eitaa logo
دبیرستان ارزش آفرین برنا
324 دنبال‌کننده
724 عکس
306 ویدیو
66 فایل
متوسطه اول دخترانه تحول گرا پیشرو #مدارس_روش_میزان_اصفهان #توانگری_درمسیر_ارزش_آفرینی 🌐 borna-creative-group.ir تقاطع خیابان حکیم شفایی اول و فرسان 03132279251 ✅ شناسه مدیر دبیرستان: @zeinabizadian ✅ شناسه مدیر راهبردی مجتمع: @hamed_saadatpour
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓زمان در گذر است ... 📜وعده های الهی حتمی است..... 🧨روایت کوتاهی از نابودی تاسیسات هسته‌ای و مراکز مهم اسرائیل 🇮🇷🇵🇸در آینده‌ای نه چندان دور (دبیرستان دوره اول دخترانه) ☀️🌳 🆔 @bornai_midschool
. موبایلم را از شارژر در می آورم و میروم روی مبل مینشینم . پاهایم را روی میز دراز میکنم و انگشتم را روی صفحه میکشم ، انگشتم کمی خیس است و سه بار این کار را تکرار می کنم تا برنامه ها روی صفحه به نمایش در می آیند. جست و جو می کنم از بین آنهایی که روی صفحه ظاهر میشود یکی را انتخاب(vpn) می کنم و گزینه ی ترن آن را میزنم. کمی طول میکشد تا وصل شود و بالاخره روی توئیتر کلیک میکنم . کمی میگردم و چند توئیت میزنم، ولی حدود پنج دقیقه بعد توئیتی روی صفحه بالا می آید . به نظر کسل کننده می آید و می خواهم ردش کنم که گوشی ام هنگ می کند ، لعنتی ! آخه الان وقت هنگ کردنه؟ از روی کسلی شروع به خواندن توئیت میکنم ، نویسنده اش یک زن فلسطینی است : دکتر زنگ زد و گفت: ( حال بچه ات رو به بهبود است، بیا بیمارستان !) شال و کلاه کردم و راه افتادم، و وقتی رسیدم ، دیدم نه بچه هست، نه دکتر ، و نه حتی بیمارستان !! برایم عجیب است ، راجب مسائل فلسطین چیز زیادی نمیدانم، ولی چرا باید بیمارستانی غیب شود ؟! به هشتک های زیرش نگاهی می اندازم : # FREE_PALESTINE انفجار _بیمارستان# کنجکاو میشوم و در گوگل انفجار بیمارستان را جست و جو می کنم و انگار گوشیم به حالت عادی برگشته باشه سریع نتایج را برایم می آورد. کمی بالا و پایین میکنم و روی یکی از عکس ها کلیک میکنم، عکس باز میشود و چند لحظه بعد چشمان من بسته ! چشمانم را محکم فشار می دهم تا تصویری که دیدم لحظه ای از ذهنم پاک شود ، اما انگار نه انگار ، همچنان منم و من و تصویری از بدن های آش و لاش و خرابه های بیمارستان ! همچنان منم و تصویر مادری که کودک بی جان خود را در میان خرابه ها و جنازه ها در اغوش گرفته! سریع عکس را میبندم و میخواهم کلا خارج شوم که انگار ترکیبی از وجدان و کنجکاوی ام ذره ذره مرا میخورد و نمی گذارد بی خیال این داستان شوم . میروم بعدی ، بعدی و بعدی و بعدی ... جنازه های تکه پاره ، جناه های تکه پاره و خون و آتش و خرابه ... خرابه و بدن های نیمه جان و مادر و پدرهای نگران ... مادر و پدرهای نگران و دیدگان گریان خانواده های دست به گریبان خرابه ها ... بعدی و بعدی و بعدی ... دو ساعت تمام توئیتر و اینستا و تلگرام و واتس آپ را زیر و رو کردم به دنبال دلیل، زیر و رو کردم و اشک ریختم و دل سوزاندم به دنبال دلیل، اما نبود ، نبود که نبود ! هیچ دلیلی جز قدرت طلبی و خودخواهی و قساوت قلب نبود، هیچ دلیلی جز قساوت قلب و بی عدالتی و قتل طلبی نبود ! نگاهم را گرفتم و هیچ نگفتم، اما هیچ نگفتن درست بود ؟ خیانت نبود ؟ آدم کشی نبود؟ چشم بستن و لال شدن ، لال شدن و نگفتن حقیقت، نگفتن حقیقت و نشان ندادن واقعیت ، نگفتن از خون و جنازه و دود و بمب و خرابه ، نگفتن از خرابه و بچه های به خود لرزیده و مادران داغ دیده، جرم نبود ؟ جنایت نبود؟ کودک کشی نبود؟ بی عدالتی و نقض حقوق بشر روشنفکر نمایان نبود؟ دم نزدن از هزاران هزار بمب و تن ها تن مواد منفجره ای که بر سر نوزادان نگونبخت و کودکان داغ دیده میریزد خیانت به انسانیت نبود؟ خیانت به کودکانی که میان بمب و گلوله پرورش یافتند و قسمتی از برنامه ی هر روزشان دیدن پرپر شدن عزیزانشان جلوی چشمشان است ، نبود؟ یاد ویدئویی می افتم که دیده بودم ، پسر کوچکی که از صدای انفجار ترسیده بود و مثل بید می لرزید ، اما از ترس زبانش بند آمده بود و فقط آرام اشک می ریخت، آرام آرام، انگار که آرام آرام و ذره ذره داشت آب می شد ... با یاد آوری اش انگار ساختمان بلندی در دلم فرو میریزد و حال این اشک است که باز پشت سد پلک هایم خیمه می زند . اگر این ظلم نیست که خواهر و برادر من راحت بخوابند و ترسی از کشته شدن نداشته باشند در حالی که کودکان فلسطینی از ترس نمی توانند بخوابند و حتی نان و آبی برای خوردن ندارند ، پس چیست ؟ انگار آتشی درونم روشن می شود ، باورم نمی شود که دو ساعت بتواند چنین کاری با من بکند، اما بلند می شوم و می گویم : دیگه وقت سکوت کردن و لال بودن نیست ! ... ✍نیایش آذربایجانی دانش آموز پایه هشتم (دبیرستان دوره اول دخترانه) ☀️🌳 🆔 @bornai_midschool