولاً يكي دو ساعت مانده به صبح بيدار ميشد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور ميشد. اما من شك نداشتم كه از بيداري سحر لذت ميبرد و مشغول نماز شب ميشود. يكبار ابراهيم را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختي ظرف آب تهيه كرد و براي غسل و نماز شب از آن استفاده نمود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید🕊🌹 شادي روح پاکش صلوات 🌹 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🌷پدر اسدالله قبل از تولدش فوت کرد و من با زحمت بسیار فرزندانم را بزرگ کردم. اسدالله و برادرانش با اینکه سواد بالایی نداشتند اما با تلاوت آشنایی کامل داشتند و مانند اسدالله در این روستا کم پیدا می‌شود و بسیار مردمدار و بااخلاق بود و تمامی اهالی روستا به وجود اسدالله افتخار می‌کردند و زمانی که اسدالله شهید شد تمامی اهالی روستا بسیار ناراحت و غمگین شدند. 🌷اسدالله تازه نامزد کرده بود که به شهادت رسید، چند روز پس از شهادتش به خواب من آمد و دستش را بر روی سینه گذاشته بود و با ناراحتی گفت: «مادر، قلبم خیلی درد می‌کند و یک امانتی در داخل اتاقم هست و آن را به نامزدم بدهید». زمانی که من از خواب بیدار شدم و به اتاقش رفتم، دیدم عکس نامزدش در داخل اتاقش هست و برای اینکه نامحرم عکس نامزدش را نبیند به خواب من آمد و گفت که عکسش را پس بدهم و من هم این کار را کردم. "شهید اسدالله سعدی" .
🌿از مادر شهید بهشتی در یک مصاحبه شنیدم که می‌گفت: من در طول مدت بارداری فرزندم سید محمد ٩ بار قرآن رو ختم کردم. ایشون می‌گفت موقع شیر دادن به فرزندم نیز قرآن می‌خواندم و تا قرآن خوندنم قطع می‌شد، پسرم دیگه شیر نمی‌خورد... 📚منبع: کتاب سیره شهید دکتر بهشتی، صفحه۴٣ 🌸 ۲ آبان سالروز تولد شهید بهشتی
💠 الَّذینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَالکاظِمینَ الغَیظِ وَ العافینَ عَن النّاسَ وَ اللهُ یُحِبُ المُحسِنین آنان که در گشایش و تنگ‌دستی انفاق می‌کنند، و خشم خود را فرو می‌برند، و از [خطاهای] مردم در می‌گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد. 📚 آل عمران/ ۱۳۴ خاموش باش! ماشینت جوش می‌آورد. حرکت نمی‌کنی کنار زده و می‌ایستی و گر نه ماشین ممکن است آتش بگیرد. خودت هم همین طوری وقتی جوش می‌آوری، عصبی و عصبانی می‌شوی، تخت گاز نرو! بزن کنار! ساکت باش! و هیچ نگو! و گر نه آسیب می‌بینی. این نسخه‌ی شفا بخش پیامبر بزرگوار (ص) است که فرمود: اذا غَضبت فَاسکُت؛ هرگاه عصبانی شدی سکوت کن. 📚 سی تدبر، سی تلنگر، محمدرضا رنجبر
هر روز صبح شروع یڪ صفحه ؛ از داستان زندگیِ شماست بهترینش را امروز بساز ...😍 در پناه رسول هادی دلها 🌹
وسط میدان به حضرت زهرا سلام الله متوسل شد و لحظاتی بعد را باز کرد و به آیات آن نگاه کرد، پس از اینکه قرآن را بست گفت: از این معبر نمی‌رویم، باید از معبر دست راستی، گرای باغ شماره هفت برویم و آنجا به دشمن بزنیم، به قدری با قدرت این حرف را زد، که حتی هم چون و چرایی نیاورد و روی حرف او حرف نزد، گردان‌ها از همان مسیری که او گفته بود، به طرف دشمن حمله کردند و ساعاتی بعد، منطقه مورد نظر فتح شد، بعدا در بررسی‌ها متوجه شدیم که با انتخاب مسیر، عراقی‌ها را دور زده بودیم! 🕊🌹
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 🌹 خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌹حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... ✍️خاطرات دردناک. رزمنده آزاده ناصر کاوه. 🇮🇷
بهار_قرآن_با_شهدا با اشاره ی «آقا مهدی» قرائت قرآن را شروع کردم. اکثر اعضای شورای لشکر حاضر بودند. چون مسائلی که قرار بود مطرح شود، زیاد بود، از سوره های کوتاه انتخاب کردم و طولی نکشید که به پایان سوره رسیدم و صلواتی فرستادم. بعد از صلوات «آقا مهدی» گفت: این چه قرآن خواندنی است؟ قرآن خواندن در اول جلسه تنها برای تبرّک نیست بلکه برای آن است که در آیات دقیق شویم. دوباره بخوانید. دوباره قسمتی دیگر از قرآن را خواندم و جلسه شروع شد. "شهید مهدی باکری" ✍خداحافظ سردار ماه_رمضان با_شهدا_گم_نمی_شویم ╭❤️ ╰┈➤
🌷‏زیرآن همه آتش، قرآن می خواند روی یک تپه سنگی،بالای شیار،یک گوشه دنجی،یک حال خوبی پیدا کرده بود تنهای تنها نشسته بود میخواند عمامه گذاشته بود معمولا توی خط عمامه نداشت انگار نه انگار زیر آن همه آتش نشسته آرام وساکت بود مثل اینکه تو مسجد قرآن می خواند. "شهید مصطفی ردانی پور" با_شهدا_گم_نمی_شویم ╭🌹 ╰
✍زندگی با پیوند خورده بود معامله حاج قاسم با یک قاری قرآن طبق روایت آقای محمد انجم شعاع‌... _ قاری نیروی قدس در مراسمی که حاج قاسم حضور داشت قرائت زیبایی ارائه داده بود. _ زمانی که حاج قاسم در جایگاه قرار گرفت پرسید چه کسی قرآن خواند. _ وقتی قاری دست بلند کرد سردار سلیمانی از او سؤال کرد آیا حاضری یک معامله کنی؟ _ بعد هم گفت من حاضرم تمام زحماتی را که در جنگ کشیدم بدهم ولی ثواب تلاوت و دلنشینی آیات را معامله کنی... کانال سردار شهید حاج علی حاجبی https://eitaa.com/bidaravelayat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آدینه را با فرازی زیبا از کریم آغاز و هدیه میکنیم به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ السلام_علیک یا_اباصالح_مهدی دوباره و ما مانده ایم محتاج یک جرعه نگاهت دو چشم ما ببین عمری پریشان است به راهت 🌼السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ 🌼اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، 🌼اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، 🌼اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🌼 «» «»