علی اکبر خیلی با محبت بود و با هر کس به فراخور سنش برخورد می کرد. در برابر پدر و مادرش خیلی #متواضع بود. آن قدر مورد اعتماد پدر و مادرش بود که آنها گله های همدیگر را هم پیش او می بردند.
اکبر وقتی پیش پدرش بود از #مادر حمایت می کرد و وقتی پیش مادر بود از #پدر. همه افراد خانواده هم خیلی دوستش داشتند.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#حسن_معاشرت_با_پدر_و_مادر_در_سیره_شهدا
راوی: خانم شاطر آبادی؛ همسر شهید
#کتاب_بر_فراز_آسمان ؛ زندگی نامه و خاطرات سر لشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: نشر شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: ششم ۱۳۹۵؛ صفحه ۳۹-۳۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
از همان روزهای اول جنگ #پادگان_ابوذر در منطقه سرپل ذهاب از اهداف اصلی ارتش بعث بود و برای اشغال آن تلاش می کرد. اما خلبانان هوانیروز با همان امکانات موجود خواب های دشمتن را اشفته ساختند.
خبر انهدام ۱۵۰ تانک عراقی توسط سه هواپیمای کبری مردم را به وجد آورده بود. این خبر از رسانه ملی پخش شد و رئیس مجلس در نطق خود شیرودی را #مالک_اشتر زمان معرفی کرد.
بنی صدر که تا پیش از این قصد برکناری و دادگاهی کردن شیرودی را داشت، در یک عقب نشینی آشکار درجه او را از ستوانیار سومی و سروانی ارتقا داد.
شیرودی اما از پذیرفتن این درجه ها ابا کرد و در نامه ای به فرماندهی پایگاه هوانیروز کرمانشاه درخواست پس گرفتن درجه ها را مطرح کرد. تنها خواسته او این بود که حضرت امام (ره) درجریان کارشنکنی های بنی صدر و بی تفاوتی برخی فرماندهان قرار بگیرد.
اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبرعزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که قبلا بوده ام، برگردانید.
او سرباز مخلص اسلام بود و از جلوه های مادی زندگی روی برگردانده بود. او که همیشه لباس بدون درجه می پوشید؛ برایش چه فرقی می کرد درجه لباسش چند ستاره داشته باشد.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#سیره_نظامی_شهدا
#معنویت_بخشی_به_جنگ_و_دفاع
#دنیا_گریزی_شهدا
#کتاب_بر_فراز_آسمان؛ زندگی نامه و خاطرات شهید علی اکبر شیرودی، صفحه ۱۱۳-۱۱۲.
@boreshha
🔺ستاره نورانی!
🌱ماه نهمی بود که علی اکبر را باردار بودم. صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم همسرم محمد علی خیره خیره به من نگاه می کند.
▪️با تعجب پرسیدم چه شده است؟
▫️گفت: خواب دیدم چیزی شبیه یک ستاره نورانی در آسمان به سمت خانه ما می آمد. آمد و آمد تا بالای خانه ما رسید. آن قدر نزدیک آمد که نورش همه خانه را در بر گرفت.
🔅گویا خورشید روی بام خانه ما آمده بود. نور همه خانه را فرا گرفته بود. گویا خانه ما می درخشید.
💢بعد ادامه داد: فکر می کنم این بچه ای که در رحم داری انسان مهمی خواهد شد. یک بنده خیلی خوب برای خدا.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#الهامات_و_عنایات
▫️راوی: شهر بانو شیرودی؛ مادر شهید
📚#کتاب_بر_فراز_آسمان؛ صفحه ۱۱ و ۱۲
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir