🔴 شیخ رجب علی خیاط و زنی آتشین!
✍️ فـرزند شیخ رجبعلی خیاط
میگوید پدرم چیزهایی میدید
که دیگران نمیدیدند.
🔸یکی از دوستان پدرم نقل میکرد.
یـک روز بـا جـنـاب شـیـخ بـه جـایـی
میرفتیم کـه دیـدم جـنـاب شـیـخ بـا
تعجب و حیرت بـه زنی کـه موی بلند
و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکنـد.
از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند! نگاهی به من کرد و فرمـود: تو هم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند.
🔹شیـخ رجبعلی فرمـود این زن راه
میرود و روحـش یقـه مرا گـرفته او
راه میرود و مـردم را هـمـینـطـور با
خـودش به آتش جهنـم میبَرَد.
📚 کتاب بوستان حجاب ص ۱۰
@cafedastan
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸داستان اخلاقی و زیبای بحرالعلوم با نراقی
🎥حجت الاسلام عالی
@cafedastan
📚 داستان کوتاه
روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما دعاهای مستجاب شده و الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم .
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟!!! فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکرت .
برای هر نعمتی خدا رو شکر کنید
@cafedastan
💎شخص خسيسي در رودخانه اي افتاد و عده اي جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت: دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالي که دست و پا مي زد دستش را نداد. شخص ديگري همين پيشنهاد را داد، ولي نتيجه اي نداشت. ملا نصرالدين که به محل حادثه رسيده بود، به مرد گفت: دست مرا بگير تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بيرون آمد. مردم شگفت زده گفتند: ملا معجزه کردي؟ ملا گفت: شما اين مرد را خوب نمي شناسيد. او دستِ بده ندارد، دستِ بگير دارد. اگر بگويي دستم را بگير، مي گيرد، اما اگر بگويي دستت را بده، نمي دهد. تهيدست از برخي نعمت هاي دنيا بي بهره است، اما خسيس از همه نعمات دنيا.
«دو کس رنج بيهوده بردند و سعي بي فايده کردند يکي آن که اندوخت و نخورد
و ديگر آن که آموخت و نکرد.»
@cafedastan
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#فقط_چند_لحظه....
🌷با شهید رضازاده همراه بودیم. نزدیک ۴۸ ساعت بود که داخل کانال بودیم که داشت باران میبارید و ما تا زانو پر از گل و آب بودیم و یکدفعه شهید رضازاده گفت: بیا برویم به شهید بهاءالدینی یه سر بزنیم تا دیداری تازه کنیم. من قبول کردم و به او گفتم: پس نمازت رو بخوان با هم میرویم. گفت: نه میرویم همونجا نماز میخوانیم. و با هم رفتیم پیش شهید بهاءالدینی. وقتی رسیدیم دیدم شهید دارد نماز میخواند.
🌷توی حال و هوای عرفانی خودش بود. من به شهید رضازاده گفتم: پس من میروم پست سر شما مینشینم. و شهید رضازاده رفت روبروی شهید نشست تا نمازش تمام بشود. وقتی نمازش تمام شد دیگر شروع کردند با هم صحبت کردن. من رفتم جلو گفتم: برویم. گفت: چند لحظه دیگه بمان من نمازم و بخوانم بعد میرویم. رفتم سر جام نشستم. یکدفعه خمپاره افتاد توی کانال این دو عزیز، رفتم بالای سرشان، دیدم هر دو تاشون سر از بدنشان جدا شده.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حسین رضازاده
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@cafedastan
💎امام علی علیه السلام:
لا يَرْجُوَنَّ اَحَدٌ مِنْكُمْ اِلاّ رَبَّهُ وَ لا يَخافَنَّ اِلاّ ذَنْبَهُ؛
هيچ يك از شما جز به پروردگار خود اميد نبندد و جز از گناه خود نترسد.
📗[نهج البلاغه: ح82، ص1123]
@cafedastan