نام جدّش را که میشنید، سرتاپا احترام میشد؛ نگاهِ هر که کنارش بود، از این تغییر حالت واضح، رنگ تعجب میگرفت. از عمق جان زمزمه میکرد «جان من و بچههایم به فدایش!»
دربارهاش میفرمود «خداوند، بهتر از پیامبرش محمّد، موجودی نیافرید!»
بسیار از او میگفت؛ گوشهگوشهی زندگیِ آخرین پیامبر خدا را به هر بهانهای روایت میکرد. شبیه عاشقی که به هر کسی میرسد، از محبوبش تعریف میکند! و آدمها میشنیدند و به خاطر میسپردند و به کاغذ مینشاندند:
«اباعبداللّٰه از رسول خدا نقل کرد که...»
«جعفر بن محمد فرمود...»
«امام صادق علیهالسلام روایت میکرد...»
و نام محمّدرسولاللّٰه، از قلمها و کاغذها و حافظهی آن ۴هزار شاگردش و فرزندانش و دوستانش، مثل رودی از جنس عطر گل محمّدی، به سوی تشنگیِ کویرِ تاریخ، جاری میشد و میشود و خواهد شد. که نور خدا خاموششدنی نیست و نام کسی که خداوند بیش از همه دوستش دارد، باید هم جاودان بماند! آنقدر که در امروزِ نهچندانروشنِ زمین هم، بیش از هر نام دیگری، نام آدمها باشد؛ آنقدر که صبح و ظهر و شام، در گوشه گوشهی زمین، از فراز گلدستهها و بامها، در هوا بپیچد...
تمام چیزهایی که از رسول رحمت میدانیم اگر آب یک اقیانوس باشد، دریاهای بسیاری به هم پیوستهاند تا اقیانوس شود. خیلی از آن دریاها، از صادقآلمحمّد علیهالسلام آغاز شدهاند؛ امامی که بسیار زیست و بسیار به زحمت افتاد تا درختِ مکتب شیعه، در خاکِ علم ریشه بدواند، و تنومندترین درخت باشد، و پربارترین...
به آغاز برگردیم... حکایت، حکایت دوستداشتن بود. عجیب دوستش داشت. شاید خدا برای همین او را در روز تولد جدّش به زمین فرستادهبود.
ما اگر بر نام حیدر عاشقیم؛ شیعه ی درس امام صادقیم.
♾️ @binahayat_ir
... وگرنه که خب، اصلا میخوامش چیکار؟!
(خوراک بیو و پروفایله ها!)
#بند_او
♾ @binahayat_ir
- «سلام ببخشید آنتیبیهودگی بعدی رو کی میذارین؟»
- «سلااام بینهایت چرا قسمت بعدی خودم تراپی نمیادددد»
اینم آنتیبیهودگی شمارهی۳ دوسـتان! ایشون آسـمون بره زمـین بیاد آخرش مال خودتـونه بهخدا، زندهست سالمه آروم باشید😁
#خودمتراپی
♾ @binahayat_ir
حسادت، آتشی بود به قدمتِ تاریخ انسان روی کرهی خاکی. افروخته شده بود از همان وقتی که در جان قابیل شعله کشید، از همان روزی که زمین برای اولین بار از خونِ بیگناهی سرخ شد، از همان زمانی که قابیل خواست که قابیل باشد... و سالها و قرنها گذشت و هر کسی که خواست، قابیل شد و قابیلها، شعلهور نگهش داشتند و خونِ بسیار هابیلها به زمین ریخت.
وقتی عشق، شما را از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میکشاند، بعضیهایمان هنوز نامتان را هم نمیدانستیم. اما عشق چیز عجیبیست و عاشقها خیلیوقتها لو میروند؛ عاشقیهای شما، آنقدر که حماسه میساخت و فرشتهی نجات میشد، نمیشد که پنهان بماند. هنوز اما هیچچیز شبیه حالا نبود تا وقتی که از شکوهِ شگفتیآفرینِ شما، روزگارِ قابیلترینهای زمانهی ما، شد ترکیبِ ترحمبرانگیزی از ناکامی و بیچارگی و درماندگی. وحشت از شما، خواب از چشمشان گرفتهبود و یک راه نجات برایشان ماندهبود که راه نابودی بود و نمیدانستند.
