eitaa logo
برش‌ ها
383 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
346 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
می دانستم ابراهیم عاشق #حضرت_زهرا (س) و مجالس منتسب به ایشان است. یک شب به اصرار بردمش جلسه معروف به #عید_الزهرا (س) شب #نهم_ربیع . فکر می کردم ابراهیم از حضور در این جمع خوشحال باشد. مداح جلسه به خیال خودش برای شادی دل حضرت زهرا (س)، حرف های زشتی به زبان می آورد. اواسط جلسه بود که ابراهیم دیگر طاقتش طاق شد. به من اشاره ای کرد و باهم بیرون رفتیم. خیلی به هم ریخته بود. خطاب به من با عصبانیت دستش را تکان می داد و گفت: «توی این مجالس #خدا پیدا نمی شود. همیشه جایی برو که حرف خدا و اهل بیت (ع) باشد». این جمله را چند بار تکرار کرد. بعدها که نظر علما را درباره این مجالس و #ضرورت_حفظ_وحدت دیدم، به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم. #شهید_ابراهیم_هادی #سیره_فرهنگی_شهدا #مبارزه_با_انحرافات_هیئات_مذهبی #مراسم_عید_الزهرا (س) #خاطرات_مناسبتی (شب نهم ربیع) #کتاب_سلام_بر_ابراهیم ؛ زندگی نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی؛ نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و نشر شهید ابراهیم هادی؛ نوبت چاپ: یکصد و سی و ششم (هشتادم ناشر) -۱۳۹۶؛ جلد اول، صفحه 162. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
آقا مهدی انس عجیبی با دعا و اذکار داشت. برش اول: 24 اسفند بود بود و قرار بود فردا به طرف اتوبان العماره بصره حرکت کنیم و در مسیر پلی را تصرف کرده و منفجرش کنیم. مهدی داشت پیش ااز غروب نصیحت هایش را می کرد. می گفت: یادتان نرود. یادم افتاد قبل از عملیات برگه هایی را آماده کرده بود. نوشته بود د رزمان حرکت «لا حول و لا قوة الا بالله» بخوانیم و د رزمان درگیری «الله اکبر» و «لا اله الا الله». و حالا داشت یاد آوری می کرد. برش دوم: پشت سیل بند بودیم بدون هیچ جان پناه و سنگری و بدون مهمات. از زمین و هوا آتش می بارید. حتی یک هواپیمای بزرگ آمد بالای سر ما. فکر کردیم مسافربری است؛ اما توپولف روشی بود. بشکه های بمب بر سر ما می انداخت. در این گیر و دار آقا مهدی کناری نشسته بود و زانوهایش را بغل کرده بود و لبانش می جنبید. رفتم پیشش. گفتم: چه کار کنیم آقا مهدی؟ گفت: ما که اینجا چیزی نداریم. فقط خدا را داریم. پس صداش کن. برش سوم: دم دمای شهادت هم آیه ای را که موقع سخنرانی می خواند را می گفت و شلیک می کرد:« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه» که یک دفعه تیر خورد و افتاد. وقتی هم گذاشتیمش روی قایق که برش گردانیم عقب. دستهایش را به حالت دعا گرفته بود بالا و ذکر می گفت: یک چیزی مثل «الله الله الحمد لله» که موشک آرپی جی کل قایق را فرستاد هوا و آقا مهدی را رساند به خدا. ؛ کتاب مهدی باکری، نوشته فرهاد خضری، نشر روایت فتح، صفحات 27، 31، 53 و 71. @boreshha
فارغ از اهداف انتشار فایل صوتی ، حس حسادت ایشان نسبت به محبوبیت کاملا ملموس است. بگذار نداند که دلها دست خداست؛ هم چنان همه عزت از آن اوست. «وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا ۚ». هر که با معامله کند، سربلند می شود و حتی اگر سرش بر روی نی بلند شود و هر کس با ببندد، سرانجامش جز خواری و ذلت نیست. «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ ». سرانجام ابن سعد از این طایفه خیلی دور نیست. «وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمينَ بِبَعيد».