حیات یک ملت
آیه ی عجیبی است: «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُمْ»
أیها النّاس! این دعوت پیغمبر را اجابت كنید؛ می خواهد شما را #زنده كند. #حیات_یك_ملت به داشتن ثروت زیاد نیست، حتی به علم هم نیست (علم به تنهایی كافی نیست كه یك ملت را زنده كند) ، بلكه حیات ملت به این است كه آن ملت شخصیتی را در خودش احساس كند. ای بسا ملتهای عالِم كه #شخصیت ندارند، وای بسا ملتهای جاهل كه شخصیت خودشان را حفظ كرده اند.
اگر #الجزایر ی ها بعد از صد و پنجاه سال مبارزه توانستند #استعمار_فرانسه را به زانو درآورند و به استقلال برسند، برای این بود كه در آنها یك #حماسه و یك احساس منش وجود داشت. اگر در آن طرف مشرق زمین، ملت دیگری (ویتنام) دارد با قویترین و ثروتمندترین ملتهای جهان مبارزه می كند، چرا مبارزه می كند؟ آیا عدد یا ثروتش با آنها مبارزه می كند؟ ابداً؛ احساس شخصیت و منش آن ملت مبارزه می كند، می گوید: من تو را به آقایی قبول ندارم، من یا باید زنده باشم روی پای خودم باشم و كسی بر من حكومت نكند و یا باید نباشم.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 51.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روش_زنده_کردن
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
زینب (سلام اللّه علیها) و احساس شخصیت
در #حماسه_حسینی آن كسی كه بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش #زینب (سلام اللّه علیها) بود.
راستی كه موضوع عجیبی است: زینب با آن عظمتی كه از اول داشته است- و آن عظمت را در دامن زهرا علیها السلام و از تربیت علی علیه السلام به دست آورده بود- در عین حال زینبِ بعد از كربلا با زینب قبل از كربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از كربلا یك شخصیت و عظمت بیشتری دارد.
ما می بینیم در #شب_عاشورا زینب یكی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را بگیرد. یك بار آن قدر گریه می كند كه بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسین علیه السلام با صحبتهای خودش زینب را آرام می كند: «لا یُذْهِبَنَّ حِلْمَكَ الشَّیْطانُ» خواهر عزیزم! مبادا وساوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید.
وقتی حسین به زینب می فرماید كه چرا این طور می كنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین طور، مادر همین طور، زینب با حسین اینچنین صحبت می كند: برادر جان! همه ی آنها اگر رفتند بالأخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند.
اما همین كه ایام عاشورا سپری می شود و زینب، حسین علیه السلام را با آن روحیه ی قوی و نیرومند و با آن دستورالعمل ها می بیند، زینب دیگری می شود كه دیگر احدی در مقابل او كوچكترین شخصیتی ندارد. امام زین العابدین فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را به یك زنجیر بسته بودند كه یك سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود.
می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب گذشته است؛ بیست و دو روز رنج متوالی كشیده است كه با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می كنند، یزیدی كه كاخ اخضر او (یعنی كاخ سبزی كه معاویه در شام ساخته بود) آنچنان بارگاه مجلّلی بود كه هركس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت. بعضی نوشته اند كه افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند كه یزید روی تخت مزیّن و مرصّعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای كشورهای خارجی نیز روی كرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند.
در چنین شرایطی این اسرا را وارد می كنند و همین زینب اسیر رنج دیده و رنج كشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد كرد كه یزیدِ معروف به فصاحت و بلاغت را #لال كرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خوانَد و به چنین موقعیتی كه نصیبش شده است افتخار می كند. زینب فریادش بلند می شود: «اَظَنَنْتَ یا یَزیدُ حَیْثُ اَخَذْتَ عَلَیْنا اَقْطارَ الْأرْضِ و آفاقَ السَّماءِ فَاَصْبَحْنا نُساقُ كَما تُساقُ الْاُساری اَنَّ بِنا عَلَی اللّهِ هَواناً وَ بِكَ عَلَیْهِ كَرامَةً؟ » ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای (شَمَخْتَ بِاَنْفِكَ! ). تو خیال می كنی اینكه امروز ما را اسیر كرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای و ما در مشت نوكرهای تو هستیم، یك نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر توست؟ ! به خدا قسم تو الآن در نظر من بسیار كوچك و #حقیر و بسیار پست هستی و من برای تو یك ذره #شخصیت قائل نیستم.