و ما وسطِ امنیتی که از دویدنها و نخوابیدنهای شما برخاستهبود، خواب بودیم که آتشِ درونِ قابیلترینهای زمانه، دست در دست شیطان، بزدل و حقیر و خوشخیال، شما را به آرزویتان رساند و دلهای ما را به داغی که سرد نمیشود.
اما در راه عشق جان دادن، همان که میخواستید و برایش سالها تلاش کردهبودید، ماجراییست که قابیلها فقط میتوانند هاج و واج نگاهش کنند. عشق، شما را تکثیر کرد و تاباند به هزار گوشهی زمین؛ از بغداد و کرمان تا میلیونها قلب کوچک و بزرگ، تا دیوارها و طاقچهها و دفترها و پیراهنها، تا فکرها و آرمانها و دوستداشتنیها و مهمترینها، تا نامها و شناسنامهها...
قابیلترینهای جهان، عاشق نشدهبودند که چیزی از شگفتیاش بفهمند و فکر اینجای ماجرا را کردهباشند؛ پس وحشتزده به تکاپو افتادند که شمیم شما، "چون شیشهی عطری که درش گم شده باشد" در جهان نپیچد. هراسِ قابیلترینها، بردن نامتان را ممنوع کرد. نقشبستنِ چهرهتان در قاب گوشیها را هم ثانیهای تاب نیاوردند و تا هر جا که دستشان رسید، جان کندند که یادتان محو شود؛ اما در دلها جا گرفته بودید، مشتِ گرهکردهی ایستادههای عالَم شدهبودید و آب بود که در هاون میکوبیدند.
حالا از کشورِ بهقابیلچشمدوختهها و بهشیطاندستدادهها، از عربستان، آمدهاند و با همان شعلههای حسادتِ درونشان، از نام و نشانتان فراری شدهاند. آنقدر بزرگ و باشکوهید که غرورشان، از شما بیزارشان کردهاست. ولی ما که قهرمان ملّیمان را با چیزی تاخت نمیزنیم! ما که جای شما را توی دلمان به کس دیگری ندادهایم! حتی چشم دیدن تندیستان را هم ندارند؛ فدای سرتان! ما محکم پای دوستداشتنتان ایستادهایم آقای حاجقاسم... آنقدر غیرت داریم که از شما کوتاه نیاییم؛ حتی به اندازهی برداشتن تندیستان از یک ورزشگاه در یک شهر! اگر خیال کردهاند حاضریم حـتـی یـک قـدم از افتخار به شما عقب بکشیم، زهی خیال باطل!
#حاج_قاسم
♾ @binahayat_ir
.
❗️یه یادآوری مهم!
خودم تراپیهای آنتیبیهودگی
در جمع بندی و توضیح و کمک به موضوعی بود که چندی پیش تر ، توی این انیمیشن مطرح شد!
خیلیا دنبال جواب اون گپ بودید...
خودم تراپی های اخیر جوابشه!
فردا شب منتظر قسمت آخرش باشید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلخوشم به وقتِ آمدنت،
به این که خواهی دید من از دوستداشتنت دست برنداشتم...
#فادیا
♾ @binahayat_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شنیدنی
موقع انتخابها و تصمیمهای مهم،
شبیه الان که بزنگاه انتخابِ بین دانشگاه رفتن یا نرفتن/کدوم دانشگاه رفتن عه...
وقتی شک و ابهام مثل مِه، راههای پیشروت رو پوشونده،
اینجوری از خدا، بهترین رو بخواه!
عبارت دعا اینه اینه :
أستَخيرُ اللهَ بِرَحمَتِه
و در مرتبه صد و يكم:
أستَخيرُ اللهَ بِرحمَتِه خِيَرَةً فى عافِيَةٍ...
#فانوس
♾ @binahayat_ir