eitaa logo
دبیرستان ارزش آفرین برنا
327 دنبال‌کننده
725 عکس
307 ویدیو
66 فایل
متوسطه اول دخترانه تحول گرا پیشرو #مدارس_روش_میزان_اصفهان #توانگری_درمسیر_ارزش_آفرینی 🌐 borna-creative-group.ir تقاطع خیابان حکیم شفایی اول و فرسان 03132279251 ✅ شناسه مدیر دبیرستان: @zeinabizadian ✅ شناسه مدیر راهبردی مجتمع: @hamed_saadatpour
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴۲۰ ساعت قبل حمله اسرائیل به بیمارستان غزه، همه این بچه ها به همراه خانواده هاشون به این بیمارستان پناه آورده بودند که الان دیگر هیچ اثری ازشون نیست. ▪️بِایّ ذَنب قُتِلَت 💠 @borna_group 🌐 www.borna-gp.ir ┄┄┅┅┅❅☀️❅┅┅┅┄┄ مجتمع آموزشی‌تربیتی‌تحقیقاتی یادگیرنده| نوآفرین| دین بنیان| خانواده محور
✊حریفت منم... 🚩 خیزش مردم اصفهان علیه جنایت رژیم کودک کش اسرائیل 🇵🇸 در حمایت از مردم مظلوم غزه و فلسطین 🔸با سخنرانی 🔻حجت الاسلام میرمرشدی 🔹و حماسه سرایی: 🔻حاج سیدرضا نریمانی 🔻حاج محمد یزدخواستی 🔻 کربلایی امیر برومند 📆 امروز چهارشنبه ۲۶ مهرماه 🕰 ساعت ۱۵:۳۰ 📍میدان امام حسین (علیه السلام) 💠فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اصفهان @chashmentezar_ir
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓زمان در گذر است ... 📜وعده های الهی حتمی است..... 🧨روایت کوتاهی از نابودی تاسیسات هسته‌ای و مراکز مهم اسرائیل 🇮🇷🇵🇸در آینده‌ای نه چندان دور (دبیرستان دوره اول دخترانه) ☀️🌳 🆔 @bornai_midschool
اسرائیل! دنیا بدون تو خیلی قشنگه :) و این‌ها انگیزه ادامه حیات ما در این روزهاست! ▪️بِایّ ذَنب قُتِلَت 💠 @borna_group 🌐 www.borna-gp.ir ┄┄┅┅┅❅☀️❅┅┅┅┄┄ مجتمع آموزشی‌تربیتی‌تحقیقاتی یادگیرنده| نوآفرین| دین بنیان| خانواده محور
. موبایلم را از شارژر در می آورم و میروم روی مبل مینشینم . پاهایم را روی میز دراز میکنم و انگشتم را روی صفحه میکشم ، انگشتم کمی خیس است و سه بار این کار را تکرار می کنم تا برنامه ها روی صفحه به نمایش در می آیند. جست و جو می کنم از بین آنهایی که روی صفحه ظاهر میشود یکی را انتخاب(vpn) می کنم و گزینه ی ترن آن را میزنم. کمی طول میکشد تا وصل شود و بالاخره روی توئیتر کلیک میکنم . کمی میگردم و چند توئیت میزنم، ولی حدود پنج دقیقه بعد توئیتی روی صفحه بالا می آید . به نظر کسل کننده می آید و می خواهم ردش کنم که گوشی ام هنگ می کند ، لعنتی ! آخه الان وقت هنگ کردنه؟ از روی کسلی شروع به خواندن توئیت میکنم ، نویسنده اش یک زن فلسطینی است : دکتر زنگ زد و گفت: ( حال بچه ات رو به بهبود است، بیا بیمارستان !) شال و کلاه کردم و راه افتادم، و وقتی رسیدم ، دیدم نه بچه هست، نه دکتر ، و نه حتی بیمارستان !! برایم عجیب است ، راجب مسائل فلسطین چیز زیادی نمیدانم، ولی چرا باید بیمارستانی غیب شود ؟! به هشتک های زیرش نگاهی می اندازم : # FREE_PALESTINE انفجار _بیمارستان# کنجکاو میشوم و در گوگل انفجار بیمارستان را جست و جو می کنم و انگار گوشیم به حالت عادی برگشته باشه سریع نتایج را برایم می آورد. کمی بالا و پایین میکنم و روی یکی از عکس ها کلیک میکنم، عکس باز میشود و چند لحظه بعد چشمان من بسته ! چشمانم را محکم فشار می دهم تا تصویری که دیدم لحظه ای از ذهنم پاک شود ، اما انگار نه انگار ، همچنان منم و من و تصویری از بدن های آش و لاش و خرابه های بیمارستان ! همچنان منم و تصویر مادری که کودک بی جان خود را در میان خرابه ها و جنازه ها در اغوش گرفته! سریع عکس را میبندم و میخواهم کلا خارج شوم که انگار ترکیبی از وجدان و کنجکاوی ام ذره ذره مرا میخورد و نمی گذارد بی خیال این داستان شوم . میروم بعدی ، بعدی و بعدی و بعدی ... جنازه های تکه پاره ، جناه های تکه پاره و خون و آتش و خرابه ... خرابه و بدن های نیمه جان و مادر و پدرهای نگران ... مادر و پدرهای نگران و دیدگان گریان خانواده های دست به گریبان خرابه ها ... بعدی و بعدی و بعدی ... دو ساعت تمام توئیتر و اینستا و تلگرام و واتس آپ را زیر و رو کردم به دنبال دلیل، زیر و رو کردم و اشک ریختم و دل سوزاندم به دنبال دلیل، اما نبود ، نبود که نبود ! هیچ دلیلی جز قدرت طلبی و خودخواهی و قساوت قلب نبود، هیچ دلیلی جز قساوت قلب و بی عدالتی و قتل طلبی نبود ! نگاهم را گرفتم و هیچ نگفتم، اما هیچ نگفتن درست بود ؟ خیانت نبود ؟ آدم کشی نبود؟ چشم بستن و لال شدن ، لال شدن و نگفتن حقیقت، نگفتن حقیقت و نشان ندادن واقعیت ، نگفتن از خون و جنازه و دود و بمب و خرابه ، نگفتن از خرابه و بچه های به خود لرزیده و مادران داغ دیده، جرم نبود ؟ جنایت نبود؟ کودک کشی نبود؟ بی عدالتی و نقض حقوق بشر روشنفکر نمایان نبود؟ دم نزدن از هزاران هزار بمب و تن ها تن مواد منفجره ای که بر سر نوزادان نگونبخت و کودکان داغ دیده میریزد خیانت به انسانیت نبود؟ خیانت به کودکانی که میان بمب و گلوله پرورش یافتند و قسمتی از برنامه ی هر روزشان دیدن پرپر شدن عزیزانشان جلوی چشمشان است ، نبود؟ یاد ویدئویی می افتم که دیده بودم ، پسر کوچکی که از صدای انفجار ترسیده بود و مثل بید می لرزید ، اما از ترس زبانش بند آمده بود و فقط آرام اشک می ریخت، آرام آرام، انگار که آرام آرام و ذره ذره داشت آب می شد ... با یاد آوری اش انگار ساختمان بلندی در دلم فرو میریزد و حال این اشک است که باز پشت سد پلک هایم خیمه می زند . اگر این ظلم نیست که خواهر و برادر من راحت بخوابند و ترسی از کشته شدن نداشته باشند در حالی که کودکان فلسطینی از ترس نمی توانند بخوابند و حتی نان و آبی برای خوردن ندارند ، پس چیست ؟ انگار آتشی درونم روشن می شود ، باورم نمی شود که دو ساعت بتواند چنین کاری با من بکند، اما بلند می شوم و می گویم : دیگه وقت سکوت کردن و لال بودن نیست ! ... ✍نیایش آذربایجانی دانش آموز پایه هشتم (دبیرستان دوره اول دخترانه) ☀️🌳 🆔 @bornai_midschool
⁉️ چی شد که به فکر افتادید رمان آنلاین بنویسید؟ ✨ از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد من اساساً چندان اهلِ فضای مجازی نبودم. این را خیلی از دوستانم هم می‌دانند. اما یک ماه پیش به یک‌باره همه برگ‌های تاریخ را به هم ریخت و من هم از این طوفان بی‌نصیب نماندم. مثل بسیاری از شما. اولش حسی از شور بود و حماسه که به مرور حسی از حزن و اندوه هم به آن آمیخته شد. من هم مثل بسیاری از شما دلم می‌خواست یک کاری بکنم. یک کاری که بگویم این هم سهم من، این هم بضاعت من. و جواب بسیاری از روزها هیچ بود. من این روزها تنها کاری که نصف و نیمه بلدم ردیف کردن کلمات است. اینکه گاهی از ردیف شدن کلمه ها داستان بیرون می‌آید و گاهی ناداستان. حالا مانده بودم کلمات من این روزها به چه درد مجاهدان فلسطینی می خورد؟ 📋 متنی که خواندید بخشی از توضیحات ست درباره‌ی شگفتانه‌‌‌ای که این روزها برای ما داشته، برای اینکه بیشتر متوجه شوید یکی از کانال‌ها یا صفحاتِ «کوچه هشتم» را دنبال کنید... @daneshgarbehzad 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane