در پادگان الغدیر نگهبان بودم و “جلال” پاس بخش بود و به نگهبان ها سرکشی می کرد.
اتومبیلی به پست من نزدیک شد. اسم شب را پرسیدم.
گویا صدایم را نشنید، اسلحه را مسلح کرده و خواستم روی زمین دراز بکشد. اسلحه را روی ستون فقراتش گذاشتم و اسم شب را دوباره پرسیدم. این بار جواب داد. تازه شناختمش. جلال بود.
بدون اینکه بهش بربخورد، مرا در بغل گرفت و به خاطر عمل به وظیفه از من تشکر کرد و رفت.
#شهید_جلال_افشار
#سیره_مدیریتی_شهدا
#تقدم_در_رعایت_قوانین
راوی: عباس خادم الذاکرین.
#کتاب_جلوه_جلال ، نوروز اکبری زادگان، نشر ستارگان درخشان، چاپ اول، ۱۳۹۵،ص ۸۱.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/