🔰دو تحریف معنوی در هدف امام حسین علیه السلام
🔺تحریف معنوی دومی كه از نظر تفسیر و توجیه #حادثه_كربلا رخ داد این بود كه گفتند می دانید چرا امام حسین رفت و كشته شد؟ یك #دستور_خصوصی فقط برای او بود و به او گفتند تو برو خودت را به كشتن بده. معلوم است، اگر یك چیزی دستور خصوصی باشد، به ما و شما دیگر ارتباط پیدا نمی كند، یعنی قابل پیروی نیست. اگر بگویند حسین چنین كرد، تو چنین بكن! می گوید حسین از یك دستور خصوصی پیروی كرد، به ما مربوط نیست، به دستورات اسلام كه دستورات كلی و عمومی است مربوط نیست! آن یك دستور خصوصی مخصوص خودش بود. حال تفاوت این دو چگونه است؟ #امام_حسین خودش فریاد كشیده است كه علل و انگیزه ی قیام من مسائلی است كه بر اصول كلی اسلام منطبق می شود، احتیاجی به دستور خصوصی نیست.
🔺دستور خصوصی در جایی می گویند كه دستورهای عمومی وافی نباشد. امام حسین در كمال صراحت فرمود اسلام دینی است كه به هیچ مؤمنی- حتی نفرمود به امام- اجازه نمی دهد كه در مقابل #ظلم و ستم، #مفاسد و گناه بی تفاوت بماند. امام حسین #مكتب به وجود آورد ولی مكتب عملی اسلامی. مكتب او همان #مكتب_اسلام است، ولی اسلام بیان كرد و حسین عمل كرد. در درجه ی اول بیش از هركس دیگر عمل كرد.
🔺مكتب عملی اسلام را ماهرانه [تحریف كردیم ] برای اینكه این حادثه را از مكتب بودن خارج كنیم و قهراً از #قابل_پیروی_بودن خارج كنیم. وقتی از مكتب بودن خارج شد، دیگر قابل پیروی نیست. وقتی كه قابل پیروی نشد، پس دیگر از حادثه ی كربلا نمی شود استفاده كرد.
🔺از اینجا ما حادثه را از نظر اثر مفید داشتن #عقیم كردیم. خیلی به نظر كوچك می آید كه بگویند دستور خصوصی بود. ولی می گوییم وقتی گفتی دستور خصوصی، معنایش این است كه دستورهای عمومی در این زمینه ها كافی و وافی نیست، یعنی اگر دستور خصوصی نمی رسید اسلام دستوری نداشت كه بگوید در چنین شرایطی باید حركت و #قیام كرد، بلكه اسلام می گفت هرچه [به نظرتان می رسد عمل كنید. این ] خیانتی است به حسین بن علی علیه السلام. آیا خیانتی از این بالاتر هم در دنیا صورت گرفته است؟
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 103-104.
#شهید_مرتضی_مطهری
#تحریف_هدف_امام_حسین ع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰فلسفه ی دستور #عزاداری برای امام حسین (ع) (1)
عرض كردیم كه ائمه ی اطهار حتی به روایت از پیغمبر اكرم گفتند كه این [حادثه ] باید زنده بماند، فراموش نشود، مردم بنشینند و بگریند. چرا چنین گفتند؟ هدف آنها از این دستور چه بوده است؟
🔺اینجا هم باز یك هدف واقعی است و یك هدف مسخ شده: یك بار آمدیم گفتیم این فقط به خاطر این است كه #تسلّی_خاطری برای حضرت زهرا سلام اللّه علیها باشد. ایشان با اینكه در بهشت هستند، با اینكه همراه فرزند بزرگوارشان هستند و خود امام حسین هم فرمود: «وَ هِیَ مَجْموعَةٌ لَهُ فی حَضیرَةِ الْقُدْسِ» و در روز اول فرمود: «وَ ما اَوْلَهَنی اِلی اَسْلافی اِشْتِیاقَ یَعْقوبَ اِلی یوسُفَ» من آرزو دارم كشته شوم چون به پدرم، به جدم و به مادرم ملحق می شوم؛ با اینكه امام حسین ملحق به مادرش هست، مع ذلك حضرت زهرا در بهشت نشسته دائماً بی تابی می كند و ما مردم ی سروپا باید بیاییم یك مقدار گریه كنیم كه حضرت زهرا تسلی خاطر پیدا كند. آیا شما توهینی بالاتر از این برای حضرت زهرا پیدا می كنید؟ گفتند ائمه كه دستور دادند گریه كنید، هدف از این دستور این بوده كه حضرت زهرا تسلی خاطر پیدا كند.
