eitaa logo
بی نهایت
69.9هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
791 ویدیو
50 فایل
رویداد مجازی بینهایت (ویژه دهه هشتادیا) : Bn.javanan.org *** ما مسافر سَفَر بی نهایتیم... instagram.com/binahayat_ir t.me/binahayat_ir shad.ir/binahayat_show _____ ارتباط با ما: @binahayat_admin موسسه جوانان آستان قدس رضوی
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌‌‌‌‌هـزار سـال گذشت و هـزار بار دگـر، ‌تو ایستاده‌ای آن‌جا در آستانه‌ی در! ‌تو ایسـتاده‌ای آن‌جا و در نگـاهِ تَرت ‌هزار شاپرک است و هزار جاده‌ی تَر ‌هـزار شـاپرکِ گـردِ شمع، حلـقه زده ‌هزار جاده‌ی مشتاقِ قلّه‌های خطر... ‌تو می‌روی و علی از علی غریب‌تر است ‌شـبـیه نـام تـو که از هـمیشه فـاطـمه‌تر! ‌پس از غـروب تو، بی‌چـشـم‌تر نخواهد دید ‌یکی از این دو پسر را یکی از این دو پسر... ‌ ‌کدام حادثه جز کوچ تو حریفِ علی‌ست؟ ‌بـگو کـدامـین غـربـت؟ بـگـو کـدام خـبـر؟ ‌بـگـو که زنـده‌ای و سـوی ما نظـاره‌گری ‌دل مرا به بقیعت نه... تا خودِ «تو» ببر ‌هنوز هم که هنوز است، این قدِ خم توست ‌کـه ایسـتاده هـمان‌جـا... در آسـتـانـه‌ی در... ‌ ‌ ‌ ‌ ‌✍محمدجواد شاهمرادی ‌ ♾ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌⁦♡‿♡ کوتاه و دلنـشین؛ به لطـافت آب و ابـر و آسـمون...! ‌♾ @binahayat_ir
بی نهایت
تصور کردن شما، وقت دعای عاشقانه‌‌تان با تمام وجود، که «مرا به خودت برسان...» ، از ذهن کوچک من برنمی‌
...من اما نمی‌خواهم امروز پایان باشد. نمی‌خواهم یاد عزیز شما را تنها در چند روز از سال بگنجانم‌... می‌خواهم این بذر محبّت شما را که در دل کاشته‌ام، هر روز و هر شب با یاد و نام‌تان بپرورانم... آفتاب نگاه شما هم که به دلم بتابد، این بذر بی‌بروبرگرد جوانه می‌شود و جوانه، نهال؛ آن‌وقت، همان‌طور که ماه‌ها و سال‌های عمر من می‌گذرند، ریشه‌های جان‌دارِ این درخت، قلبم را محکم نگه می‌دارند؛ که گرما و امید در رگ‌هایش جاری بماند، که نشکند، نلرزد، بی‌جان نشود... حضرت مادر! تمام وجودم مشتاق و محتاج شماست... به من یاد می‌دهید به یاد شما و در راه شما باشم؟ مرا در آغوش می‌گیرید؟ @binahayat_ir
1013810611(1).mp3
766.2K
‌‌ ‌‌مهربانِ صبورِ عاشقِ دوست!   ‌‌مرد میدان! عجیب دلتنگیم... ‌ ‌ 🎙 جزیره گویندگی بی‌نهایت ☺️ @binahayat_ir
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌☁️🌊 این تصـویر قـابلیت نـوازش‌کـردن چشـم‌های شـما رو داره⁦◠‿・     ‌              ‌ ‌ خلـیج فـارس محبوب‌مون💙 @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌   ‌مـواجـهـه‌ی به‌یادموندنیِ برنده‌ی لـپ‌تـاپ چهارمین دوره‌ی بی‌نهایت 🤩 @binahayat_ir
🎙پویش «با حاج قاسم حرف بزن...🍃» از شبی که عزیزِ این‌همه دل، بعد از سال‌ها اشتیاق، آرزوی بلندش را در آغوش کشید،  هزاران قاب از لحظه‌های درخشانش، آرایه‌ی طاقچه‌ها و میزها و دیوارها و پلک‌ها شد... و حالا در روزهایی که برای سومین بار همه‌جا پر از شمیم یاد او شده، این کلمه‌ها، دعوتی‌ست برای دل‌های تنگ. بنـشین به تماشـای این چشـم‌ها، خیال کن که نشسته روبروی تو برای شنیدنت؛ با او حرف بزن، آن‌وقت زمزمه‌هایت را برای ما هم بگو؛ به او چه می‌گویی؟ 🔸منتخبی از صوت های ارسالی تون ، در صفحات مجازی بینهایت منتشر خواهد شد! ⛔️صوت های ارسالی ، خام و بدون موسیقی زیر صدا باشن! 🕓 مهلت ارسال : به اتمام رسیده است.
