#داستان حیرت انگیز #برصیصای_عابد
«کمَثَلِ الشَّیطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکفُرْ فَلَمَّا کفَرَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْک إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ؛ کار آن ها (منافقان) مانند شیطان است که به انسان گفت کافر شو و هنگامی که کافر شد گفت من از تو بیزارم، من از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم.» (حشر/16)
بعضی از مفسران و ارباب حدیث در ذیل این آیات روایتی پر معنی از عابدی از بنی اسرائیل بنام «برصیصا» نقل کرده اند که می تواند درس بزرگی برای همه ی افراد باشد تا هرگز با طناب پوسیده شیطان و منافقان به چاه نروند که رفتن همان و سرنگون شدن در قعر چاه همان!
خلاصه #داستان چنین است:
در میان بنی اسرائیل عابدی بود بنام «برصیصا» که زمانی طولانی عبادت کرده بود و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانی را نزد او می آوردند و با دعای او سلامت خود را باز می یافتند. روزی زن جوانی را از یک خانواده با شخصیت به وسیله ی برادرانش نزد او آوردند و بنا شد مدتی بماند تا شفا یابد. شیطان در این جا به وسوسه گری مشغول شد و آن قدر صحنه را در نظر او زینت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز کرد! چیزی نگذشت که معلوم شد آن زن باردار شده (و از آن جا که گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیم تر است) زن را به قتل رسانید و در گوشه ای از بیابان دفن کرد! برادرانش از این ماجرا با خبر شدند که مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکی زده، این خبر در تمام شهر پیچید، و به گوش امیر رسید، او با گروهی از مردم حرکت کرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامی که جنایات عابد مُسَلَّم شد، او را از عبادتگاهش فرو کشیدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بیاویزند، هنگامی که بر بالای چوبه دار قرار گرفت شیطان در نظرش مجسَّم شد، گفت: من بودم که تو را به این روز افکندم! و اگر آن چه را می گویم اطاعت کنی موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد! عابد گفت چه کنم؟ گفت: تنها یک سجده برای من کن کافی است! عابد گفت: در این حالتی که می بینی توانایی ندارم، شیطان گفت: اشاره ای کفایت می کند، عابد با گوشه چشم، یا با دست خود، اشاره ای کرد و سجده به شیطان آورد و در دم جان سپرد و کافر از دنیا رفت!»
(#تفسیر_نمونه، ج 23، ص544)
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan