🔻من و تو نداریم، فقط تو!
عاشقی، در خانه ی معشوقش را زد. معشوق هم از آن طرف در پرسید« کیستی؟» عاشق در جواب گفت:« منم». معشوق، او را به خانه اش راه نداد و گفت« تو هنوز خامی. باید آتش فراق، تو را پخته کند. در این خانه جایی نداری. برو.»
با این که عاشق، دلش پیش معشوق بود ولی از دستور او اطاعت کرد و بمدت یکسال با حالی زار و نزار در آتش دوری سوخت و غم ندیدن معشوق را تحمل کرد، سپس بار دیگر در خانه معشوق را زد.
بار دیگر، معشوق پرسید« کیستی؟» عاشق پاسخ داد« تویی، تو. تو خودت هستی.» این دفعه معشوق در را باز کرد و او به داخل خانه آمد و گفت« اکنون تو و من یکی شده ایم.»
#حکایتهای
#مولانا
#داستان
#عشق
@cafedastan
🔻 حضرت عیسی (ع) و گناهکار
روزی عیسی(ع) با جمعی از حواریون به راهی می گذشت ، ناگاه گنهکاری تباه روزگار که در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بدید ، آتش حسرت در سینه اش افروخته شد ، آب ندامت از دیده اش روان گشت ، تیرگی روزگار و تاریکی حال خود را معاینه دید ، آه جگر سوز از دل پرخون برکشید و با زبان حال گفت : یا رب که منم دست تهی چشم پرآب پس، با خود اندیشید که هر چند در همه عمر قدمی به خیر برنداشته ام و با این آلودگی و ناپاکی قابلیت همراهی با پاکان را ندارم ، اما چون این گروه دوستان خدایند ، اگر به مرافقت و موافقت ایشان دو سه گامی بروم ضایع نخواهد بود ؛
پس خود را سگ اصحاب ساخت و بدنبال آن جوانمردان فریادکنان می رفت .
یکی از حواریون باز نگریست و آن شخص را که به نابکاری و بدکاری شهره شهر و مشهور دهر بود دید که به دنبال ایشان می آید ، گفت : یا روح اللّه ! ای جان پاک ! این مرده دل بی باک را کجا لیاقت همراهی با ماست و بودن این پلید ناپاک از پی ما در کدام مذهب رواست ؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نکند و از همراهی ما جدا شود که مبادا شومی گناهانش دامن زندگی ما را بگیرد !!
عیسی علیه السلام در اندیشه شد تا به آن شخص چه گوید و چگونه عذر او را بخواهد ، که ناگاه وحی الهی در رسید : یا روح اللّه ! دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوی تا کار از سر گیرد ، که هر عمل خیری تا امروز از او صادر شده به خاطر نظر حقارتی که به آن مفلس انداخت از دیوان و دفتر عمل او محو کردیم و آن فاسق گناهکار را بشارت ده که به آن حسرت و ندامت که به پیشگاه ما پیش آورد ، مسیر توفیق به روی او گشودیم و دلیل عنایت را در راه هدایت به حمایت او فرستادیم.✨❤️
📚تفسیر فاتحه الکتاب : ص63
#توبه
#عشق
#حضرت_عیسی
#حواریون
@cafedastan
#داستان
کلمهای سه حرفی که از همه چیز #برتر است.
توی یک جمع، نشسته بودم.
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم.
خواندم سه عمودی.
یکی گفت بلند بگو!!! گفتم یک کلمه سه حرفیه، از همه چیز #برتر است.
حاجی گفت: #پول
تازه عروس مجلس گفت: #عشق
شوهرش گفت: #یار
کودک دبستانی گفت: #علم
حاجی پشت سرهم گفت : #پول، اگه نمیشه #طلا، #سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس #مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: #جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت: مادرجان، #عمر است.
اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: #کار
ديگری خندید و گفت: #وام
یکی از آن وسط بلندگفت: #وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید!
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: #کفش
کشاورز بگوید: #برف
لال بگوید: #حرف
ناشنوا بگوید: #صدا
نابینا بگوید: #نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
#خدا
#خدا
#خدا
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan