eitaa logo
Blue side
53 دنبال‌کننده
22 عکس
3 ویدیو
0 فایل
https://harfeto.timefriend.net/16797094712723 از خوندن حرفاتون، فیدبک، یا هر چیز دیگه ای احتمالا خوشحال میشم.
مشاهده در ایتا
دانلود
تو ناتی ؟ احتمالا پاسخگو: آنی! (معناش همون نه ی خودمونه) ولی شاید پری های اون گاهی به من هم سر بزنن.🌱
تو و چنلت ازون کلمه ها نوشته هایی هستی، که دلم میخواد مدت ها هی بخونمشون و هی تکرارشون کنم و به کسی نشونش ندم، چون کمتر کسی واقعا میخونه و کلماتت رو لمس میکنه، لیاقتش خونده شدن و فهمیده شدنه. من اولین کسی بودم که وارد چنلت شدم. و همیشه وقتی پستی رو توی چنلت می‌بینم واقعا خوشحال میشم. امیدوارم نوشته هات سبز تر و سبز تر بشن. احتمالا پاسخگو: خوشحالم که کلمه هات رو کنار خودم دارم و ازت ممنونم خوشحالیت، خوشحالم می کنه سبزی روحت روزافزون🌱
https://eitaa.com/blue_side/72...واو زیادی خوشگل بود ‌ احتمالا پاسخگو: باعث افتخار و خوشحالیه که اینطور به نظر اومد به نظر میاد زیبایی روح تو هم غیر قابل انکاره🌱
با من حرف بزن . میشه ؟ احتمالا پاسخگو: دوست داری چی بشنوی؟
Blue side
#ناشناخته با من حرف بزن . میشه ؟ احتمالا پاسخگو: دوست داری چی بشنوی؟
چشماتو ببند، چی می بینی؟ برف میاد؟ نه! برف نیست، شکوفه های سفید رنگ درخت گیلاسه. دستات رو بده تا با هم قدم بزنیم. اگه احساس سرما می کنی، دستات رو گرم می کنم. گرمای دستامون توی رگ هات جاری میشه و قلبت رو هم گرم می کنه. می تونیم کافی بخوریم، موافقی؟ پلک می زنی و لیوان کافی توی دستات آماده‌ست. خوشحالم اینجایی🌱
Blue side
چشماتو ببند، چی می بینی؟ برف میاد؟ نه! برف نیست، شکوفه های سفید رنگ درخت گیلاسه. دستات رو بده تا با
https://eitaa.com/blue_side/86 من نمیخوام چیزایی بشنوم که دوستش داشته باشم . این تقلبه . فقط چیزایی رو بگو که تو دوست داری بگیشون احتمالا پاسخگو: بدون تقلب اینا رو گفتم. چطورن؟ گرمای دستات رو امیدوارم به عنوان هدیه بپذیری🌱
Blue side
چشماتو ببند، چی می بینی؟ برف میاد؟ نه! برف نیست، شکوفه های سفید رنگ درخت گیلاسه. دستات رو بده تا با
https://eitaa.com/blue_side/87 زیبا ترین صحنه ی جهان رو پشت پلکام تصور میکنم . شکوفه های گیلاس باشکوهن . ‌دستات به خوبی دست سرد روحم رو گرم کرده . میشه به این زودیا رهاش نکنی ؟ مزه کافی رو میتونم حس کنم . تو شیرین میخوری یا تلخ ؟ قلب تو چی ؟ قلب تو هم گرمه ؟ احتمالا پاسخگو: قبوله، دستات رو محکم نگه می دارم و تا وقتی که بخوای رهاش نمی کنم. من آرزو کردم کافی من خیلی تلخ نباشه و البته خیلی شیرین هم نه. امیدوارم طعم کافی تو هم باب میلت باشه. سرمو تکون میدم و میگم: آره قلب من گرم شده، چون تو اینجایی. 🌱
ممکنه بدونم اسمت چیه؟ بارون می بارید و چتری نداشتم. شبیه یه لشکر شکست خورده به نظر می اومدم؟ شبیه یه کشتی که داره غرق میشه؟ نمی دونم.. اما یادمه غمگین بودم. اومدی جلو و یه چتر دستت بود. دستامو با دستات گرفتی و چترت رو توی یکی از دستام جا دادی و با دستت دیگت، دست دیگه ی منو گرفتی و من رو از زمین سرد و خیس جدا کردی. بهم لبخند زدی و دوباره دستامو گرفتی و بعد آروم موهای خیسمو از رو شونه هام کنار زدی و نوازششون کردی. چند ثانیه بعد رفتی. اما انگار لبخندت باقی مونده بود. انگار من مسخ شده بودم. شاید برای من دنیا رنگ دیگه ای به خودش گرفت. بارون بند نیومده بود اما رنگین کمون داشت بهم لبخند می زد؟ نمی دونم. واقعا نمی دونستم. از اون روز گذشته، مدت زیادیه. اما گرمای دستات، لبخندت، هنوز از بین نرفته. ممکنه یه روزی دوباره باعث لبخند رنگین کمون بشی و من بتونم ازت بپرسم: ممکنه بدونم اسمت چیه؟
Blue side
#ناشناخته https://eitaa.com/blue_side/87 زیبا ترین صحنه ی جهان رو پشت پلکام تصور میکنم . شکوفه های
https://eitaa.com/blue_side/90 منم احتمالا نگاهت میکنم . بازم نگاهت میکنم . به دست هامون نگاه میکنم . وقتی قشنگ توی ذهنم نقش بستن ، روی دستت بوسه میکارم و فرار میکنم احتمالا پاسخگو: از چشمات رفتنت رو می خونم، پس دستات رو محکم تر می گیرم و به آغوش می کشمت. با گرمامون وجودمون حل میشه، روح هامون یکی، با عشق و قدرت بیشتر و تبدیل میشم به روح محافظ درختای گیلاس و ابدی میشیم.
کجاییم؟ سرمو بالا میارم و به منظره نگاه می کنم. به خاطر نمیارم که اینجا بوده باشیم. نور خورشید به چشمام می خوره. چند بار پلک می زنم و صحنه ی محو رو به روم شفاف تر میشه. درخشش موج های دریا رو می بینم. اینجا چیکار می کنم؟ ازت می پرسم. بهم میگی باید فرار می کردیم از خستگی هامون... از داشتنت خوشحال میشم. لبخند می زنم. از ماشین پیاده میشیم و روی شن های سبک و روان نزدیک ساحل قدم برمی‌داریم. به دریا نزدیک تر می‌شیم. من احساس سبکی می کنم، مثه سبکی کف های روی آب دریا. ممکن بود این حس به اندازه ی همون کف ها شکننده باشه؟ جلو تر میریم. موج ها دور مچ پاهامون می گردن. جلو میریم و دریا بیشتر ما رو احاطه می کنه. توی یه نقطه بی اراده متوقف میشم. به موج ها نگاه می کنم، به خورشید، به ابر های پراکنده، خونه هایی که تو دور دست دیده میشن. هنوزم سبکم و حالا خستگی جاشو به شادی میده. می خوام که جلوتر برم، تا سبک تر بشم. این حس رو دوست دارم. جلو میرم. آب بالا تر میاد و یه موج ناگهانی انگار منو بغل می کنه. به زیر آب کشیده میشم و ناخودآگاه چشمام بسته میشه. چند ثانیه بعد چشمام رو باز می کنم. دنیا تاریکه، دریایی نیست و تو هم نیستی. آره، بازم محو شدی...
palletpallet.Az.Sarzaminhaye.Sharghi(128).mp3
زمان: حجم: 2.8M
بیا بار سفر بندیم از این دشت...