❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
🥀رمان :#گاندو.3🥀
🥀پارت :#پنجاه_سه🥀
عبدی: پرستار اومد مچ دست محمد گرفت تا ضربان قلبش حس کنه یهو دستش انداخت و دوید بیرون
__________
پرستار: سلام مریم جون حالت چطوره
مریم : مرسی خوبم
پرستار : آلان میگم نی نی کوچولوت بیارن تا مامان جونش بیینه
مریم: ممنون😍
_
پرستار: بفرما اینم نی نی کوچولو ما
عطیه : بچه رو از پرستار گرفتم
ای جانممم😍😍
شکل مامانش هست ناز و قشنگ😍
مریم: وای عطیه بدش ببینم
عطیه : بفرما
مجید: وقت شد به منم بدید بچه
مریم : نه عزیزم به شما نمیرسه
مجید: وقت بسیار هست😂
عزیز: عزیز دلم ماشاالله ناز هست
عطیه : اسم چی بود
مجید: مریم خانوم باید بگه
مریم : من میخوام بزارم داداش انتخاب کنه
عزیز: محمد خان فعلا باید یک فکری به حال پسر خودش کنه😂
مریم : خوب من باید داداش بگه 😍
مجید: پس فعلا بهش میگم بچه 😂
عطیه : بچه جون توچه قشنگی 😍😍❤️
مریم : به دایی جونش رفته 😂
عزیز: بله
همه:😂😂
عطیه : مریم چرا تو فکری
مریم: جایی داداش خالی هست😔
عزیز:😔😔
___________
هاشم : آقا صبر کنیم جیسون بیاد بعد بریم
الن: نه احمق حساس هست نمیشه منتظر بمونیم
لازم نیست کسی خبر کنی فقط خودمون باید خونه سفید باشه
هاشم : یعنی هیچ کس
الن: گفتم هیچ کس چقدر خنگی آخه
_________
عبدی: چند تا دکتر پشت سر هم رفتن داخل چند دقیقه گذشت که اومدن بیرون
دکتر چی شد
دکتر : فکر کنم شما خبر نداشتید نباید به ایشون تا یک چند وقت استرس وارد بشه از هیجان استرس خبر بد یا خبری خوب که باید بشه هیجان زده بشه خود داریی کنین
عبدی: مگه چه مشکلی داره
دکتر: کما و اون ماده ی که یک بار به بدنش تذریق شده اثر گذاشته بعد چند وقت تموم میشه ولی مراقب باشید لطفا
عبدی : کی مرخص میشه
دکتر : از نظر من میشه مرخص شد ولی ...
عبدی: اگه میشه مرخص بشه چون داره اذیت میشه خودش هم
دکتر: حرفی نیست فردا چک میکنم و نظرم میگم
عبدی: ممنون
پ.ن: ............
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
🥀رمان :#گاندو.3🥀
🥀پارت :#پنجاه_چهار🥀
جیسون: تمام هتل ها کشتم ولی غیب شده مجبورم برم خونه
پشت در هر چی بوق زدم کسی در باز نکرد سریع زنگ هاشم زدم
کدوم گوری هستی چرا در باز نمیکنی
...
کی رفتین
....
آدرس بده
......
الان میام😒
_________
عبدی: رفتم پشت در اتاق عمل تا رسیدم در باز شد و رسول روی تخت اومد بیرون پشت سرش دکتر اومد
دکتر چطوره ؟
دکتر: خوبه خداروشکر عمل موفق بود
عبدی : خداروشکر
____
دکتر اسدی (دکتر محمد): محمد چکاب کامل کردم حالش کاملا خوب بود ولی باور نمیشه کاملا معجزه هست این جور بیمار ها حداقل یک سال نمیتونن تکون بخورن ولی این به این زودی خوب شد 😳
پرستار ایشون بعد از اینکه بهوش بیاد مرخص هست
پرستار: بله چشم
____
عطیه : من میرم بیمارستان پیش محمد
مریم : سلامش هم برسون
عطیه: چشم
_
لیلا فلاح ( جاسوس ): کارن .نمیخوای یک سر به آلن بزنی
کارن جودی(جاسوس): ۱۰۰ بار گفتم الن نه و عمو
لیلا: باشه بابا اصلا دایی نمیخوای یک سر بهش بزنی چند وقته ازش خبری نیست
کارن: گفته خودش خبر میده برای عملیات
لیلا: خداکنه
راستی مسعود کی میرسه ؟
کارن : فردا از استامبول میاد
لیلا: با مهمون دیگه
کارن : اره
______
عطیه : رفتم توی اتاق محمد که بیدار شد
سلام محمد خواب بودی
محمد: به سختی جواب دادم نه
عطیه : پس چرا ........
با ورود پرستار نشد حرفم بزنم
پرستار : سلام
حالتون خوبه
محمد: هی بد نیستم
پرستار: شما مرخص شدید
محمد: با شنیدن حرفش سریع سر جام نشستم جدی من مرخص
پرستار : بله😅
محمد: خداروشکر تموم شد بلاخره😍
عبدی: پشت در اتاق رسول وایسادم بیهوش بود تصمیم گرفتم برم پیش محمد
وارد اتاق شدم که عطیه خانوم و پرستار هم بودن
چخبره ؟
محمد: مرخص شدم
عبدی: جدی
محمد: اره
عبدی: خداروشکر
____
عطیه : محمد و رئیس ش تنها گذاشتم و زنگ عزیززدم
عزیز یک خبر خوش
عزیز: چی شده مادر
عطیه : محمد مرخص شد
عزیز: خداروشکر 😍😍😍😍
الان کجاست ...
________
#سایت
علی : داوود این فرشید چشه همش تو خودشه
داوود: آقای عبدی بهش گفته اگه محمد قبولت نکنه دیگه عضو ما نیست
علی : ای وای ☹️
آقا محمد چطوره
داوود: هی خبر ندارم
من برم یک سر به همایون بزنم ...
علی : برو
پ.ن: محمد مرخص شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بس رفتم بیمارستان خودمم خسته شدم برای همین محمد مرخص میشه😁
https://harfeto.timefriend.net/16507138202051
♥️"وحید رهبانی"♥️
بس رفتم بیمارستان خودمم خسته شدم برای همین محمد مرخص میشه😁 https://harfeto.timefriend.net/1650713820
امروز چون سرم خیلی درد میکنه پارت نداریم
سلاااااااااام🖐🖐😍
من اومدم #هستی
الان هم میخوام برم رمان تایپ کنم 😂
فعلا خدانگهدار 🖐😂