برش ها
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
محمد رضا تازه به #گردان ما آمده بود. شده بود بی سیم چی خودم. کذاشتمش مسئول دسته. بعد از چند روز که کارش را دیدم، گفتم محمد باید معاون #گروهان شوی.
زیر بار نمی رفت. گفت: به شرطی قبول می کنم که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه کاری به کارم نداشته باشی. قبول کردم.
بعد از مدتی می خواستم فرمانده گروهانش کنم. واسطه آورد که زیر بار نرود؛ اما قبول نکردم. آخرش گفت با همان شرط قبلی.
پا پیچش شدم که باید بگویی کجا می روی؟ گفت: تا زنده ام به کسی نگو. می روم زیارت #مسجد_جمکران.
۹۰۰ کیلومتر را هر هفته از #دارخوین تا #جمکران را عاشقانه طی می کرد.
یک بار همراهش رفتم. نیمه شب دیدم سرش را به شیشه گذاشته و مشغول #نافله اشکی است.
در مسیر برگشت می گفت: یک بار برای رسیدن یه جمکران ۱۴ ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. تا رسیدم نماز را خواندم و سریع برگشتم.
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
#شهدا_و_امام_زمان
#عشق_و_ارادت_شهید_تورجی_زاده_به_امام_زمان
#شهدای_جمکرانی
راوی: سردار علی مسجدیان؛ فرمانده وقت گردان امام حسن (ع)
#کتاب_یا_زهرا سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: امینیان، نوبت چاپ: ششم- آذر ۱۳۸۹؛ صفحه ۸۳-۸۵.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/