#داستان
روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم ؛
دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد ،
اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد.
همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم:
چه مرد عبوس و ترش رویی بود
دوستم گفت:
#او_همیشه_این_طور_است !
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام
می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت:
"چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
#من_خودم_هستم ."...
اجازه ندهيد تا برخوردهاى ديگران ، موجب تغيير رفتارهاى شما شود .
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan