سی سال است کارمند شهرداری ام. هیچ #شهرداری را مثل مهدی ندیده ام. به جای اینکه مثل دیگران اول به دکوراسیون اتاقش برسد، یا با دستوراتی قدرتش را به رخ دیگران بکشد، ساده می پوشید و در اتاقی ساده می نشست.
در بارندگی های اردیبهشت ۱۳۵۹ اصلا خودش را کنار نکشید. آب جمع شده بود پشت پل. دیدم آستینش را بالا زده و لجن ها و آشغال های جلوی آب را تمیز می کند تا راه آب باز شود.
گفتم: «آقا مهدی چه کار می کنی؟ بگذار بروم #کارگر ها را صدا کنم».
گفت: «من و کارگر که ندارد. این پل باید باز شود. به دست من هم باز می شود».
#شهید_مهدی_باکری
#سیره_مدیریتی_شهدا
#حضور_در_وسط_صحنه_های_مشکلات
#خاطرات_مناسبتی (روز شهرداری و دهیاری)
راوی: رحیم وصالی
#کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان ؛ کتاب مهدی باکری، نوشته فرهاد خضری، نشر روایت فتح، نوبت چاپ: چاپ نهم-۱۴۰۳؛ صفحه ۱۵۶.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
بعد از #عملیات_خیبر فرماندهان را بردند زیارت #امام_رضا (ع). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم.
برایم سوغاتی جا نماز و دو حبه قند و نمک نبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. اما مهدی حال همیشگی را نداشت.
گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته ای که این چنین شده ای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟».
چیزی نمی گفت. به جان امام که قسمش دادم.
گفت: فقط یک چیز.
گفتم: چه چیز؟
گفت: «مصطفی! دیگر نمی توانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد».
عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت می شد، می گفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.
#شهید_مهدی_باکری
#راهکار_شهادت
#شهدا_و_اهل_بیت
#شهدا_و_امام_رضا
#خاطرات_مناسبتی (دهه کرامت)
راوی: مصطفی مولوی
#کتاب_نمی_توانست_زنده_بماند ؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری، نویسنده: علی اکبری، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول؛ بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۹۸.
#کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان ؛ کتاب مهدی باکری، نوشته فرهاد خضری، نشر روایت فتح، نوبت چاپ: چاپ نهم-۱۴۰۳؛ صفحه ۱۸۳-۱۸۴.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
آقا مهدی انس عجیبی با دعا و اذکار داشت.
برش اول:
24 اسفند بود بود و قرار بود فردا به طرف اتوبان العماره بصره حرکت کنیم و در مسیر پلی را تصرف کرده و منفجرش کنیم. مهدی داشت پیش ااز غروب نصیحت هایش را می کرد.
می گفت: #خدا یادتان نرود. یادم افتاد قبل از عملیات برگه هایی را آماده کرده بود. نوشته بود د رزمان حرکت «لا حول و لا قوة الا بالله» بخوانیم و د رزمان درگیری «الله اکبر» و «لا اله الا الله». و حالا داشت یاد آوری می کرد.
برش دوم:
پشت سیل بند #دجله بودیم بدون هیچ جان پناه و سنگری و بدون مهمات. از زمین و هوا آتش می بارید. حتی یک هواپیمای بزرگ آمد بالای سر ما. فکر کردیم مسافربری است؛ اما توپولف روشی بود. بشکه های بمب بر سر ما می انداخت. در این گیر و دار آقا مهدی کناری نشسته بود و زانوهایش را بغل کرده بود و لبانش می جنبید.
رفتم پیشش. گفتم: چه کار کنیم آقا مهدی؟ گفت: ما که اینجا چیزی نداریم. فقط خدا را داریم. پس صداش کن.
برش سوم:
دم دمای شهادت هم آیه ای را که موقع سخنرانی می خواند را می گفت و شلیک می کرد:« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه» که یک دفعه تیر خورد و افتاد.
وقتی هم گذاشتیمش روی قایق که برش گردانیم عقب. دستهایش را به حالت دعا گرفته بود بالا و ذکر می گفت: یک چیزی مثل «الله الله الحمد لله» که موشک آرپی جی کل قایق را فرستاد هوا و آقا مهدی را رساند به خدا.
#شهید_مهدی_باکری
#سیره_عبادی_شهدا
#انس_با_دعا
#کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان ؛ کتاب مهدی باکری، نوشته فرهاد خضری، نشر روایت فتح، صفحات 27، 31، 53 و 71.
@boreshha
پاسداشت #1730 شهید بیست و پنجم اسفند ماه
#شهید_امروز
#شهید_مهدی_باکری
شهید مهدی باکری؛ فرمانده لشکر 31 عاشورا (استان آذربایجانغربی، شهرستان میاندوآب) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_علی_تجلایی
شهید علی تجلایی؛ قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر وفرمانده طرح وعملیات قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_کاظم_نجفی_رستگار
شهید حاج کاظم نجفی رستگار؛ فرمانده تیپ 10 سید الشهداء (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_اسماعیل_لشکری_موحد
شهید اسماعیل شکری؛ مسئول واحد بهداری لشکر32 انصارالحسین (ع) (استان همدان، شهرستان همدان، شهر مریانج) (۱۳۶۳ ه.ش)
#حسن_درویشی
شهید حسن درویشی؛ فرمانده گردان (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_علی_اکبر_جوادی
شهید علیاکبر جوادی؛ فرمانده گردان تخریب (استان آذربایجانشرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_جعفر_فنایی
شهید محمدجعفر فنائیشاهرودی؛ فرمانده دسته (استان سمنان، شهرستان شاهرود) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_اصغر_قصاب
شهید اصغر قصاب عبداللهی؛ فرمانده گردان امام حسین (ع) (استان آذربایجانشرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_فاروق_صدیق
شهید فاروق صدیقی حسن کیاده؛ فرمانده گردان (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۴ ه.ش)
#شهید_اسماعیل_نیک_صفت
شهید اسماعیل نیکصفت؛ جانشین گردان امام حسین از تیپ 12 سپاه گرمسار (استان سمنان، شهرستان گرمسار) (۱۳۶۶ ه.ش)
#شهید_ابراهیم_اسدی
شهید ابراهیم اسدی؛ جانشین گردان علی ابن ابیطالب(ع) لشکر ویژه 25 کربلا.
#شهید_حسین_علی_عرب_اردستانی
#شهید_مصطفی_کلهری
#شهید_سید_مهدی_موسوی_دیری
#شهید_منصور_باقری
.
#شهید_احمد_کاظمی خیلی دلباخته شهدا بود. اعتقاد داشت که شهادت به خواست خود انسان است:
من اعتقاد دارم و به این اعتقادم نیز پایبند و راسخ هستم که هیچ کدام از این بچهها در جبهه به شهادت نرسیدند الا این که خودشان خواستند، الا اینکه برنامه قبلی داشتند و اصلاً یک حرکت اتفاقی برای هیچ کدامشان نبود، برای من این مطلب ثابت شد، چون من اکثر این شهیدان را میشناسم و با آنها از نزدیک آشنا بودم یا یک روز قبل از شهادت و یا روز شهادت و یا دو روز قبل از شهادتشان، لحظة شهادت خود را به زبان میآوردند.
برای حرف خودش شاهد هم داشت:
#شهید_اربابی، که شش ماه قبل از شهادتش برای من نامه نوشته بود که “من شش ماه دیگر شهید میشوم”.
#شهید_رینلی، که سه روز قبل از شهادتش مجروح شده بود و ترکش خورده بود به یکی از قسمت های گردنش، و وقتی به او گفتم آقای زینلی چه شده است؟
گفت: احمد کمی این طرفتر خورده، انشاء الله همین روزها جای اصلی میخورد و همین هم شد.
#شهید_حسین_خرازی راه افتادیم برویم برای قرارگاه، من جیپ را میراندم و ایشان بغل دست من نشسته بود، آمد نزدیکتر شد، دستش را گذاشت روی شانهام و گفت: «برادر احمد، من آمادهام و هیچ کاری ندارم همین دو سه روزه شهید میشوم». از این روشنتر و واضحتر؟ و همین هم شد. در اوج پیروزی عملیات و در موقعی که سختیها پشت سر گذاشته شده بود و عملیات رو به اتمام بود یک گلوله زدند و همان یک گلوله فلسفة شهادت شهید خرازی شد
با #شهید_مهدی_باکری، در کنار دجله باهم نشسته بودیم، من رفتم قرارگاه که آخرین وضعیت را گزارش دهم و صحبت کنیم و برای ادامة عملیات به نتیجه برسیم. من از پیش ایشان به این طرف دجله آمدم و به قرارگاه رفتم و طولی نکشید که برگشتم، آمدم کنار دجله قایقی نبود من را ببرد، با مهدی تماس گرفتم و گفتم: «چه خبر است؟»
ایشان جواب سؤال من را نداد و این جمله را فرمود که: «برادر احمد بیا اینجا، اینجا جای بسیار خوب و زیبایی است بیا تا برای همیشه پیش هم باشیم» این آخرین جملة او بود که این کلمه چند لحظه مانده به شهادت این شهید عزیز بود.
#عنایات_و_کرامات_شهدا
#مرگ_آگاهی
#شهادت_طلبی
#کلام_شهدا
#کتاب_پرواز_آخر؛ یادداشت هایی درباره شهید احمد کاظمی/ خاطره نگار: محمد مهدی بهدار وند/ نشر شهید کاظمی/ نوبت چاپ: اول-تابستان ۱۴۰۵؛ صفحه ۱۱۳-۱۱۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهید باکری چهره ای فراموش نشدنی
مقام معظم رهبری:
بعد هم در حوادث گوناگون در روزها و اوقات مُشرف به انقلاب هم حرکت مرحوم قاضی و دیگران؛ بعد در مسائل خود انقلاب، شهید مدنی و شهید قاضی؛ در دفاع مقدّس، شهید باکری و امثال اینها؛ دهها نفر از این قبیل شخصیّتهای برجسته هستند که اینها چهرههای نقشآفرینند، اینها چهرههای فراموشنشدنیاند. من عرض می کنم #نباید_گذاشت این تاریخ پُرافتخار به دست فراموشی سپرده بشود؛ این تاریخ را باید حفظ کرد....#شهید_باکری یک چهرهی فراموشنشدنی است که هرگز یاد او از ذهنها نمی رود و دوستان نزدیک او که با او همراه بودند -البتّه بنده هم ایشان را مکرّر دیده بودم- و آنهایی که با او معاشر و همراه بودند، چیزهایی از نورانیّت او، از معنویّت او، از صفای او نقل می کنند که انسان را واقعاً دچار #غبطه میکند.
29 بهمن 99 در دیدار تصویری با مردم آذربایجان شرقی
#کلام_ره_بر
#شهید_مهدی_باکری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#تقویم_اسفند
پاسداشت #1730 شهید بیست و پنجم اسفند ماه
#شهید_مهدی_باکری
شهید مهدی باکری؛ فرمانده لشکر 31 عاشورا (استان آذربایجانغربی، شهرستان میاندوآب) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_علی_تجلایی
شهید علی تجلایی؛ قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر وفرمانده طرح وعملیات قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_کاظم_نجفی_رستگار
شهید حاج کاظم نجفی رستگار؛ فرمانده تیپ 10 سید الشهداء (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_اسماعیل_لشکری_موحد
شهید اسماعیل شکری؛ مسئول واحد بهداری لشکر32 انصارالحسین (ع) (استان همدان، شهرستان همدان، شهر مریانج) (۱۳۶۳ ه.ش)
#حسن_درویشی
شهید حسن درویشی؛ فرمانده گردان (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_علی_اکبر_جوادی
شهید علیاکبر جوادی؛ فرمانده گردان تخریب (استان آذربایجانشرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_جعفر_فنایی
شهید محمدجعفر فنائیشاهرودی؛ فرمانده دسته (استان سمنان، شهرستان شاهرود) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_اصغر_قصاب
شهید اصغر قصاب عبداللهی؛ فرمانده گردان امام حسین (ع) (استان آذربایجانشرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۳ ه.ش)
#شهید_فاروق_صدیق
شهید فاروق صدیقی حسن کیاده؛ فرمانده گردان (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۴ ه.ش)
#شهید_اسماعیل_نیک_صفت
شهید اسماعیل نیکصفت؛ جانشین گردان امام حسین از تیپ 12 سپاه گرمسار (استان سمنان، شهرستان گرمسار) (۱۳۶۶ ه.ش)
#شهید_ابراهیم_اسدی
شهید ابراهیم اسدی؛ جانشین گردان علی ابن ابیطالب(ع) لشکر ویژه 25 کربلا.
#شهید_حسین_علی_عرب_اردستانی
#شهید_مصطفی_کلهری
#شهید_سید_مهدی_موسوی_دیری
#شهید_منصور_باقری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درسی که باید مسئولین از شهید باکری بیاموزند!
🔹 به مناسبت ایام شهادت فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، #شهید_مهدی_باکری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺یک بیل بدهید!
🔹مهدی #شهردار_ارومیه بود و من معاونش. بعضی شب ها به منزل نمی رفت و هر چه می گفتم کجا بودی، چیزی نمی گفت.
🔸 یک شب باران تندی می بارید. مهدی بلند شد برود،
◾️گفتم : کجا؟
◽️گفت: جای بدی نمی روم.
◾️ خیلی اصرار کردم. گفت: بلند شو برویم.
🌀رفتیم منطقه #حلبی_آباد. آب داشت می رفت خانه یکی از اهالی. در زدیم. پیرمرد با عصبانیت در را باز کرد.
⚡️مهدی تا آمد بگوید آمدیم جلوی این آب را که دارد به منزل شما وارد می شود، را بگیریم، پیر مرد با عصبانیت گفت: آمدی اینجا که چه؟ که آب دارد خانه خرابم می کند. هر چه می توانست به شهردار و کارمندانش گفت و در راه محکم بست.
🍁مهدی از اهل محل که جمع شده بودند، بیلی خواست و مشغول باز کردن مسیر آب شد. کار ما تا نزدیکی های اذان صبح طول کشید.
#شهید_مهدی_باکری
#سیره_مدیریتی_شهدا
#حضور_در_وسط_صحنه_های_مشکلات
▫️راوی: علی عبد العلی زاده
📚کتاب نمی توانست زنده بماند؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری، نویسنده: علی اکبری، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول؛ بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۱۴
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دلیل جنگیدن رزمندگان در بیان #شهید_مهدی_باکری
🔹 به مناسبت سالروز شهادت فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، شهید مهدی باکری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
آب باران رفته بود زیر گونی های برنج انبار. وقتی به آقا مهدی باکری خبر دادیم، نشست و شروع به گریه کرد. ازش پرسیدیم: اتفاقی افتاده؟ ایشان هم جواب داد: اگر من نیروی خوبی برای نگهبانی از انبار انتخاب کرده بودم، این اتفاق برای بیت المال نمی افتاد. الآن من مسئول این خسارت هستم و احساس گناه می کنم...
#شهید_مهدی_باکری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir