eitaa logo
کافه تاریخ
293 دنبال‌کننده
162 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ سکانسی دردناک از در ایران بازخوانی تاریخ گذشته می تواند بسیاری از نعمات امروزی جامعه را برایمان بازنماید. در گذشته های نه چندان دور و در تاریخ معاصر ایران، گاهی سرما و گرمای هوا باعث می شد تا محصول گندم یک سال نابود شود و غذای سفره های مردم از میان برود. گاهی نیز مشکل به آب و هوا باز نمی گشت؛ بلکه سیاست باعث خالی شدن سفره مردم می شد. مثل چنگ جهانی دوم و هجوم قوای بیگانه و به خصوص شوروی به محصولات کشاورزی و حمل آن به کشور خودشان. در آن روزها ایران در اوضاع و احوال غریبی بود: «در آن روزها، منظره ازدحام مردم گرسنه در اطراف نانوایی ها، به راستی دل خراش و تکان دهنده بود: مردم، پس از ساعت ها انتظار در صف های طولانی که اغلب به کشمکش و زدوخورد منجر می شد، حداکثر می توانستند به چند قرص نان دست یابند. بسیاری هم، پس از تحمل مشقت فراوان، دست خالی به خانه باز می گشتند. و در نتیجه، بسیاری از خانواده های کم در آمد، عملا در یک حالت گرسنگی مزمن به سر می بردند و آمار تلفات ناشی از کم غذایی، رو به افزایش بود. عنوان های روزنامه های آن ایام بهترین گواه وضع بسیار نابسامان و ناگوار نان در تهران و شهرستان ها در آن دوره است. از ان جمله روزنامه ی اطلاعات در مقام انتقاد از عملکرد دولت قوام السلطنه در باره ی نان نوشت: مردم عوض نان ، سنگ و شن یا خون دل خوردند. همین روزنامه در شماره ای دیگر، گفته ی شریدان، مستشار وزارت خواروبار را به این شرح نقل کرد که: مردم تهران، مواد چرکین و کثیفی را به نام نان که نانواهای بی رحم می پزند، می خورند. نانواها آرد دولتی را به قیمت گزاف به طور قاچاق می فروشند و از این رو، دولت ناچار شده است، نانواخانه مرکزی تهیه کند.» منبع: احمد کتابی، قحطی های ایران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1384، ص 60 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ سازمانهای به ظاهر فرهنگی متولی اصلی پیشبرد سیاستهای مدرنیزاسیون دیکتاتور بزرگ از زمان ، تلاشهای مقطعی و غیرمنسجمی جهت آموزش بازیگران، کارگردان و نمایشنامه نویسان توسط افراد و شخصیتهای مختلف شروع شد. اکثریت قریب به اتفاق این تلاشها به دلیل غیرحرفه ای و آماتور بودن و همچنی فقدان حمایت نهادی و دولتی بی نتیجه ماند. لیکن از زمان حکومت پهلوی اول و با توجه به اهمیت سیاست گفتمان سازی فکری و هویتی ایران در قالب برنامه های مدرنیزاسیون ، سازمان پروش افکار تاسیس گردید. سازمانی که بیش از آنکه کارکردی هنری داشته باشد کارکردی سیاسی داشت. لذا اقدامات اولیه در جهت ایجاد یک مدرسه تئاترال حرفه‌ای و تأسیس‌ مراکز‌ آموزش علمی و تخصصی تئاتر در ایران به دهه دوم 1300 خورشیدی باز می‌گردد. درواقع اساسی ترین اقدام در جهت ایجاد تأسیس مدارس تئاتر در ایران‌ را سازمان پرورش افـکار انـجام داد که با تخصیص یکی از شعبه‌های هفت‌گانه خود به نمایش، تاسیس «هنرستان‌ هنرپیشگی‌» را‌ در دستور کار خود قرار داد. ایـن موسسه از هر حیث‌ کامل‌ و مطابق‌ با روش‌های آموزش و پرورش و آخرین اصول علمی و متداول در کشورهای مترقی جهان‌ بود‌ که‌ تـحت تـأثیر بـرنامه‌های آموزشی کنسرواتوارهای فرانسه و بخشی کشورهای اروپائی در تهران به وجود آمده‌ بود‌. در زمان ریاست «سید علیخان نصر» اساسنامه مدرسه در 28ماده در تاریخ شنبه 6 اسفند1317 هــ.ش تصویب شد. نیایش پور حسن،هنرستان هنرپیشگی (نخستین مدرسه علمی دولتی تئاتر در ایران)، مجله نمایش، مهر و آبان 1387، شماره 109 و 110، ص14 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ روایتی از «دوره»های زنان و مردان در عصر ملاقات حضوری و به تعبیری دید و بازدیدهای حضوری، یکی از آداب و رسوم کهن ایرانیان به ویژه در عصر می باشد. به ویژه اینکه این ملاقاتها در دین اسلام تحت عنوان «صله رحم» بسیار سفارش شده است. در عصر قاجار، اغلب زنان و مردان جدا از یکدیگر به دید و بازدید می پرداختند و رسم بر این بود که خانمها و مردها جدا از هم اغلب هفته ای یکبار دور هم جمع می شدند و به اصطلاح آن روز دوره داشتند. در مجالس زنانه که مردی وجود نداشت اغلب سرگرمیهایی برای خود ترتیب می دادند. نمایشاتی از قبیل گندم گل گندم، عرق چین ، جین و وجین، خاله رورو، ننه غلامحسین، عروس و مادر شوهر، زن آشیخ، خاله غربالی یا خاله دیگ بسر و امثال آنها رواج داشت. دراین نمایشات هرجا که لازم می شد زنانی بودند که نقش مردها را بازی می کردند. در اینگونه مواقع از لباس مردانه و احیاناً از فکل و کروات و عصا و عبا و عمامه آقای خانه استفاه می شد. زنان در اینگونه مجالس هنرهای خود را ابراز می داشتند. زنانی بودند که خوب تار می نواختند و یا خوب ضرب می زدند. زنانی نیز بودند که کارهای نمایشی آنها باعث تفریح و خنده حضار می شد و اغلب رل و نقش خود را با نهایت مهارت و زبردستی بازی می کردند سید علی میرنیا، فرهنگ مردم ایران، تهران، نشر پارسا، 1378، ص 384 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ وقتی کسی دیگر خنده شاه را ندید! با آنکه حکومت از اساس و همان ابتدای امر بر پایه عدم مشروعیت مستقر شده بود، اما محمدرضا پهلوی همیشه تصور می کرد پادشاه محبوب مردم ایران است. این باور کذایی با انقلاب سفید به شدت فزونی گرفت و شاه اعتقادی راسخ یافت که مردم بسیار او را دوست می دارند! از همین رو بود که با وقوع انقلاب اسلامی، شاه هنوز باور نکرده بود که مردم علیه او قیام کرده اند. تقریبا تا 17 شهریور 1357 این باور ادامه داشت. اما با وقوع جمعه سیاه و پیش از آن تظاهرات عید فطر، شاه دانست در میان مردم مشروعیتی ندارد: «تظاهرات عید فطر که از شروع شد و آن انبوه جمعیت غیر منظره و شعار حکومت اسلامی که همراه آن انبوه جمعیت بود و اساسا سازمان دهی بی چون و چرایی که آن جمعیت را به قیطریه کشانده و سپس در ردیف های منظم به راهپیمایی در خیابان ها آورد، زنگ خطر بزرگی بود. و تنها با گذشت چند روز جمعه 17 شهریور پیش آمد و آن تظارات و برخورد در میدان ژاله و صدای گلوله ها و خونی که بر آسفالت خیابان ریخته شد و این نیز دومین زنگ خطر بود و تازه شاه دانست که مردم علیه او هستند و این روحیه شاه را یکسره دگرگون کرد و حتی می شود این لغت را به کار برد که آن مرد با همه ابهت و قدرتی که به آن تظاهر می کرد یکسره شکست. پس از این دو حادثه دیگر کسی چهره خندان و شاداب شاه را ندید. او به انزوایش پناه می برد و اگر در جمع درباریان می آمد حرف نمی زد، شوخی نمی کرد و بر سر میز شام اخمو و در هم بود. و شام که تمام می شد بی درنگ میز شام را ترک می کرد و به اتاقش پناه می برد. با او نمی شد حرف زد چرا که بی حوصله بود و حالت افسردگی او روز به روز شدیدتر و محسوس تر می شد.» 1 1- احمدعلی مسعود انصاری، من و خاندان پهلوی، تهیه و تنظیم: محمد برقعی و حسن سرافراز، تهران، نشر البرز، 1371، چاپ دوم، ص 140-141 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
در کانال نیز که یک هفته ای است در کار خود را شروع کرده عضوشوید @iichs_ir
✳️ گوشه ای از درسهای دیپلماتیک شاه عباس و جانشینان او برای حفظ شخصیت خود، مدتی دراز از پذیرفتن سفیران بیگانه خودداری می‌کردند. تحمل کردن این رفتار، مخصوصا برای نمایندگان دولتهای اروپایی سخت ناگوار بود، زیرا تا شاه آنها را بار نمی‌داد نمی‌توانستند از خانه بیرون روند یا به مسافرت و سیر و سیاحت پردازند. هیچکس جز مهماندار و مأموران مخصوص شاه به دیدن آنها نمی‌رفت. گاه مانند زندانیان چند ماه تنها و در محیطی محدود و مقید زندگی می‌کردند. در دوران توقف، شاه به‌وسیله میهماندار از موضوع مأموریت و منظور سفیر آگاه می‌شد. سفیران، چون به حضور شاه می‌رسیدند، پس از تعظیم و بوسیدن پای یا دست او، نامه‌ای را که از فرمانروای خود داشتند، بدو تسلیم می‌کردند و هدایا را با تشریفات خاصی از نظر او می‌گذرانیدند. مثلا سفیر هند (خان عالم) عده همراهانش از هفتصد می‌گذشت. این سفیر با خود از هندوستان جانوران گوناگون مانند فیلان، و گاوان هندی و ببر و پلنگ و آهو و یوز و کرگدن و طوطیهای رنگارنگ، و نیز ارابه‌های زرین مخصوص هند، که با گاوان سپید کشیده می‌شد، و هدایای دیگر از دندانهای فیل و استخوانهای ماهی و سلاحهای گرانبها از شمشیر و خنجر و امثال آن، و آلات موسیقی گوناگون، و تحفه‌های دیگر آورده بود که دیدن آن برای مردم اصفهان تازگی داشت. «شاه عباس با سفیران بیگانه با مهربانی بسیار رفتار می‌کرد و همیشه سخن موافق و مناسب با روحیه و ذوق و معتقدات ایشان می‌گفت ... اگر مایل نبود که سفیری درباره موضوع مأموریت خود سخن گوید، چنان با مهارت او را به سؤالات گوناگون مشغول می‌کرد که در میان گذاشتن مطلبی دیگر میسر نمی‌شد و سرانجام نیز او را بدون اینکه برخلاف میل خود وعده‌ای داده باشد، مرخص می‌کرد. ولی اگر برخلاف، می‌خواست در موضوع دلخواهی بحث کند به آسانی رشته سخن را بدان موضوع می‌کشید و به میل خود نتیجه می‌گرفت.» سفیران بیگانه و جهانگردان فرنگی درباره رفتار محبت‌آمیز این پادشاه و سرگرمیها و تفریحاتی که برای ایشان فراهم می‌ساخته است، در سفرنامه‌های خود مطالبی شیرین نوشته‌اند؛ شاه برای دلخوشی و سرگرمی سفیران، آنان را با خود به شکار می‌برد، در جشنهای ملی مانند جشن نوروز و جشن آبریزان و امثال آنها دعوت می‌کرد.گاه دستور چراغان و آتشبازی می‌داد یا با ایشان به قهوه‌خانه‌ها می‌رفت و یا در بازارهای بزرگ به معیت ایشان به گردش و تفریح و گفتگو و شوخی با مردم شهر و تماشای رقص و بازیهای مختلف مشغول می‌شد. «شاه عباس گاه برای ورود سفیران کشورهای بزرگ، تشریفات فوق العاده ترتیب می‌داد؛ از آن جمله در ماه رجب سال 1028 هجری قمری، در روزی که سفیران هندوستان و عثمانی و دولت مسکوی (روسیه) به اصفهان وارد می‌شدند، فرمان داد همه مردم اصفهان، از مسلمان و فرنگی و گبر و یهود و ارمنی از ایشان استقبال کنند ... 