بچه های جزیره گرافیک و تدوین بی‌نهایت، این ایام، دلسوزانه و مصمم ، به عشقِ عزیزِ دلِ همهٔ ایران❤️ زحمت‌ها کشیدن و اثر ها آفریدند! از طریق لینک زیر ، میتونید ببینید و برا مجازی هاتون استفاده کنید! 👇 @jazireh_binahayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهای کوه غیرت! صدامون و داری؟ هوامون خرابه...هوامون و داری؟💔 @binahayat_ir
مسیر گلزار شهدای کرمان پر بود از آدم های مختلف. موکب دیگر آماده شده بود ، رکوردر را برداشتم و رفتم پیش حاجی .. پیش عکس حاج قاسم! بچه هاهم بنری که رویش نوشته بود "با حاج قاسم حرف بزن" را سردر موکب زدند. گذر ادم هارا نگاه میکردم و از ذهنم میگذشت که واقعا کسی میاید اینجا با حاجی حرف بزند؟ به همین چیزها فکر میکردم که جوان رشیدی با لباس کردی جلو آمد و بلند سلام کرد با لهجه شیرینش ادامه داد: میخوای برات از حاجی بگم؟ رکوردر را جلو تر بردم و قبل از اینکه جیزی بگویم شروع کرد؛ 《اربیل داشت سقوط می کرد، کابوس اسارت خانواده ام به دست بی رحم های داعشی داشت به حقیقت تبدیل می‌شد تا اینکه شما آمدی، فقط با ۵۰ نفر. خودم از بچه ها شنیدم که داعشی گفته بود چون اسمتو شنیدن ترسیدن ، شما واقعا کی بودی 》 انگار خاطرات ان‌روز ها یادش امده بود حالش منقلب شد .. کمی مکث کرد و بدون حرفی رفت... کمی بعد مردی با دشداشه‌ی عربی جلو آمد، سلام گرمی داد و گفت:《حاجی یادته تمام زندگیمونو داشت آب می برد هیچ کس نیومد کمکمون ولی شما اومدی و نذاشتی آب به خونه هامون برسه خیلی مردی حاجی!》 گفتم: اقا هنوز رکوردر رو روشن نکرده بودم یبار دیگه میگید بلند خندید و جلوی رکوردر امد؛ 《وقتی سیل داشت ما و زندگیمونو میبرد تو اومدی ولی بقیه نه کاش همه مثل تو بودن ... مرد! 》 دوتا پسر بچه با صدای بلند میخواندند؛ قاسم هنوز زنده است ، قاسم هنوز در شهر حواسم پرت بچه ها شد و نفهمیدم مرد عرب کی رفت دنبال بچه ها رفتم و گفتم؛ با قاسم حرف میزنید؟ لبخند شیطنت امیزی زدند: حتما! یکی اشان رکوردر را دست گرفت و گفت؛ ببخشید شما حرفی با حاج قاسم سلیمانی دارید؟ و رو به ان یکی گرفت ان یکی که بعدا فهمیدم اسمش قاسم است صدایش را کلفت کرد و گفت: 《منم مثل شما میشم ، هم قاسم ام هم شجاع ، پس قاسم هنوز زنده است》 ان یکی زد زیر خنده و گفت: اره حتما محکم خواباند پس کله اش و در رفت قاسم هم دنبالش همین که این جمله را گفت یعنی واقعا شجاع بود کاش میتوانستم ده سال دیگر قاسم را ببینم! چند دقیقه بعد زن و شوهری که چهره‌ی اروپایی داشتند و از لباس هایشان می شد حدس زد خبرنگار اند وارد موکب شدند مقابل عکس حاج قاسم ایستادند سریع رکوردر را روشن کردم و نزدیک رفتم به انگلیسی گفتند:《شما مثل شیشه‌ی عطری بودین که راحیه تان همه جا را پر کرده!》 با انگشتشان علامت پیروزی را نشان دادند و رفتند عجیب بود ، هم جمله اشان هم کارشان! مرد جوانی خسته به موکب رسید روی کوله‌اش پر از پیکسل بود از حاج قاسم و پرچم ایران گرفته تا پرچم حزب الله و لبنان. به عربی گفت:《حاج قاسم شما حامی و الگوی تمام مردم مظلوم و شجاع مقاومت بودید و هستید. 》 نمیدانست اما صدایش ضبط شد و ماند یادگادی... نشستم و به عکسش خیره شدم نمیدانم به چه فکر میکردم یکی انگار زد پشت کمرم؛ خداقت جوون و لیوان چایی را دستم داد گفتم: دستتون درد نکنه هوای سرد و چایی داغ یکجا سر کشیدم ، بدون قند آخ که چقدر چسپید! تا آخر شب افراد زیادی آمدند و با حاج قاسم حرف زدند. افرادی که لهجه و زبانشان، تفکر و ملیتشان باهم متفاوت بود اما نوای قلب هایشان حاج قاسم بود. مسیر تقریبا خلوت شد ، همه جمع شده بودند سر مزار برای شروع مراسم .. وسایل را جمع کردم به عنوان آخرین نفر دکمه ضبط را زدم و گفتم:《شما حلقه‌ی وصل تمام این مردمید! الحق که سردار دلهایید!》 ✍ بزرگ نویسندگانِ جزیره نویسندگی❤️، قلم تون پُربرکت... ♾ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی نهایت
💡 فراخوان پویش #بینهایت_ایده 👌ویژه بینهایتی‌های اهل فکر و اندیشه 🎁 با جوایز ارزنده ویژه ایده های ب
🎁 اعلام برگزیدگان پویش اول که یه دمتون گرم حسابی دارین که با مشارکتتون و ارائه ایده، نشون دادید که جزو دهه هشتادیای دغدغه‌مندید برا حل مسائل کشور و ... دوم اینکه بینهایت نظرات شما رو با دقت خوند و همینجا اعلام میکنه که اکثر نظرات، قابل بررسی و تامل بود؛ جوری که از بین قریب به 1000 نفر مشارکت کننده و 5000 داده و ایده، انتخاب 29 نفر خیلی برامون سخت بود. بازهم دمتون گرم... ✌️ (ضمنا به برنده‌ها، طی چند روز آینده تماس گرفته خواهد شد) 💡 تیم @binahayat_ir
وقتی بخـواد روشـن کنه قلبـتو، هر چیزی ممکنه تبدیل به چـراغ راه بشه؛ یه اتـفاق، یه دوسـت، یا یار مهـربانی که قصـه‌ی این شعـر و این تصـویر خوشگـله😉 دم رفـقای جزیره‌ی گرافـیک و جزیره‌ی نقـاشی بی‌نهـایت گـرم✨💛 @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از اون قاب‌های موندگار که هر دوره‌ی بی‌نهایت، کلی خواهان داره😁 @binahayat_ir
بی نهایت
🎙پویش «با حاج قاسم حرف بزن...🍃» از شبی که عزیزِ این‌همه دل، بعد از سال‌ها اشتیاق، آرزوی بلندش را د
{پویش‌باحاج‌قاسم‌حرف‌بزن}.mp3
12.13M
آقای عزیز دل ایران! این پنج‌دقیقه، این چکیده‌ی هزاران آوای دلتنگی از نوجوان‌های این سرزمین در قالب «با حاج قاسم حرف بزن»، امروز، هدیه‌ی کوچک ماست به شما؛ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ ‌کتابخانه‌ی اتاقم را با برادر کوچک‌ترم شریک می شوم، روسری آبی‌ام را با مادرم، صندلی عقب ماشین و گاهی غرغرهایم را با خواهرم، روان نویس سبزم را در کلاس با بغل‌دستی‌ام؛ ولی تو، تو مال خود خود منی! دارایی انحصاری قلب من که هیچ آدم پرزوری و هیچ سیل و زلزله‌ای و هیچ تغییر زمان و مکانی و هیچ حادثه‌ای زورش نمی رسد از من بگیردش! شبیهِ... ها، شبيه گوهر تابناکی در صندوقچه‌ای چندقفله که پنهان کرده‌باشمش لابه‌لای رگ‌ها و ماهیچه‌های قلبم! آن‌قدر درخشان، که می‌تابی به هر زاویه از قفسه‌ی سینه‌ام، به تمام تنم و به هزار‌توی هزار هزار سلول عصبی توی سرم و می‌تابی از تن و ذهن و دل و دهانم به عالم... و یکی به من می‌گوید چقدر مهربانی و آن یکی نگاهش مانده روی برق چشم‌هایم و رفیقم از پشتکارم می گوید و بابا از این‌که چای من خوش‌طعم‌تر است و هیچ‌کدامشان هم خبر ندارند که این نور توست، نه من! تویی که برق می‌زنی تا بی‌رنگی من به چشم نیاید! تویی که آن قدر قشنگی که... اصلا جز تو کی می توانسته گوش شنوای هفته‌هفته راز و درددل و پناهِ کوه‌کوه خستگی و آغوشِ دنیادنیا تنهایی من بشود؟ جز تو کدام رفیقی بعد از هفتصدوهشتادونه بار بدقولی و بی‌معرفتی هم باز آدم را بغل می‌کند و چای به آن خوش عطری دستش می‌دهد و خستگی از دلش می‌تکاند که آدم برود باز سروقت اشتباه‌های جدید و باز برگردد و همین قصه؟ غیر از خودت کی اولین باخبر از همه‌ی اولین‌ها و آخرین‌های من و یا علت و یا شنونده‌ی تک‌تک خاطره‌های من بوده؟ خب هیچ‌کس تصدقت، هيچ‌کس در رفاقت به گرد پای تو هم نمی‌رسد. نه این که من بی رفیق باشم اما خب تو با همه فرق داری. تو روح و جان و امید‌به‌زندگی و توان‌نفس‌کشیدن منی؛ سلطان قلبم...❤️ ‌♾️⁩ @binahayat_ir
راستش را بخواهید، دست‌های ما خالی‌ست از هدیه‌ی روز مادر برای شما! برای کسی که جهان به‌خاطر او آفریده‌شده چطور می‌شود هدیه‌ای آورد؟! که ما و تمام جهان زنده به نور شماییم... ما فقط می‌توانیم عیدی بخواهیم! شبیه بچه‌های کوچکِ عجولِ مشتاق دور شما جمع شویم و شما یکی‌یکی ما را در آغوش بگیرید؛ که دل‌هامان رنگ زلالی بگیرد، که چشم‌هامان راه برگشت را پیدا کنند، که آغوش خداوند به روی ما بازتر از همیشه شود... ! ♾ @binahayat_ir