🔺دیگر، گفتند [علت دستور ائمه علیهم السلام ] چیز دیگری است. امام حسین #بی_تقصیر در كربلا به دست یك عده مردم تجاوزكار كشته شد، پس این تأثرآور است، باید متأثر بود. من هم قبول دارم، امام حسین بی تقصیر كشته شد. من هم قبول دارم، امام حسین به دست یك عده مردم ظالمِ متجاوز كشته شد. اما همین؟ یك آدم بی تقصیر به دست یك عده مردم متجاوز كشته شد؟ روزی هزار نفر آدم بی تقصیر به دست آدمهای با تقصیر كشته می شوند. روزی هزار نفر آدم در دنیا به اصطلاح نفله می شوند. تأثرآور هم هست، اما آیا این نفله شدنها ارزش دارد كه قرنهای زیاد، ده قرن، بیست قرن، سی قرن ادامه پیدا كند؟ دائماً ما بنشینیم و اظهار تأثر كنیم كه حیف! حسین بن علی نفله شد! خونش هدر رفت! بی تقصیر كشته شد! به دست یك عده افراد متجاوز كشته شد! .
🔺حسین بن علی بی تقصیر كشته شد، به دست افراد متجاوز كشته شد، اما چه كسی گفته حسین بن علی نفله شده است؟ چه كسی گفته خون حسین بن علی هدر رفت؟ اگر در دنیا انسانی شما پیدا كنید كه نگذاشت یك قطره ی خونش هدر برود حسین بن علی است. اگر كسی در دنیا پیدا كنید كه نگذاشت شخصیتش یك ذره هدر برود، حسین بن علی است!... آدمی كه كشته شدنش سبب شد كه نام او پایه ی كاخ ستمكاران را، یك قرن، دو قرن، سه قرن، ده قرن، بیست قرن بلرزاند، این آدم نفله شد؟ ! هدر رفت؟ ! ... تو به حسین بن علی توهین می كنی كه می گویی نفله شد. حسین بن علی كسی است كه [به او] گفتند: «اِنَّ لَكَ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ لَنْ تَنالَها اِلاّ بِالشَّهادَةِ» [1]. پس وقتی حسین بن علی آرزوی شهادت می كرد آرزوی نفله شدن را می كرد كه بعد من و شما بیاییم اظهار تأثر كنیم كه نفله شد، هدر رفت؟ !
🔺خیر، آنها كه آمدند توصیه كردند كه باید عزای حسین بن علی زنده بماند، چون او یك #مكتب به وجود آورد، می خواستند مكتبش زنده بماند، برای اینكه در دنیا شما هرگز یك #مكتب_عملی كه نمونه ی مكتب حسین بن علی باشد پیدا نمی كنید. اگر شما نمونه ای مانند نمونه ی حسین بن علی پیدا كردید آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن علی را تجدید كنیم؟ آنچه كه در حسین بن علی در این حادثه ی عاشورا و در آن ابتلاء و مصیبت پیدا شد از #توحید، از جلوه ی ایمان، از جلوه ی #خداشناسی، از #ایمان_كامل به جهان دیگر، از #رضا، از #تسلیم، از #صبر، از استقامت، از #مردانگی، از طمأنینه ی نفس، از ثبات، از #عزت_نفس، از #كرامت_نفس، از آزادی خواهی و آزادی طلبی، از اینكه در فكر انسانها باشد، از اینكه در #خدمت_انسان ها باشد، اگر شما نمونه ای در دنیا پیدا كردید، آن وقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی را زنده كنیم. بدیل و مثل ندارد.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 106-105.
#شهید_مرتضی_مطهری
#فلسفه_عزاداری_بر_امام_حسین ع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰فلسفه ی دستور #عزاداری برای امام حسین (ع) (2)
🔺[دستور آنها] برای این است كه بلكه پرتوی از #روح_حسین بن علی در روح ما و شما بتابد. اگر اشكی كه ما برای او می ریزیم در مسیر #هماهنگی روح ما باشد، روح ما #پرواز كوچكی با #روح_حسینی بكند، ذره ای از #همت او، ذره ای از #غیرت او، ذره ای از #حریّت او، ذره ای از #ایمان او، ذره ای از تقوای او، ذره ای از #توحید او در ما بتابد و چنین اشكی از چشم ما جاری شود، آن #اشك هرچه دلتان بخواهد قیمت دارد.
🔻اگر گفتند به اندازه ی یك #بال_مگسش هم یك دنیا ارزش دارد، باور كنید. اما نه اشكی كه برای #نفله_شدن_حسین باشد، بلكه اشكی كه برای #عظمت_حسین باشد، برای #شخصیت_حسین باشد. اشكی كه نشانه ای از هماهنگی كردن و پیروی كردن از حسین بن علی باشد، بله یك بال مگسش هم یك دنیا ارزش دارد.
