eitaa logo
برش‌ ها
411 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
452 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حمید مثل خیلی از مردم، از آخر کارش فراری نبود. وقتی تمام شد، با پیکان مدل هفتاد برادرش سعید، به سمت امام زاده اسماعیل باراجین حرکت کردیم. بعد از زیارت و نماز، آمدیم حیاط امام زاده. حمید راهش را کج کرد سوی ، بعد از گلزار شهدا. همه جا تاریک بود و سطح قبرستان بالا و بلندی داشت. چند بار کم مانده بود بخورم زمین. خیلی تعجب کرده بودم. در اولین ساعات محرمیت، در دل شب به جای رستوران و کافی شاپ، سر از قبرستان در آورده بودیم. اتفاقا آن شب کسی را هم آورده بودند برای تدفین. حمید گفت: فرزانه! روز اول خوشی زندگی آمدیم اینجا باشد ته ماجرا همین جاست. ولی من مطمئنم جایم توی گلزار شهداست. باهم قرار گذاشته بودیم، هر کدام از ما زودتر از دنیا رفت، آن دیگری، تنهایش نگذارد. حالا آمده بودم به عهدم وفا کنم. هر چه مادرم اصرار کرد که حداقل چند دقیقه ای بیا داخل ماشین گرم شو. قبول نکردم. به حمید قول داده بودم. بعضی ها تعجب می کردند و می گفتند: مگر شما چند سال باهم زندگی کردید که چنین قول هایی به هم داده بودید. آن شب بقیه می رفتند و می آمدند؛ اما من تا صبح سر مزار حمید برایش قرآن خواندم. ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحات ۵۳-۵۴ و ۳۱۳-۳۱۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/