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ ژوئل فویه؛ پرستار یا جاسوسه فرانسوی؟ هرچه به انتهای حکومت نزدیک می شویم، غربزدگی در این خاندان و البته کل حکومت پهلوی جلوه های بیشتری به خود می گیرد. از جمله آنکه خاندان سلطنت کسر شان خود می دانستند برای فرزندان خود معلمان و مربیان فارسی زبان و ایرانی بگیرند و به معلمان اروپایی روی می آوردند. معلمانی که تلاش می کردند تا خودسرانه در سراسر کاخ نفوذ کنند و بر همه مردان کاخ مسلط شوند. از جمله این افراد، معلم رضا پهلوی بود: «ژوئل فویه چه کسی بود؟ این زن توسط فرح برای پرستاری و تربیت پسرش – رضا – انتخاب شده بود. در تواریخ آمده است که همواره سعی می شده تعلیم و تربیت شاهزادگان به مربیان صالح و آگاه و ایرانی الاصل محول می شود تا از آنها افرادی شایسته و دانا بسازند. اما اینجا وضعیت وارونه بود. ژوئل یک فرانسوی بود. با روحیه ضد ایرانی و دچار عقده های روانی و بسیار پول پرست و سودجو. اصلا یک زن تعلیم دیده بود برای اینکه رضا را منزوی کند و اطلاعات مورد نظر کشورش را بدست بیاورد. وقتی وارد کاخ شد ابتدا به اطرافیان رضا توجه کرد تا ببیند که از کدام یک می تواند استفاده کرده و کدام یک را باید از محیط و محدوده ی کارش دور نماید . او بر فرح تسلط پیدا کرد و احمد علی اویسی را هم که شخص نالایق و احمقی بود در اختیار گرفت. اما مهدی شاه نظر را که یک افسر لایق بود از آنجا دور کرد.» منبع: علی شهبازی، محافظ شاه: خاطرات علی شهبازی، تهران، تهران، انتشارات قلم، 1377،ص 196 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh
✳️ چرا قائم مقام فراهانی را خفه نموند؟ سوگند یاد کرده بود تیغ روی قائم مقام نکشد! قائم مقام فراهانی به مدت یک سال و اندی در خدمت محمدشاه به صدارت اشتغال داشت. قائم مقام نیز سرانجام همانند اسلاف خود قربانی توطئه های داخلی و خارجی شد و نهایتاً محمدشاه دستور قتل وی را صادر می نماید. در روز 24 سفر سال 1251 قمری وقت غروب آفتاب از طرف محمدشاه مستخدمی به نزد قائم مقام رفته و به وی می گوید شاه شما را طلبیده است. قائم مقام به سمت کاخ حرکت می کند و گویا کربلایی قربان- پدر میرزا تقی خان امیر کبیر- که دربان قائم مقام بوده وی را از رفتن منع می نماید و به او می گوید من برای شما خواب دیده ام که اتفاقی افتاده . قائم مقام در باغ نگارستان منتظر شاه می شود ولی چون از آمدن شاه خبری نبوده قصد مراجعت از کاخ می کند اما مانع رفتن وی می شوند که اینجاست قائم مقام متوجه موضوع می شود. به دستور شاه ابتدا قلم و کاغذ را از وی دور می نمایند سپس او را در زیرزمین کاخ به مدت 5 تا 6 روز حبس کرده و شب آخر ماه صفر اسماعیل خان قراچه داغی میرغضب باشی وارد حوضخانه شده و با قنداق تفنگ وی را مضروب و سپس با دستمالی خفه اش مینمایند. جسد او را به حضرت عبدالعظیم برده و بدون غسل به خاک می سپارند. خفه نمودن وی بدین سبب بوده است که محمدشاه سوگند یاد نموده بود که تیغ به روی قائم مقام نکشد لذا او را خفه می نمایند. پرویز افشاری، صدراعظم های سلسله قاجاریه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه، 1376، صص94-95 👇 را به دوستانتان معرفی کنید👇 www.cafetarikh.com @cafetarikh