🔺خواستند كه همیشه مردم این مكتب عملی را ببینند. اولاً ببینند خاندان پیغمبر دلیل بر صدق و گواه خود پیغمبر هستند. ...حسین فرزند پیغمبر است. وقتی كه ایمان خودش را به تعلیمات او نشان می دهد پیغمبر جلوه می كند و پیغمبر در عالم متجلی می شود. [مردم می گویند] ببینید [این پیغمبر] چقدر راستگوست كه فرزندش وقتی سر دوراهی قرار می گیرد: در یك طرف مال و ثروت هست، وعده هست، هزار جور خوشی هست، همه گونه وعده ها به او می دهند، ولی در آنجا حقیقت و دین از میان رفته است، مظلومها زیاد هستند، ثروتهای ملتها همه در اختیار یك افراد خاصی قرار گرفته است؛ آن طرف دیگر را نگاه می كنند، در آنجا #كشته_شدن هست، #شهید_شدن جوانان هست، اسیر شدن زن و فرزند هست، تشنگی هست، تیر و شمشیر هست، ولی #حق زنده شد، #حقیقت زنده شد، عدالت زنده شد، اسلام زنده شد؛ می بینند فرزند پیغمبر این راه را در پیش می گیرد. از اینجا می فهمند این پیغمبر چقدر راستگو بود! .
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 108-107.
#شهید_مرتضی_مطهری
#فلسفه_عزاداری_بر_امام_حسین ع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰ذکری از #حضرت_علی_اصغر (ع)
🔺حسین بن علی علیه السلام در #روز_عاشورا گویی رنگآمیزی میکند؛ اما رنگآمیزی با خون، برای اینکه رنگی که از هر رنگ دیگر در تاریخ ثابتتر است همین رنگ است. تاریخِ خودش را با خون مینویسد. ... امام حسین علیه السلام پیام خود را نه روی سنگی نوشت و نه حجّاری کرد. آنچه او گفت، در هوای لرزان و در گوش افراد طنین انداخت؛ اما در دلها ثبت شد به طوری که از دلها گرفتنی نیست. و خودش کاملاً به این حقیقت آگاه بود؛ #آینده را درست میدید که بعد از این، حسین کشته شدنی نیست و هرگز کشته نخواهد شد. شما ببینید آیا اینها میتواند تصادف باشد؟
🔻ابا عبدالله در روز عاشورا در آن ساعات و لحظات آخر استنصار میکرد، باز هم یاور میخواست، یاورهایی که بیایند #کشته_بشوند نه یاورهایی که بیایند نجاتش بدهند. امام حسین، دیگر بعد از کشته شدن اصحاب و برادران و فرزندانش بدون شک نمیخواهد زنده بماند؛ ولی یاور میخواست که باز هم بیاید کشته بشود. این است که حضرت «هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنی» میفرمود. صدایشان به خیمهها رسید. زنها گریستند، فریاد گریهشان بلند شد.
🔺امام حسین علیه السلام برادرشان حضرت ابوالفضل و یک نفر دیگر از اهل بیت را فرستادند، فرمودند: بروید زنها را ساکت کنید. آنها آمدند و ساکت کردند. بعد خودشان برگشتند به خیام حرم. اینجاست که #طفل_شیرخواره شان را به دست ایشان میدهند. این طفل در بغل عمهاش زینب، خواهر مقدس اباعبدالله است. حضرت این طفل را در بغل میگیرد. اباعبدالله نفرمود خواهر جان! چرا در میان این بلوا، در فضایی که هیچ امنیتی ندارد و از آن طرف تیر پرتاب میشود و دشمن کمین کرده، این طفل را آوردی، بلکه او را در بغل گرفت و در همین حال تیری از سوی دشمن میآید و به گلوی طفل مقدس اصابت میکند.
اباعبدالله چه میکند؟
🔺ببینید #رنگ_آمیزی چگونه است؟ تا این طفل این چنین شهید میشود، دست میبرد و #یک_مشت_خون پر میکند و به طرف آسمان میپاشد که ای آسمان، ببین و شاهد باش!
در آن لحظات آخر که ضربات زیادی بر بدن مقدس ابا عبدالله وارد شده بود که دیگر روی زمین افتاده بود و بر روی زانوهایش حرکت میکرد و بعد از مقداری حرکت میافتاد و دوباره برمیخاست، ضربتی به گلوی ایشان اصابت میکند.
