eitaa logo
بیسیم‌چی
5.2هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
11.7هزار ویدیو
124 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم در باره درد و رنج جانبازان بنویسم مانده ام کدام دردشان را بیان کنم؟! جاماندن از قافله را، تاب نیاوردن را، زجر کشیدن اطرافیان را، دردهای پی در پی را، فراموش شدنشان را، بغض های سنگینشان را و یا نگاههای سنگین بعضی از آدمها را؟! از کدام جانباز بگویم؟! از با آن سرفه های درد آلودشان، عفونت های مکررشان، زخمهای تاولشان، چشم های پرخونشان، خلطه های خونیشان، یا از همنشینی با کپسولهای اکسیژنشان؟! از بگویم؟! از زخمهای بسترشان، همنشینی با ویلچرشان، سکوت سنگینشان و درد پنهانشان؟! از بگویم؟! از آنهایی که روی خود را با سیلی سرخ می کنند، از سردردهای سرسام آورشان، از ترس فرزندانشان، از بهت همسرشان، یا از نگاه بعضی ها به آنها بعنوان موجی؟! از بگویم؟! از مظلومیتشان، تاریکی شان، از غربتشان... از بگویم؟! یا از تیر و ترکش خورده ها؟! یا از جانبازانی بگویم که سالهاست در انتظار نوبت کمیسیون تشخیص جانبازی هستند؟! یا از آنهائی که سالهاست به جرم نداشتن صورت سانحه و مدرک بالینی همزمان باید خود و خانواده آنها بسوزند و بسازند؟! از کمرنگ شدن اعتبارات درمانی جانبازان بگویم یا از عدم حمایت درمانی درست؟! باید از همه اینها گذشت زیرا جانبازان و خانواده های آنها با این دردها و رنجها کاملا آگاه هستند ولی باید به یک چیز اعتراف کنم که امنیت تمامیت امروز من و کشورم مرهون ایثارگری و صبوری این جانبازان است اینچنین است که زبان قاصر و قلم ناتوان از بیان عظمت شماست و با تمام وجود سر تعظیم فرود می آورم به اینهمه غیرت، و دلاوری و از خداوند متعال برای همه جانبازان چه با درصد چه بدون درصد آرزوی سعادت و سلامتی خواستارم... خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار... نوشته: اینستاگرام حاج حسن نقاش زاده جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس @bicimchi1
این نسخه فقط و فقط برای من پیچیده شده... من خیبری ام اهل نی هور آب خیبری ساکته دود نداره سوز داره... #جانبازان_اعصاب_و_روان @bicimchi1
#بلند_شو_پدر #پروندۀ_ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس #تازه‌ترین_مطلب_ستون_شعر_سایت_شهرستان_ادب تو می توانستی در آصلاندوز یا ترکمنچای اسبت را زین کرده با کلاهی پشمی پشت عباس میرزا باشی شکست هم خورده بودی اگر نامت، ننگی به پیشانی این قوم نمی شد... یا می توانستی چوپانی باشی عشقت را به رود می سپردی اگر پیغمبر قبیله ات می شدی... امّا تو #سربازی_خاکی بودی با لهجه ی سرد آذری و داغ دیده از آفتاب جنوب و داغ دیده از مردمی که به "قاف" تو می خندند چون تو #سیمرغ‌شان بودی... خنده دار است که این روزها قرص ها حرف های زیر زبانت را می کِشند و نامه ات روی میز اداره ها گم می شود... امان از چرخ های #ویلچر که دیگر تاول دست هایت از شیمیایی نیست... بلند شو #پدر خاک لباست را بتکان دستی به موهایت بکش و راحت بمیر تو #گمنام شدی تا بزرگی نامت، کمر سنگ مزار را نشکند... #شهریار_شفیعی #جانباز #جانبازان_اعصاب_و_روان @bicimchi1
اون که تو میدون مین هزار تا معبر زده حالا تو رخت خوابش اوفتاده حالش بده با اینکه زخمی شده هنوز خالی میبنده میگه من که چیزیم نیست درد میکشه میخنده... پ.ن: جانبازان اعصاب و روان مظلوم ترین جانبازان و گمنام ترین شهدا هستند #جانبازان_اعصاب_و_روان #جانبازان_شیمیایی #ابوالفضل_سپهر شب بخیر @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر زاده عباس (دوست و همرزم پدر) شباهت بسیاری به عباس داشت نوروز ۹۵ به عیادت پدر آمد ... پدر تا قدبلند و چشمان آبی‌اش را دید بلند بلند گریه کرد مادر، خواهر، حسین هر کاری کردند آرام نمیشد بعد از کلی اشک ریختن گفت: دلم برای پر میکشه دلم براش تنگ شده بود شما رو که دیدم انگار اونو دیدم بعد از رفتن آنها باز اشک می ریخت اما کسی نمی دانست پنج روز بعد دعایش مستجاب و دلتنگی‌اش به پایان خوش وصال می رسد ... مادر می گوید: لحظه آخر بالای سرش رسیدم صداش کردم "محمد" چشمانش را که باز کرد آبی بودند مثل چشمان عباس.... پ.ن: جنگ دریای بزرگی‌ست این را از موجهای پدرم فهمیدم.... @bicimchi1
۳۳ سال قرنطینه این‌ها عکس‌های شیرالله قنبری جانباز شیمیایی و اعصاب و روان کرمانیه که به خاطر عفونت و بیماری‌های شدید تنفسی نمیتونه به خونواده‌ش نزدیک بشه ما تو دو ماه توی این وضع داریم دیوونه میشیم این شیر مرد چطور تحمل میکنه؟! @bicimchi1
از سال ۹۱ توی یه اتاق ۶ متری خودشو زندانی می‌کرد... می‌گفت می‌ترسم یه وقت بلایی سر بچه هام بیارم... امروز دیگه آروم شد... برای همیشه... هیچ‌کس حال رو نمی‌فهمه... ماه پاره هایی که توی سکوت درد میکشن و آسمونی میشن... شادی روحش صلوات بفرستید @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر زاده عباس (دوست و همرزم پدر) شباهت بسیاری به عباس داشت نوروز ۹۵ به عیادت پدر آمد ... پدر تا قدبلند و چشمان آبی‌اش را دید بلند بلند گریه کرد مادر، خواهر، حسین هر کاری کردند آرام نمیشد بعد از کلی اشک ریختن گفت: دلم برای پر میکشه دلم براش تنگ شده بود شما رو که دیدم انگار اونو دیدم بعد از رفتن آنها باز اشک می ریخت اما کسی نمی دانست پنج روز بعد دعایش مستجاب و دلتنگی‌اش به پایان خوش وصال می رسد ... مادر می گوید: لحظه آخر بالای سرش رسیدم صداش کردم "محمد" چشمانش را که باز کرد آبی بودند مثل چشمان عباس.... پ.ن: جنگ دریای بزرگی‌ست این را از موجهای پدرم فهمیدم.... @bicimchi1