بیسیمچی
#بوسه_آخر
می روی، اما نمی پرسم ز خويش
ره كجا؟ منزل كجا؟ مقصود چيست؟
بوسه می بخشم، ولي خود غافلم
كاين دل ديوانه را معبود كيست؟
آه، آري، اين منم، اما چه سود
او كه در من بود، ديگر نيست، نيست
مي خروشم زير لب، ديوانه وار
او كه در من بود، آخر كيست؟ كيست؟
پ.ن: آخرین بوسه مادر بر گونه فرزندش
#شهید_محمدتقی_پورشعبان
#شب_بخیــــر
@bicimchi1
⚘💠 اعمال روز مباهله
🔹روز بیست و چهارم ذی الحجه بنابر مشهور روزی است که مباهله حضرت رسول با مسیحیان نجران در آن اتفاق افتاده است و نیز در این روز بود که حضرت امیرالمؤمنین در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد و آیه «انما ولیّکم الله...» در شأن ايشان نازل شد.
🌸 در این روز چند عمل وارد شده است:
1️⃣ غسل
2️⃣ روزه
3️⃣ دو رکعت نماز و آن مثل روز عید غدیر است در وقت
و کیفیت و ثواب
4️⃣ خواندن دعای مباهله که شبیه به دعای سحر ماه رمضان است؛
5️⃣ بخواند دعایی را که شیخ و سید روایت کرده اند
بعد از دو رکعت نماز و هفتاد مرتبه استغفار و اول آن «الحمدلله رب العالمین» است
همچنین صدقه دادن به فقرا بعنوان پیروی از امیر المومنین علیه السلام و زیارت ایشان و بهتر است در این روز زیارت جامعه خوانده شود
#مفاتیحالجنان
@bicimchi1
#رهبر_انقلاب :
ﺁﻥ #ﻋﺰﺗﯽ، #ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ_ﺑﻪ_ﻧﻔﺴﯽ ، ﺍﺣﺴﺎﺱ #ﺍﻗﺘﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪﯼ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻣﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻥ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﺷﮕﻔﺖﺍﻧﮕﯿﺰ -ﯾﻌﻨﯽ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ﻭ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ #ﺗﻬﺎﺟﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺷﻤﻦ- ﺭﺍ ﺭﻗﻢ ﺑﺰﻧﺪ، ﺁﻥ ﺧﺼﻮﺻﯿﺎﺕ، ﺁﻥﺧﺼﻠﺘﻬﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻠﺖ ﻣﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺎ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ #ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﺳﺖ.
۱۳۸۸/۶/۲۴
#دفاع_مقدس
@bicimchi1
با سلام خدمت مخاطبان گرامی کانال بیسیم چی.
ما را در اینستاگرام به آدرس ذیل دنبال بفرمایید:
bicimchi_bicimchi
با سپاس فراوان از همراهی شما عزیزان
بیسیم چی
https://eitaa.com/bicimchi1
بیسیمچی
خواستم در باره درد و رنج جانبازان بنویسم مانده ام کدام دردشان را بیان کنم؟!
جاماندن از قافله #شهدا را،
تاب نیاوردن را،
زجر کشیدن اطرافیان را،
دردهای پی در پی را،
فراموش شدنشان را،
بغض های سنگینشان را
و یا نگاههای سنگین بعضی از آدمها را؟!
از کدام جانباز بگویم؟!
از #جانبازان_شیمیایی با آن
سرفه های درد آلودشان،
عفونت های مکررشان،
زخمهای تاولشان،
چشم های پرخونشان،
خلطه های خونیشان،
یا از همنشینی با کپسولهای اکسیژنشان؟!
از #جانبازان_قطع_نخاعی بگویم؟!
از زخمهای بسترشان،
همنشینی با ویلچرشان،
سکوت سنگینشان
و درد پنهانشان؟!
از #جانبازان_اعصاب_و_روان بگویم؟!
از آنهایی که روی خود را با سیلی سرخ می کنند،
از سردردهای سرسام آورشان،
از ترس فرزندانشان،
از بهت همسرشان،
یا از نگاه بعضی ها به آنها بعنوان موجی؟!
از #جانبازان_نابینا بگویم؟!
از مظلومیتشان،
تاریکی شان،
از غربتشان...
از #قطع_عضویها بگویم؟!
یا از تیر و ترکش خورده ها؟!
یا از جانبازانی بگویم که سالهاست در انتظار نوبت کمیسیون تشخیص جانبازی هستند؟!
یا از آنهائی که سالهاست به جرم نداشتن صورت سانحه و مدرک بالینی همزمان باید خود و خانواده آنها بسوزند و بسازند؟!
از کمرنگ شدن اعتبارات درمانی جانبازان بگویم یا از عدم حمایت درمانی درست؟!
باید از همه اینها گذشت زیرا جانبازان و خانواده های آنها با این دردها و رنجها کاملا آگاه هستند ولی باید به یک چیز اعتراف کنم که امنیت تمامیت امروز من و کشورم مرهون ایثارگری و صبوری این جانبازان است اینچنین است که زبان قاصر و قلم ناتوان از بیان عظمت شماست و با تمام وجود سر تعظیم فرود می آورم به اینهمه غیرت، و دلاوری و از خداوند متعال برای همه جانبازان چه با درصد چه بدون درصد آرزوی سعادت و سلامتی خواستارم...
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار...
نوشته: اینستاگرام حاج حسن نقاش زاده
جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس
@bicimchi1
بیسیمچی
خانواده مان نمی دانستند که او فرمانده لشکر ۲۷ است...
فاطمه چراغی خواهر سردار شهید رضا چراغی می گوید:
روز سوم شهادتش، شهید ممقانی خانه مان آمد و به مادرم گفت: می دانی که پسرت چه مسئولیتی داشت؟
مادرم گفت: پاسدار ساده بود
گفت: او آنقدر فروتن بود که چیزی به شما نگفت او #فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود...
هم مادرم و هم ما تعجب کرده بودیم هر چند برادرانم از برگه ماموریتش، فهمیده بودند که او مسئولیت مهمی در جبهه دارد، اما بعد از #شهادتش فهمیدند که فرمانده لشکر است این یکی از کارهای فراموش نشدنی برادرم بود که همیشه در ذهنم مانده است...
#لشگر٢٧محمدرسولالله
#شهیدرضاچراغی
@bicimchi1
دواے درد مـــرا هیـــچ کــس نمیـــداند
فقط بــگو بـہ #شهیــدان، دعـــا کننــد مـــرا...
#شهید_محمدرضا_الوانی_و_مادرش
#یادش_کنید_با_ذکر_صلوات
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۰ سال پس از شهادت پسر، سید حسن نصرالله در مصاحبهای تلویزیونی در این باره صحبت خواهد کرد.
@bicimchi1
پدر! آقازاده چگونه بزرگ شدند؟
علیرضا برای تحصیلات دبیرستان از روستا به شهر کرمان رفت و با قناعت کامل با همان نان و تخممرغ و ماستی که اول هفته همراهش میکردم، تا آخر هفته سپری میکرد.
تابستانها هم بیکار نمینشست. کاری پیدا میکرد و مشغول میشد. دستمزد خود را برای سال تحصیلی ذخیره میکرد. تلاش او تکیه بر توان خودش بود نمیخواست هزینهای به خانواده تحمیل کند.
#شهید_علیرضا_حسنی_سعدی
@bicimchi1