نوشتهاند باز دست مبارکش را پر از خون کرد و به سر و صورتش مالید و گفت: من میخواهم به ملاقات پروردگار خود بروم. اینها صحنههای تکان دهنده صحرای کربلاست، قضایایی است که #پیام_امام_حسین را برای همیشه در دنیا جاوید و ثابت و باقی ماندنی میکند.
#کتاب_حماسه_حسینی صفحه 351-350.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰روضه حضرت علی اکبر (ع)
🔺از جوانان اهل بیت پیغمبر اول کسی که موفق شد از اباعبدالله کسب اجازه کند، فرزند جوان و رشیدش علی اکبر بود که خود اباعبدالله دربارهاش شهادت داده است که از نظر اندام و شمایل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبیه ترین فرد به پیغمبر بوده است. سخن که میگفت گویی پیغمبر است که سخن میگوید. آن قدر شبیه بود که خود اباعبدالله فرمود: خدایا خودت میدانی که وقتی ما مشتاق دیدار پیغمبر میشدیم، به این جوان نگاه میکردیم. آیینه تمام نمای پیغمبر بود.
🔻این جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدرجان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسیاری از اصحاب، مخصوصاً جوانان، روایت شده که وقتی برای اجازه گرفتن نزد حضرت میآمدند، حضرت به نحوی تعلّل میکرد (مثل داستان قاسم که مکرر شنیدهاید) ولی وقتی که علی اکبر میآید و اجازه میدان میخواهد، حضرت فقط سرشان را پایین میاندازند. جوان روانه میدان شد.
🔺نوشتهاند اباعبدالله چشمهایش حالت نیم خفته به خود گرفته بود: «ثُمَّ نَظَرَ الَیهِ نَظَرَ ائِسٍ» به او نظر کرد مانند نظر شخص ناامیدی که به جوان خودش نگاه میکند. ناامیدانه نگاهی به جوانش کرد، چند قدمی هم پشت سر او رفت. اینجا بود که گفت: خدایا! خودت گواه باش که جوانی به جنگ اینها میرود که از همه مردم به پیغمبر تو شبیهتر است. جملهای هم به عمر سعد گفت، فریاد زد به طوری که عمر سعد فهمید: «یابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللهُ رَحِمَک» خدا نسل تو را قطع کند که نسل مرا از این فرزند قطع کردی... .
🔻این طور بود که علی اکبر به میدان رفت. مورخین اجماع دارند که جناب علی اکبر با #شهامت و از جان گذشتگی بینظیری مبارزه کرد. بعد از آن که مقدار زیادی مبارزه کرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش- که این جزء #معمای_تاریخ است که مقصود چه بوده و برای چه آمده است؟
🔺گفت: پدرجان «الْعَطَش»! تشنگی دارد مرا میکشد، سنگینی این اسلحه مرا خیلی خسته کرده است، اگر جرعهای آب به کام من برسد نیرو میگیرم و باز حمله میکنم. این سخن جان اباعبدالله را آتش میزند، میگوید: پسر جان! ببین دهان من از دهان تو خشکتر است، ولی من به تو وعده میدهم که از دست جدّت پیغمبر آب خواهی نوشید. این جوان میرود به میدان و باز مبارزه میکند.
🔺مردی است به نام حمید بن مسلم که به اصطلاح راوی حدیث است، مثل یک #خبرنگار در صحرای کربلا بوده است. البته در جنگ شرکت نداشته ولی اغلب قضایا را او نقل کرده است. میگوید: کنار مردی بودم. وقتی علی اکبر حمله میکرد، همه از جلوی او فرار میکردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعی بود، گفت: قسم میخورم اگر این جوان از نزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت.
🔻من به او گفتم: تو چه کار داری، بگذار بالأخره او را خواهند کشت. گفت: خیر.
🔻علی اکبر که آمد از نزدیک او بگذرد، این مرد او را غافلگیر کرد و با #نیزه محکمی آن چنان به علی اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد به طوری که دستهایش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمیتوانست #تعادل خود را حفظ کند. در اینجا فریاد کشید: «یا ابَتاه! هذا جَدّی رَسولُ الله» پدر جان! الآن دارم جدّ خودم را به چشم دل میبینم و شربت آب مینوشم.
🔺اسب، جناب علی اکبر را در میان لشکر دشمن برد، اسبی که درواقع دیگر اسب سوار نداشت. رفت در میان مردم. اینجاست که جمله عجیبی نوشتهاند: «فَاحْتَمَلَهُ الْفَرَسُ الی عَسْکرِ الْأعْداءِ فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ ارْباً ارْباً» .
و لا حول و لا قوّة الّا بالله
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 326-325.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺ای نفس ابوالفضل! میخواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی. حسین دارد شربت مرگ مینوشد، حسین با لب تشنه در کنار خیمهها ایستاده است و تو میخواهی آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات کجا رفت؟ همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟
🔺هرگز دین من به من اجازه نمیدهد، هرگز وفای من به من اجازه نمیدهد. ابوالفضل در برگشتن مسیر خودش را عوض کرد، خواست از داخل نخلستان برگردد (قبلاً از راه مستقیم آمده بود) چون میدانست همراه خودش یک امانت گرانبها دارد. تمام همّتش این است که این آب را به سلامت برساند، برای اینکه مبادا تیری بیاید و به این مشک بخورد و آبها بریزد و نتواند به هدف خودش نائل شود. در همین حال بود که یکمرتبه دیدند رجز ابوالفضل عوض شد. معلوم شد حادثه تازهای پیش آمده است.
🔺فریاد کرد:
وَاللهِ انْ قَطَعْتُموا یمینی
انّی احامی ابَداً عَنْ دینی
وَ عَنْ امامٍ صادِقِ الْیقینِ
نَجْلُ النَّبِی الطّاهِرِ الْامینِ
به خدا قسم اگر دست راست مرا هم قطع کنید، من دست از دامن حسین برنمی دارم.
طولی نکشید که رجز عوض شد:
یا نَفسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکفّارِ
وَابْشِری بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ
مَعَ النَّبِی السَّیدِ الُمخْتارِ
قَدْ قَطَعوا بِبَغْیهِمْ یساری
🔺در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است. این گونه نوشتهاند: با آن هنر فروسیتی که [در او] وجود داشته است، به هر زحمت بود این مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. دیگر من نمیگویم چه حادثهای پیش آمد، چون خیلی جانسوز است...
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 86-88.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
◾️روضه امام حسین (ع)
نوشتهاند همین که نماز صبح را با اصحاب خودش خواند، رو به اصحاب خودش کرد و فرمود: اصحاب من! آماده باشید. مردن جز یک پلی نیست که شما را از دنیایی به دنیای دیگر عبور میدهد، از یک دنیای بسیار سخت به یک دنیای بسیار عالی و شریف و لطیف. این سخنش بود، اما عملش را ببینید.
...حتی حمید بن مسلم که وقایع نگار عمر سعد است این قضیه را گفته است. میگوید من تعجب میکنم از حسین بن علی که هر چه شهادتش نزدیکتر و کار بر او سختتر میشد چهرهاش برافروختهتر میشد. مثل آدمی که به وصل دارد نزدیک میشود. کأنه خوشحالتر میشود. حتی یک جملهای دارد، میگوید آن لحظات آخر که من به سراغ حسین بن علی علیه السلام رفتم، وقتی رسیدم که آن لعین ازل و ابد سر مقدسش را از بدن جدا کرده بود. چشمم که افتاد، آن بشاشت و روشنی چهرهاش آنچنان مرا گرفت که کشته شدنش را فراموش کردم: «لَقَدْ شَغَلَنی نورُ وَجْهِهِ عَنِ الْفِکرَةِ فی قَتْلِهِ». آیا شما برای این نمونه پیدا میکنید؟ اگر نمونه پیدا کردید، بعد به جای عزای حسینی عزای او را میگیریم، به جای یاد حسین از او یاد میکنیم.
نوشتهاند اباعبدالله در حملات خودش نقطهای را در میدان مرکز قرار داده بود. مرکز حملاتش آنجا بود. مخصوصاً نقطهای را امام انتخاب کرده بود که نزدیک خیام حرم باشد و از خیام حرم خیلی دور نباشد، به دو منظور. یک منظور این که میدانست که اینها چقدر نامرد و غیرانسانند. اینها همین مقدار حمیت ندارند که لااقل بگویند که ما با حسین طرف هستیم، پس متعرض خیمهها نشویم. میخواست تا جان در بدن دارد، تا این رگ گردنش میجنبد، کسی متعرض خیام حرمش نشود.
حمله میکرد، از جلو او فرار میکردند، ولی زیاد تعقیب نمیکرد؛ برمیگشت مبادا خیام حرمش مورد تعرض قرار بگیرد. دیگر اینکه میخواست تا زنده است اهل بیتش بدانند که او زنده است. نقطهای را مرکز قرار داده بود که صدای حضرت میرسید. وقتی که بر میگشت، در آن نقطه میایستاد، فریاد میکرد: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ الْعَلِی الْعَظیمِ». وقتی که این فریاد حسین بلند میشد اهل بیت سکونت خاطری پیدا میکردند، میگفتند آقا هنوز زنده است. امام به اهل بیت فرموده بود تا من زنده هستم هرگز از خیمهها بیرون نیایید.