ببینید، اینها مردمی هستند كه به جز ایمان و #شخصیت_روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده اند. آن وقت شما توقع ندارید كه شخصیتی مانند شخصیت زینب چنین حماسه ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان طور كه انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض كند و اسرا را محترمانه به مدینه بفرستد، بعد تبرّی كند و بگوید: «خدا لعنت كند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این كار را كرد. » چه كسی این كار را كرد؟ زینب چنین كاری را كرد.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 53-51.
#شهید_مرتضی_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
با سلام
یه چند وقته که شهدا عنایتی نمی کنند که چیزی بنویسم. دعا کنید که از این تحریم و حرمان در بیام.
اثر منفی "روضه های دروغ"
#حادثه_كربلا برای ما مردم خواهی نخواهی یك حادثه ی بزرگ اجتماعی است؛ یعنی این حادثه در تربیت ما، در خُلق و خوی ما اثر دارد، حادثه ای است كه خود به خود، بدون اینكه هیچ قدرتی ما مردم را مجبور كرده باشد، میلیونها نفر و قهراً میلیونها ساعت برای شنیدن و استماع قضایای مربوط به آن صرف می كنیم. میلیونها تومان پول برای این كار صرف می شود.
این قضیه را ما باید همان طوری كه بوده است، بدون كم و زیاد تلقی كنیم و اگر كوچك ترین دخل و تصرفی از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف می كند، به جای اینكه ما از این حادثه استفاده كنیم قطعاً #ضرر خواهیم كرد. حال بحث من این است كه در نقل و بازگو كردن حادثه ی عاشورا ما هزاران تحریف وارد كرده ایم، هم تحریفهای لفظی- یعنی شكلی و ظاهری- راجع به اصل قضایا، مقدمات قضایا، متن و حواشی مطلب، و هم [تحریفهای معنوی كه ] در تفسیر این حادثه ما تحریف كرده ایم. با كمال تأسف این حادثه، هم دچار تحریفهای لفظی است و هم دچار تحریفهای معنوی، هر دو. و باز تحریف هایی كه می شود، گاهی لااقل هماهنگی با اصل مطلب دارد، ولی گاهی تحریف نه تنها كوچكترین هماهنگی ندارد بلكه قضیه را مسخ و بكلی واژگون می كند، به شكلی در می آورد كه به صورت ضد خودش در می آید.
بازهم با كمال تأسف باید عرض كنم تحریفهایی كه به دست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است، همه در جهت پایین آوردن و #مسخ كردن قضیه بوده است، در جهت #بی_خاصیت_كردن و بی اثر كردن قضیه بوده است و در این امر، هم #گویندگان و علمای امت تقصیر داشته اند و هم مردم. نمونه هایی از بعضی تحریفهایی كه در لفظ و ظاهر شده است، یعنی در شكل قضیه، در چیزهایی كه نسبت داده اند، ذكر می كنم. مطلب آن قدر زیاد است كه قابل بیان كردن نیست.
اگر بخواهند #روضه_های_دروغ را جمع كنند، روضه هایی كه می خوانند و دروغ است، شاید چند جلد كتاب پانصد صفحه ای بشود.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 63-62.
#شهید_مرتضی_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
روضه "روضه های دروغ"
مرحوم حاج میرزا حسین نوری (اعلی اللّه مقامه) مرد فوق العاده ای بوده است، مُحدّث است، ولی در فن خودش فوق العاده متبحّر است، عجیب متبحّر است. این مرد بعضی از كتابها نوشت كه شأن او نبود و علمای وقت هم ملامتش كردند، ولی معمولا كتابهایش خوب است. مخصوصاً كتابی در همین موضوع منبر نوشته است به نام «لؤلؤ و مرجان» . این مردِ بزرگ، در همین كتاب خودش نمونه هایی، آن هم نمونه هایی از دروغ هایی كه معمول است و اینها را به این حادثه ی بزرگ، حادثه ی تاریخی كربلا، نسبت می دهند، ذكر كرده است.
