خط قرمز حمید گناه بود. با حمید نیت کردیم برای اینکه در #مراسم_عروسی مان گناه نباشد، سه روز #روزه بگیریم.
در شکل مراسم هم خیلی همراهی می کرد. تمام سعی اش این بود که از مراسم #راضی باشم. همیشه می گفت اگر این را دوست نداری بگو عوضش کنیم.
تنهاترین اصرارش این بود که عروسی بدون #گناه باشد. برای غذا کوبیده به همراه سالاد سفارش داده بودیم. حساس بود که غذا به اندازه؛ اما بدون اسراف باشد.
مراسم خیلی خوب برگزار شد. هم راضی بودیم و هم ساده بود و هم بدون گناه و دلخوری.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#دغدغه_های_شهدا
کتاب یادت باشد؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحه ۱۲۷-۱۲۹.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حاج قاسم #قیامت را با گوشت و پوست خود باور داشت و برای آن برنامه ریزی کرده بود. یکی از کارهایی که انجام داد این بود از خوبان شهادت و اقرار می گرفت؛ چنان که برای برخی از دوستان شهیدش هم از مردم اقرار گرفته بود.
برش اول:
#حاج_قاسم در جمع فرماندهان و نیروهای سپاه سخنرانی می کرد. گفت شما همه مؤمنید و در جمع تان افراد مخلصی وجود دارند. اقراری که از شما می خواهم این است که «آیا در ذهن تان من آدم خوبی هستم؟»
نگذاشت تعارفات حضار سر بگیرد. گفت: «من یک اقرار شرعی می خواهم وگرنه هر جا می روم به من قاب و هدیه زیاد می دهند و گذارم گوشه ای».
وقتی همه یکصدا بله گفتند. ادامه داد: امیدوارم خداوند این شهادت شما را بپذیرد و امیدوارم روزی همراه با دیگران کنار جنازه ام هم این شهادت را بدهید.
برش دوم:
بیوت مراجع و علما زیاد سر می زد. بار آخری که رفته بود از خیلی های شان از جمله #آیت_الله_مکارم_شیرازی و #آیت_الله_جوادی_آملی خواسته بود که پشت کفنش را به اسم امضا کنند.
پیش #آیت_الله_نوری_همدانی علاوه بر اینکه امضا گرفته بود، گفته بود می خواهم پشت سرتان چند رکعت نماز بخوانم. موقع رفتن آیت الله نوری، حاج قاسم را بغل کرده بود و در گوشش آیه “من المؤمنین رجال صدقوا” را خوانده بود. موقع خداحافظی چشم های هردوشان خیس خیس بود.
برش سوم:
آه می کشید از اینکه از پدرش #دستخط نگرفته بود برای رضایت از خودش. می گفت: از مادرم امضا گرفتم که از من #راضی است اما از پدرم نه. آنقدر امروز و فردا کردم که آخرش هم نشد.
برش چهارم
وصیت کرده بود موقع دفن، آن کفنی که خیلی ها امضا کرده بودند، #امضای_فرزندان_شهدا و نامه دختر شهیدی که نوشته بود: «سی و پنج سال بعد از شهادت پدرم، وقتی شما آمدید خانه ما، غم شهادت پدرم از یادم رفت» را در کفنش بگذارند.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سیره_اعتقادی_شهدا
#معاد_باوری
#شاهد_گرفتن_برای_قیامت
#کتاب_سلیمانی_عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات ۱۶۵-۱۶۶ و ۱۸۲ و ۲۱۰ و ۲۲۶-۲۲۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/