این حرفها را باور نکنید که اینها دم به دم بیرون میدویدند، ابداً! دستور آقا بود که تا من زنده هستم در خیمهها باشید، حرف سستی از دهان شما بیرون نیاید که اجر شما ضایع میشود. مطمئن باشید عاقبت شما خیر است، نجات پیدا میکنید و خداوند دشمنان شما را عذاب خواهد کرد، به زودی هم عذاب خواهد کرد. اینها را به آنها فرموده بود. آنها اجازه نداشتند و بیرون هم نمیآمدند. غیرت حسین بن علی اجازه نمیداد. غیرت و عفّت خود آنها اجازه نمیداد که بیرون بیایند، بیرون هم نمیآمدند.
صدای آقا را که میشنیدند: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ الْعَلِی الْعَظیمِ» یک اطمینان خاطری پیدا میکردند. چون آقا وداع کرده بودند و یک بار یا دو بار دیگر هم بعد از وداع آمده بودند و خبر گرفته بودند، این بود که اهل بیت امام هنوز انتظار آمدن امام را داشتند. اسبهای عربی برای میدان جنگ تربیت میشدند. اسب حیوان تربیت پذیری است. اینها وقتی که صاحبشان کشته میشد عکسالعملهای خاصی از خودشان نشان میدادند.
اهل بیت اباعبدالله در داخل #خیمه هستند، همینطور منتظر ببینند کی صدای آقا را میشنوند یا شاید یک بار دیگر جمال آقا را زیارت میکنند که یک وقت صدای #همهمه_اسب اباعبدالله بلند شد. آمدند درِ خیمه. خیال کردند آقا آمدهاند. یک وقت دیدند این اسب آمده است ولی در حالی که زین او واژگون است. اینجاست که اولاد اباعبدالله، خاندان اباعبدالله فریاد واحسینا و وامحمّدا را بلند کردند. دور این اسب را گرفتند.... هریک از افراد خاندان اباعبدالله به نحوی نوحه سرایی را آغاز کردند. آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گریه کردن هم ندارید. من که از دنیا رفتم البته نوحه سرایی کنید.
گریه است، انسان وقتی غصه دارد باید گریه کند تا عقده دلش خالی شود. اجازه گریه کردن را بعد از این جریان یافته بودند. در همان حال شروع کردند به گریستن.
نوشتهاند حسین بن علی علیه السلام دخترکی دارد که خیلی هم این دختر را دوست میداشت؛و هم به آقا فوقالعاده علاقهمند بود. نوشتهاند این بچه به صورت نوحه سرایی جملههایی گفت که دلهای همه را کباب کرد. به حالت نوحه سرایی این اسب را مخاطب قرار داده است، میگوید: «یا جَوادَ ابی هَلْ سُقِی ابی امْ قُتِلَ عَطْشاناً؟» ای اسب پدرم، پدر من وقتی که رفت تشنه بود، آیا پدر من را سیراب کردند یا با لب تشنه شهید کردند؟ این در چه وقت بود؟ وقتی است که دیگر اباعبداللّه از روی اسب به روی زمین افتاده است... .
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ جلد یک صفحه 103-105.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
روز دوازدهم محرم
یکی از سختترین روزها برای اهل بیت روز دوازدهم محرم است، روز ورود اهل بیت : به کوفه و یکی از سختترین روزهایی که بر خاندان مقدس پیغمبر اکرم گذشته است. امروز برای اهل بیت قطعا سختتر و #ناگوارتر_از_روز_عاشورا بوده است؛ همچنانکه روز ورود به شام هم همین طور است.
عمر سعد شب یازدهم محرم را در کربلا اُتراق کرد برای این که کارهایش را انجام بدهد. یکی از کارهایش دفن کردن بدن کشتههای خودشان بود و بعد هم جریان آتش زدن خیمههای اباعبدالله. کار دیگری که انجام داد این بود که سرهای مقدس شهدا را از بدنها جدا کرد و پیشاپیش در همان شب یازدهم به طور خصوصی به کوفه فرستاد. عصر روز یازدهم اهل بیت را حرکت دادند و فاصله بین کربلا تا کوفه را یکسره آمدند به طوری که صبح روز دوازدهم به دروازه کوفه رسیدند و سرهای مقدس شهدا را به استقبال آنها فرستادند، چون میخواستند سرها را همراه اسرا وارد شهر کنند.
مردی به نام مسلم ـ که بنّا و گچکار بوده و علیالظاهر آدم غریب و بیخبری بوده ـ میگوید : «در دارالاماره کوفه مشغول گچکاری بودم که ناگهان دیدم در شهر غلغلهای شد.» از کسی که زیر دستش کار میکرده میپرسد: «چه خبر است؟» میگوید: «تو عجب مرد بیخبری هستی! یک خارجی خروج کرده و لشکریان خلیفه او را کشتهاند و اکنون خاندان او را وارد شهر میکنند. مردم به استقبال آنها شتافتهاند و شادی میکنند.»
میپرسد: «این خارجی چه کسی بوده؟» جواب میدهد: «حسین بن علی بن ابی طالب.» این مرد منقلب میشود و با مشتهای پر از گچ به سر خودش میزند و میگوید: «سبحانالله، کار دنیا به کجا رسیده؟! فرزند پیغمبر را شهید میکنند و بعد میگویند یک طغیانگر و خارجی را از بین بردیم.»
بعد میگوید: «کار را رها کردم، آمدم ببینم چه خبر است. به نقطهای رسیدم که دیدم مردم چیزی را با اشاره به یکدیگر نشان میدهند. وقتی خوب نگاه کردم دیدم سر مقدس اباعبدالله را به یکدیگر ارائه میکنند.» در اینجا تعبیرش این است: «هُوَ رَأسٌ قَمَری زُهَری.» یعنی سری بود ماهمانند و درخشان.
در ادامه میگوید: فَاِذآ بِعَلی بْنِ الْحُسَینِ عَلی بَعیرٍ یضْلَعُ بِغَیرِ غِطاءٍ. ناگهان چشمم افتاد به علی بن الحسین، دیدم او را سوار بر شتری کردهاند که جهاز ندارد در حالی که یک پایش هم میلنگد.
وقتی مردی غریب، مانند مسلم، از دیدن این اوضاع اینچنین منقلب میشود، پس زینب سلامالله علیها از دیدن سر برادر چه حالی پیدا میکند که این اشعار را میخواند :
یا هِلالا لَمَّا اسْتَتَمَّ کمالا غالَهُ خَسْفُهُ فَاَبْدی غُروبآ«3»
و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلی العظیم.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.
#کتاب_آشنایی_با_قرآن ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد 12، صفحه 132-134.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
🔰فلسفه ی دستور #عزاداری برای امام حسین (ع) (3)
🔺آن چیزهایی كه بشر همیشه به زبان می آورَد ولی در عمل كمتر دیده می شود، در وجود حسین دیده می شود؛ چطور؟ روح بشر این مقدار شكست ناپذیر باشد؟ سبحان اللّه! بشر به كجا می رسد، #روح_بشر چقدر شكست ناپذیر می شود كه بدنش قطعه قطعه می شود، جوانانش جلوی چشمش قلم قلم می شوند، در منتها درجه تشنه می شود كه حتی به آسمان كه نگاه می كند به نظرش تیره و تار است. خاندانش را می بیند كه الآن دارند اسیر می شوند. هرچه دارد از دست داده است، ولی یك چیز برای او باقی مانده و آن روحش است. روحش هرگز شكست نمی خورد، یك ذره شكست نمی خورد. شما یك چنین صحنه ی نمایشی از فضائل انسانیت، در غیر كربلا سراغ دارید كه آن وقت بگوییم به جای كربلا از آن حادثه یاد كنید؟ .
🔻پس چنین حادثه ای را باید زنده نگه داشت. حادثه ای كه یك جمعیت هفتاد و دو نفری، از نظر روحی یك جمعیت سی هزار نفری را شكست دادند. چطور شكست دادند؟ اولاً با اینكه اینها در #اقلیت بودند و كشته شدنشان قطعی بود، یك نفر از اینها به دشمن ملحق نشد، اما از آن سی هزار نفر به اینها ملحق شدند، یكی از سردارانشان #حر_بن_یزید_ریاحی و سی نفر دیگر. این، دلیل بر این است كه از نظر روحی اینها برده اند و آنها باخته اند.
🔺 #عمر_سعد در كربلا كارهایی كرده است كه دلیل بر #شكست_روحی خودش است. تاریخ را بخوانید. چرا در كربلا اینها از #جنگ_تن_به_تن پرهیز داشتند؟ اول حاضر شدند. طبق معمولی كه در آن دوره ها بوده است، قبل از اینكه به اصطلاح جنگ مقلوبه بشود و یا تیراندازی بشود، مثل اینكه یك نوع #زور_آزمایی بوده است، یك نفر از این طرف می رود، یك نفر از آن طرف می آید. چند نفر كه آمدند با اصحاب حسین مبارزه كردند، این قدر به اینها نیروی روحی دادند كه عمر سعد دستور داد جنگ تن به تن دیگر موقوف!