این مرد بزرگ صریحاً می گوید: امروز باید عزای حسین را گرفت، اما برای حسین در عصر ما یك عزای جدیدی است كه در گذشته نبوده است و آن عزای جدید این همه دروغ هاست كه درباره ی حادثه ی كربلا گفته می شود و احدی جلو این دروغ ها را نمی گیرد.
امروز بر این #مصیبت حسین بن علی باید گریست، نه بر آن شمشیرها و نیزه هایی كه در آن روز بر پیكر شریفش وارد شد. و در مقدمه ی كتاب نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه ای به من نوشته است و از روضه های دروغی كه در هندوستان خوانده می شود شكایت كرده و از من خواهش كرده است كه یك كاری بكنم، كتابی بنویسم كه جلوی #روضه_های_دروغ در آنجا گرفته بشود.
بعد مرحوم حاجی به این عبارت ذكر می كند، می نویسد: این عالم هندی خیال كرده كه روضه خوان ها وقتی به #هندوستان می روند دروغ می گویند، نمی داند كه آب از سرچشمه گل آلود است، #مركز روضه_های_دروغ ، كربلا و نجف و ایران است. همان مراكز تشیع مركز روضه های دروغ است.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 64-63.
#شهید_مرتضی_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
دو مسئولیت بزرگ مردم
در همه ی اینها (تحریفات واقعه عاشورا) #مردم مسئول اند؛ یعنی شما مردمی كه اینجا نشسته اید، هیچ خیال نمی كنید كه در این قضیه مسئول هستید و خیال می كنید كه مسئول فقط گویندگان هستند. دو مسئولیت بزرگ، مردم دارند. یك مسئولیت این است كه #نهی_از_منكر بر همه واجب است. وقتی كه می فهمید و می دانید - و مردم اغلب هم می دانند- كه دروغ است، نباید در آن مجلس بنشینید، كه #حرام است، بلكه باید #مبارزه كنید.
و دیگر این تمایلی است كه صاحب مجلس ها و مستمعین به گیراندن مجلس دارند، مجلس باید بگیرد، باید #كربلا بشود. روضه خوان بیچاره می بیند كه اگر بنا بشود هرچه می گوید از آن راست ها باشد مجلسش نمی گیرد، بعد همین مردم هم دعوتش نمی كنند، ناچار یك چیزی هم اضافه می كند. این انتظار را مردم باید از سر خودشان بیرون كنند، [نگویند] فلان روضه خوانی كه مجلس او می گیرد، فلان روضه خوانی كه كربلا می كند. كربلا می كند یعنی چه؟ ! شما باید #روضه_راست را بشنوید و معارف و #سطح_فكر تان بالا بیاید، به طوری كه اگر در یك كلمه روحتان اهتزاز پیدا كرد، یعنی با روح حسین بن علی هماهنگی كرد، و اشكی و لو ذره ای، و لو به قدر #بال_مگس [جاری شد، ] اگر یك چنین اشكی در حالت هماهنگی روح شما با حسین بن علی از چشم شما بیرون بیاید، واقعاً مقام بزرگی برای شماست. اما اشكی كه از راه #قصّابی كردن بخواهد از چشم شما بیاید، اگر یك دریا هم باشد ارزش ندارد. « #داد_بكشید» یعنی چه؟ ! چرا داد بكشید؟ !
نقل كردند یكی از علمای بزرگ در یكی از شهرستان ها تا اندازه ای درد دین داشت و همیشه ایراد می گرفت، می گفت: چرا این حرف های دروغ را می گویید؟ و می گفتند تعبیرش هم این بود، می گفت: این #زهر_مار ها چیست كه بالای این منبرها می گویید؟ یك وقت به یك واعظی گفت: آقا این زهر مارها چیست كه می گویید؟ او گفت: غیر از این نمی شود، اگر اینها را نگوییم اصلاً باید در دكان را تخته كنیم و برویم. گفت: خیر، اینها دروغ است. تا اینكه آن آقا خودش در مسجد خودش مجلسی بپاكرد و همان واعظ را دعوت كرد، خودش هم بانی شد.
به او گفت: من می خواهم به عنوان نمونه یك مجلسی ترتیب بدهم، تو هم باید مقید باشی جز از كتابهای معتبر هیچ روضه ای نخوانی، فقط روضه ی راست بخوانی (گفتند تكیه كلامش هم این بود كه از آن زهرماری ها نگو، یعنی از آن دروغ ها) ، از آن زهرماری ها چیزی نگویی. گفت: چَشم، چون مجلس مال شماست من هم همین طور [عمل می كنم. ] شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود. منبر را هم كنار محراب گذاشته بودند. آن آقا رفت صحبتهایش را كرد، نوبت روضه شد.
او مقید بود كه جز روضه ی راست چیزی نخواند. خواند و خواند، مجلس هیچ تكان نخورد و همین طور یخ كرده بود. این آقا دید عجب! این مجلس مال خودش هم هست، بعد مردم چه می گویند، زنها می گویند لا بد آقا نیتش پاك نیست كه مجلسش نمی گیرد، اگر آقا خودش نیتش درست بود، اخلاص نیت داشت حالا كربلا شده بود. دید آبرویش دارد می رود. چه بكند؟ آرام و زیرچشمی به او گفت: كمی از آن زهرماری ها قاطی كن.
یك مسئولیت بزرگ این مسئولیت است، [مقاومت در برابر] این انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند. این خودش #دروغ_ساز است و لهذا غالب جعلیاتی كه شده است، مقدمه ی #گریز زدن بوده است؛ یعنی جعل شده است برای اینكه بشود از آن جعل یك گریزی زد و اشك مردم را جاری كرد، و غیر از این چیزی نبوده است.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 66-64.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_دروغ
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 نماهنگ | بزرگترین حماسه تاریخ
گزیده از بیانات رهبر انقلاب در آستانه محرم سال ۱۳۸۰
نمونه روضه های دروغ 1
یكی از قضایایی كه همه ی ما شنیده ایم [این است كه ] راجع به روابط حضرت أبو الفضل و حضرت سید الشهداء می گویند:
روزی امیر المؤمنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می خواند. امام حسین علیه السلام فرمود: من تشنه ام، آب می خواهم، حضرت فرمود: كسی برای فرزندم آب بیاورد. اول كسی كه از جا برخاست، كودكی بود كه همان حضرت أبو الفضل العباس بود. ایشان رفتند و از مادرشان یك كاسه آب گرفتند و آمدند (آن هم با چه طول و تفصیلی) . در حالی وارد شد كه [آن را] روی سرش گرفته بود و آب هم می ریخت. امیر المؤمنین علی علیه السلام چشمشان كه به این منظره افتاد، اشكشان جاری شد.
به آقا عرض كردند: آقا شما چرا گریه می كنید؟ فرمود: بله، قضایای #كربلا یادم افتاد. معلوم است كه این #گریز به كجاها منتهی می شود
حاجی نوری در اینجا بحث عالی ای دارد، می گوید: شما می گویید علی در بالای #منبر بود و خطبه می خواند. علی فقط در زمان خلافتش بود كه منبر می رفت و خطبه می خواند، پس در كوفه بوده است. خلافت حضرت امیر در كوفه در چه سالی بود؟ بین سال 36 و 41. در آن وقت امام حسین در چه سنی بود؟ مردی بود تقریباً 33 ساله. می گوید: آیا اصلا این حرف #معقول است كه یك مرد 33 ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه می كند، خطابه می خواند، یك دفعه وسط خطابه بدود: آقا من تشنه ام، آب می خواهم؟ ! اگر یك آدم معمولی این كار را بكند، می گویید: چه #آدم_بی_ادب بی تربیتی است! و تازه #حضرت_ابوالفضل در آن وقت كودك نبوده، یك جوان در حدود پانزده ساله بوده است. یك چنین جعلی، تحریفی [كردند. ] حالا غیر از موضوع دروغ بودنش، از نظر ارزش آیا این شأن امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟ مسلم است كه پایین می آورد. یك دروغی به امام نسبت دادیم و آبروی امام را بردیم، طوری حرف زدیم كه امام را در سطح بی ادب ترین افراد مردم تنزل دادیم كه در حالی كه پدری مثل علی دارد حرف می زند تشنه اش می شود، طاقت نمی آورد كه جلسه تمام شود، حرف آقا را قطع می كند: من تشنه ام، بگویید برای من آب بیاورند!
نمونه روضه های دروغ 2
درباره ی این ماجرا كه قاصدی از قاصدهای كوفه برای أبا عبداللّه نامه آورده بود این طور نقل كرده اند- یعنی این طور بسته اند، تحریف و جعل كرده اند- كه آمد خدمت آقا جواب خواست، آقا فرمود: سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر. سه روز دیگر كه سراغ گرفت، گفتند آقا امروز عازم به رفتن اند. این هم گفت: پس حالا كه آقا بیرون می روند، من بروم جلال و كوكبه ی #پادشاه_حجاز را ببینم كه چگونه است؟ رفت دید آقا خودشان روی یك #كرسی مثلاً مرصّعی نشسته اند، بنی هاشم روی كرسی های چنین و چنان نشسته اند، بعد محمل ها و عَماری هایی آوردند، چه حریرها، چه دیباجها، چه چیزها در آنجا بود! بعد مخدرات را آوردند با چه احترامی سوار این محملها كردند. اینها را می گویند و می گویند، بعد می گویند اما عصر روز یازدهم اینها كه چنین محترمانه آمدند، آن وقت دیگر چه حالی داشتند! .
حاجی نوری می گوید: این حرفها یعنی چه؟ ! این تاریخ است، #امام_حسین در حالی كه بیرون آمد این آیه را می خواند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ» یعنی خودش را در این بیرون آمدن تشبیه می كرد به موسی بن عمران در وقتی كه از فرعون فرار می كرد و [از شهر] بیرون می آمد «قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ اَلسَّبِیلِ». یك قافله ی بسیار بسیار ساده ای حركت كرده بود. مگر عظمت ابا عبد الله به این است كه یك كرسی مثلا زرّین برایش گذاشته باشند؟ یا عظمت خاندان او به این است كه سوار محمل هایی شده باشند كه آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند، اسبهایشان چطور باشد، شترهایشان چطور باشد، نوكرهایشان چطور باشند؟ ! كجا بوده یك چنین چیزهایی؟ !
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 68-66.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_دروغ
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
نمونه روضه های دروغ 3
یكی از معروف ترین قضایا كه حتی یك تاریخ به آن گواهی نمی دهد، قصه ی لیلا مادر #حضرت_علی_اكبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند، ولی یك مورخ نگفته است كه #لیلا_در_كربلا بوده است. اما چقدر ما روضه ی لیلا و علی اكبر خواندیم، روضه ی آمدن لیلا به بالین علی اكبر! حتی من در قم در مجلسی كه به نام آیة اللّه بروجردی تشكیل شده بود، البته خود ایشان نبودند، همین روضه را شنیدم كه علی اكبر رفت به میدان، حضرت به لیلا فرمود: از جدم شنیدم كه دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه ی خلوت، موهایت را پریشان كن و در حق فرزندت دعا كن، بلكه خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند! .
اصلاً لیلایی در كربلا نبوده. به علاوه این منطق، منطق حسین نیست. #منطق_حسین در روز عاشورا منطق جانبازی است. درباره ی علی اكبر تمام مورخین نوشته اند كه درباره ی هركس كه آمد اجازه خواست، اگر به نحوی می شد حضرت عذری برایش ذكر كند، ذكر می كرد الاّ برای علی اكبر «فَاسْتَأْذَنَ اَباهُ فَأَذِنَ لَهُ» یعنی تا اجازه خواست، گفت: برو. حالا چه شعرها [خوانده می شود:]
خیز ای بابا از این صحرا رویم
نك به سوی خیمه ی لیلا رویم
مطلبی الآن یادم افتاد، آن خیلی عجیب بود. چند سال پیش در همین تهران، در منزل یكی از علمای بزرگ این شهر، یكی از اهل منبر روضه ی لیلا خواند. یك چیزی من آنجا شنیدم كه به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی كه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان كرد، بعد نذر كرد كه اگر خدا علی اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود، از كربلا تا مدینه ریحان بكارد! (سیصد فرسخ راه (1878 کیلومتر) است. ) این را گفت، یك مرتبه زد زیر آواز: «نَذْرٌ عَلَیَّ لَإنْ عادوا وَ اِنْ رَجَعوا- لَأَزْرَعَنَّ طَریقَ الطَّفِّ رَیْحاناً» (من نذر كردم كه اگر اینها برگردند، راه طفّ را ریحان بكارم. ).
این بیشتر برای من اسباب تعجب شد كه این شعر عربی از كجا پیدا شد؟ بعد رفتیم دنبالش گشتیم، دیدیم این طفّی كه در این شعر آمده كربلا نیست، «طف» آن سرزمینی بوده كه لیلا [معشوق ] مجنون عامری، همین عاشق معروف، در آن سرزمین سكونت می كرده و این شعر از مجنون است برای لیلی، و این آدم این شعر را برای لیلای مادر علی اكبر و برای كربلا می خوانْد. آخر اگر یك مسیحی یا یك یهودی یا یك آدم لامذهب در آنجا باشد، او كه نمی فهمد كه اینها را این بابا از خودش جعل كرده؛ می گوید تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد! العیاذ باللّه اینها زنهایشان #شعور نداشتند؟ «نذر می كنم از كربلا تا مدینه ریحان بكارم» یعنی چه؟
نمونه روضه های دروغ 4
از این بالاتر، می گویند: در همان گرماگرم روز عاشورا كه می دانیم مجال نماز خواندن هم نبود و امام نماز خوف خواند، امام فرمود حجله ی عروسی راه بیندازید، من می خواهم عروسی قاسم را با یكی از دخترهایم، لااقل شبیهش هم شده، در اینجا ببینم. (حالا قاسم یك بچه ی سیزده ساله است. ) چرا؟ آخر آرزو دارم، آرزو را كه نمی توانم به گور ببرم.
شما را به خدا ببینید، یك حرفی است كه اگر به زن دهاتی بگویی، به او برمی خورد. گاهی از یك افراد خیلی سطح پایین [می شنویم كه ] من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم، عروسی دخترم را ببینم. حالا در یك چنین گرماگرم زد و خورد كه #مجال_نماز_خواندن نیست، می گویند حضرت فرمود كه من در همین جا می خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد كنم و یك شكل عروسی هم شده است در اینجا راه بیندازم. یكی از چیزهایی كه از تعزیه خوان های قدیم ما هرگز جدا نمی شد، عروسی قاسم بود، قاسم نوكدخدا، یعنی نوداماد، قاسم نوداماد؛ در صورتی كه این قضیه در هیچ كتابی از كتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد. این مرد عالم، حاجی نوری، می گوید: اول كسی كه این [قضیه ] را در كتابش نوشته است، #ملا_حسین_كاشفی بوده در كتابی به نام «روضة الشهداء» و اصل قضیه دروغ و صددرصد دروغ است.
سبحان اللّه! گفت:
بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 70-68.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_دروغ
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
عظمت حضرت قاسم (ع)
قضایای كربلا قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخارآمیز است، ولی ما آمده ایم چهره ی این حادثه تابناك تاریخی را تا این مقدار مُشوَّه كرده ایم! بزرگترین خیانت ها را ما به امام حسین علیه السلام كرده ایم.
اگر امام حسین علیه السلام در عالم ظاهر هم بیاید ببیند، به ما چه می گوید؟ می گوید: آن كه در آنجا بود كه این نیست؟ شما كه به كلی قیافه را تغییر داده و عوض كرده اید، آن امام حسینی كه شما در خیال خودتان رسم كرده اید كه من نیستم! آن #قاسم بن الحسنی كه شما در خیال خودتان رسم كرده اید كه آن برادرزاده ی من نیست! آن علی اكبری كه شما در مخیله ی خودتان درست كرده اید كه جوان با معرفت من نیست! آن یارانی كه شما درست كرده اید كه آنها نیستند، پس شما چه می گویید؟ !
ما آمده ایم قاسمی درست كرده ایم كه آرزویش فقط #دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده است. این را شما مقایسه كنید با قاسمی كه در تاریخ بوده است.
آن وقت (در شب عاشورا وقتی امام حسین (ع) خبر شهادت اصحابش را داد) همین نوجوانی كه ما این قدر به او ظلم می كنیم، آرزوی او را دامادی می دانیم، تاریخ می گوید خودش گفته آرزوی من چیست.
یك بچه ی #سیزده_ساله معلوم است در جمع مردان شركت نمی كند، پشت سر مردان می نشیند. مثل اینكه پشت سر نشسته بود و مرتب سر می كشید كه دیگران چه می گویند؟ وقتی كه امام فرمود همه ی شما كشته می شوید، این طفل با خودش فكر كرد كه آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ با خود گفت آخر من بچه ام، شاید مقصود آقا این است كه بزرگان كشته می شوند، من هنوز صغیرم.
یك وقت رو كرد به آقا و عرض كرد: «وَ أَنَا فی مَنْ یُقْتَلُ؟ » آیا من جزء كشته شدگان هستم یا نیستم؟ حالا ببینید آرزویش چیست؟ آقا جوابش را نداد، فرمود: اول من از تو یك سؤال می كنم جواب مرا بده، بعد من جواب تو را می دهم. شاید (من این طور فكر می كنم) آقا مخصوصاً این سؤال را كرد و این جواب را شنید، خواست این سؤال و جواب پیش بیاید كه مردم آینده فكر نكنند این نوجوان ندانسته و نفهمیده خودش را به كشتن داد، دیگر مردم آینده نگویند این نوجوان در آرزوی دامادی بود، دیگر برایش #حجله درست نكنند، جنایت نكنند.
آقا فرمود كه اول من سؤال می كنم. عرض كرد: بفرمایید. فرمود: «كَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ» ؟ پسركم، فرزند برادرم، اول بگو مردن، كشته شدن در ذائقه تو چه طعمی دارد؟ فوراً گفت: «اَحْلی مِن الْعَسَلِ» از عسل شیرین تر است؛ من در ركاب تو كشته بشوم، جانم را فدای تو كنم؟ اگر از ذائقه می پرسی (چون حضرت از ذائقه پرسید) از عسل در این ذائقه شیرین تر است، یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد. ببینید چقدر منظره تكان دهنده است!.
اینهاست كه این حادثه را یك حادثه ی بزرگ تاریخی كرده است كه تا زنده ایم ما باید این حادثه را زنده نگه بداریم، چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد نه قاسم بن الحسنی.
این است كه این مقدار ارزش می دهد كه بعد از چهارده قرن اگر یك چنین حسینیه ای به نامشان بسازیم كاری نكرده ایم، و الّا آن كه #آرزوی_دامادی دارد، كه همه ی بچه ها آرزوی دامادی دارند، دیگر این حرفها را نمی خواهد، وقت صرف كردن نمی خواهد، پول صرف كردن نمی خواهد، برایش حسینیه ساختن نمی خواهد، سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها #جوهره_انسانیت اند، مصداق «إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً» هستند، اینها بالاتر از #فرشته هستند.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 75-72.
#شهید_مرتضی_مطهری
#حضرت_قاسم
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
یاران دروغین امام حسین (ع)
اگر سید الشهداء علیه السلام بیاید و ببیند (او در عالم معنا كه می بیند، اگر در عالم ظاهر هم بیاید ببیند) چه می بیند؟ می بیند ما برای او اصحاب و یارانی ذكر كرده ایم كه او اصلاً یك چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلاً در كتاب مُحرِق القلوب- كه اتفاقاً نویسنده اش عالم و فقیه بزرگی است ولی در این موضوعات اطلاع نداشته- نوشته است یكی از اصحابی كه در روز عاشورا از زیر زمین جوشید #هاشم_مرقال بود و یك #نیزه_هجده_ذرعی (تقریبا نه متر) هم دستش بود. آخر یك كسی هم گفته بود سنان ابن أنس كه به قول بعضی سر امام حسین را برید (بیشتر هم می گویند او سر حضرت را برید) نیزه ای داشت كه شصت ذرع (30 متر) بود. گفتند آخر نیزه ی شصت ذرعی كه نمی شود! گفت خدا از بهشت برایش فرستاده بود!
محرق القلوب نوشته است كه هاشم بن عتبه ی مرقال با نیزه ی هجده ذرعی پیدا شد. درحالی كه این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش كشته شده بود. برای امام حسین یارانی ذكر می كنیم كه نداشته است. #زعفر_جنّی جزء یاران امام حسین است؛ دشمنانی ذكر می كنند كه [امام چنین یاری ] نداشته است. در كتاب اسرار الشهاده نوشته است كه در كربلا #یك_میلیون_و_ششصد هزار نفر لشكر عمر سعد بود. آخر اینها از كجا پیدا شدند؟ اینها هم همه از كوفه بودند. مگر چنین چیزی می شود؟
در آن كتاب نوشته است امام حسین در روز عاشورا #سیصد_هزار_نفر را با دست خودش كشت. با بمبی كه روی هیروشیما انداختند، تازه شصت هزار نفر كشته شد. من چند روز پیش حساب كردم كه اگر فرض كنیم كه شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یك نفر كشته شود، سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. دیدند كه جور درنمی آید، چه بكنند؟ گفتند روز عاشورا هم #هفتاد_ساعت بود. [همچنین نوشته است ] حضرت أبو الفضل #بیست_و_پنج_هزار_نفر را كشت. حساب كردم شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد اگر در هر ثانیه یك نفر كشته شده باشد. پس باور كنیم حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را كه می گوید: امروز اگر كسی بخواهد بگرید، اگر كسی بخواهد ذكر مصیبت كند، بر مصائب جدیده ی أبا عبد اللّه باید بگرید، بر این دروغ هایی كه به أبا عبد اللّه علیه السلام نسبت داده می شود. اینها كه عرض می كنم نمونه های كوچكی است.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 71-70.
#شهید_مرتضی_مطهری
#یاران_دروغین
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
از خدمت همه اعضای محترم کانال مخصوصا دوستان عزیزم در این شبهای عزیز التماس دعای ویژه دارم.
دعا کنید خدا بخت ما را هم باز کنه.
نشان به آن نشان که فرمود: یا اخا! قد سئمت من الحیات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 معجزهها و ناگفتههای کرامتهای حضرت ابوالفضل(ع) از زبان کلیددار حرم قمربنیهاشم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#مکن_ای_صبح_طلوع
امشب شهادت نامه ی
عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان
این دشت دریا می شود
امشب کنار یکدگر،
بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان
چون قلب زهرا می شود..
#مكن_اى_صبح_طلـوع
امشبی را شه دین
در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش
زیر سم اسبان است
▪#مکن_ای_صبح_طلوع
امشب گرفته در میان
اصحاب،ثار الله را
فردا عزیز فاطمه
بی یار و تنها میشود
امشب به دست شاه دین
باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان
این حلقه یغما میشود
▪اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
▪وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن
▪ِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْن
▪ِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
▪عاشورای حسینی تسلیت باد