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 108.
#شهید_مرتضی_مطهری
#فلسفه_عزاداری_بر_امام_حسین ع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰قدرت روحی امام حسین (ع)
🔺 #عمر_سعد در كربلا كارهایی كرده است كه دلیل بر #شكست_روحی خودش است. تاریخ را بخوانید. چرا در كربلا اینها از #جنگ_تن_به_تن پرهیز داشتند؟ اول حاضر شدند. طبق معمولی كه در آن دوره ها بوده است، قبل از اینكه به اصطلاح جنگ مقلوبه بشود و یا تیراندازی بشود، مثل اینكه یك نوع #زور_آزمایی بوده است، یك نفر از این طرف می رود، یك نفر از آن طرف می آید. چند نفر كه آمدند با اصحاب حسین مبارزه كردند، این قدر به اینها نیروی روحی دادند كه عمر سعد دستور داد جنگ تن به تن دیگر موقوف!
🔻مخصوصاً خود أبا عبد اللّه كه به میدان آمد در چه وقتی آمد؟ فكر كنید، عصر #روز_عاشوراست، چون تا ظهر شد هنوز عده ای از اصحاب بودند كه نماز هم خواندند. از صبح تا عصر تلاش كرده است، چه تلاشهایی! بدن هر یك از اصحابش را غالباً خودش آورده در #خیمه_شهدا گذاشته است. بدن یارانش را خودش آورده است، به بالین یارانش خودش آمده است، اهل بیتش را خودش #تسلّی داده است. این قدر تلاش كرده كه خدا می داند!
🔺گذشته از آن داغهایی كه دیده است. آخرین كسی كه به میدان می آید خودش است. خیال كردند كه دیگر در یك چنین شرایطی می توانند با حسین مبارزه كنند. هر كسی كه جلو آمد لحظه ای مهلتش نداد كه فریاد عمر سعد بلند شد، گفت خدا مرگتان بدهد، مادرهایتان به عزایتان بنشینند، به مبارزه ی چه كسی رفته اید؟ ! «هذَا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ» این، پسر كشنده ی عرب است، پسر علی بن ابی طالب است «وَ اللّهِ لَنَفْسُ اَبیهِ بَیْنَ جَنْبَیْهِ» به خدا روح پدرش علی در كالبد این است، به جنگ این نروید. این #علامت_شكست بود یا نه؟ سی هزار نفر از جنگ تن به تن كردن با یك مردِ تنهای غریبِ آن همه مصیبت دیده، آن همه زحمت كشیده و آن همه تلاش كرده ی تشنه ی گرسنه #عقب_نشینی می كنند.
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 108-109.
#شهید_مرتضی_مطهری
#قدرت_روحی__امام_حسین ع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺عنایت رسول خدا (ص) به شهید مطهری
▫️راوی: همسر شهید
🔹آخرین شب جمعه حیات مرتضی بود. داشت خواب می دید. پاهایش را به شدت بر زمین می زد.
▪️ وقتی بیدار شد، گفتم: چه شده؟
▫️گفت: خواب دیدم که من و #امام_خمینی (ره) مشغول زیارت خانه خدا بودیم. ناگهان متوجه شدم #رسول_خدا (ص) به سرعت به من نزدیک می شوند.
🌀برای اینکه به امام بی احترامی نکرده باشم، دست پاچه شدم و خودم را عقب کشیدم و با اشاره به امام گفتم: یا رسول الله (ص)! آقا از اولاد شمایند.
☄ حضرت ضمن تأیید با امام رو بوسی کرده، دوباره سمت من متوجه شدند. لب هایشان را روی لب هایم گذاشتند و دیگر برنداشتند. من از شدت شعف از خواب بیدار شدم.
⚡️هنوز هم داغی لب های شان را روی لبانم احساس می کنم.
▫️گفتم: انشاء الله رسول خدا (ص) سخنرانی های شما را تأیید کرده است.
▪️کمی سکوت کرده گفتند: «من مطئنم که به زودی اتفاق مهمی برایم خواهد افتاد».
🍁آن خواب شیرین، پیک شهادتش بود.
#شهید_مرتضی_مطهری
#شهدا_و_اهل_بیت
#شهدا_و_رسول_خدا (ص)
#عنایت_رسول_خدا_به_شهدا
📚#کتاب_مرتضی_مطهری، صفحه ۶۶ و
#کتاب_پاره_ای_از_خورشید ،صفحه ۱۰۵ و ۴۴۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir