فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینکه بوقذکردم عادیه؟😍🥺
#سوگنگ
@CafeYadgiry💘
رفیق یا عشقتو اینجوری سیو کن:
Mon petit فسقلی من
Pollo جوجه کوچولوی من
Mi Paz آرامش ابدی
Mein begleter همدم من
Mon abrl پناهگاه من
Ma lockige haare فرفریم
#ایده🥺💘
@CafeYadgiry🔱
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_255 #فلش_بک_به_حال رسول: بیا رادین! فقط جان جدت بیخیال من شو دیگه! با ص
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_256
#آرام
باصدای مداوم و محکم در ازخواب پریدم...
تواین دوسه هفته اونقدر چاق شده بودم که نمیتونستم تکون بخورم!
بعداز سقط بچه همه چی بدنم به هم ریخته بود!
صدای تق تق در یه لحظه هم قطع نمیشد ...
آدم تو این هتل آرامش نداره!
+اومدم! دربه در شده آدم نیستی اینجوری در می...
با دیدن حامد دستم رو در خشک شد...
ازچشماش آتیش میبارید!
+براچی اوم...
با دستی که رو صورتم فرود اومد ،
حرفم تو دهنم موند..!
با هلی که بهم داد وسط اتاق افتادم...
حرصی در اتاقو بست و دندون قروچه ای کرد:
_بهت گفته بودم اگه رادین یه کلمه از حرف و دعوامون چیزی بفهمه حسابت بامنه!
بهم نزدیک شد که خودمو کشیدم عقب...
_الانم اومدم برای حسابرسی!
با یه حرکت بلندم کرد و تکیه م داد به دیوار...
دستشو سمت گلوم برد و فشار داد...
لال شده بودم!
من همون دختری بودم که زیر بار حرف زور نمیرفت!
همون دختر گستاخ و لجبازی که حقشو میگرفت!
پس چرا الان تموم قدرتم تو چشمام بود؟
چشمایی که فقط توانایی خیره شدن به حامد رو داشت!
راه گلوم بسته شده بود!
انگار تو کابوس نقش بازی میکردم!
همون کابوسایی که وقتی میخای جیغ بزنی صدات درنمیاد!
دستشو چنگ میزدم و با چشمام التماسش میکردم!
اما هیچ فایده ای نداشت!
قصد جون منو کرده بود و خون جلوی چشماشو گرفته بود!
چشمام تو باتلاق سیاه رنگی افتاده بود و هیچ جارو نمیدیدم!
بیخیال دست و پا زدن شدم و چشمامو بستم...
با پرت شدن حامد به سمت عقب ، روی زمین افتادم...
سرفم بند نمیومد...
دستمو به گلوم گرفتم که با داد رادین جون به تنم برگشت...
_ تف تو غیرت نداشتت! جنازتو میندازم حامد !
با جیغ و داد های مدیر هتل و بقیه کسایی که ریخته بودن تو اتاق خودمو به تخت رسوندم...
خواستم بلند شم اما سرگیجه و سستی پاهام اجازه نمیداد!
+ر...رادین!
با اومدن رادین تونستم رو تخت بشینم...
_آرام منو نگاه کن! آرام خوبی!؟
خواستم چیزی بگم که گلدونی رو سر رادین شکسته شد !
حامد:بی پد*ر مادر ! اینم جوابت!
با افتادن رادین روی زمین جیغی کشیدم:
+رادین ! رادیییین!
______________
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_257
#چندساعت_بعد
خیره شدم به صورت بی جون رادین...
+رادین؟ ق...قربونت برم بهتری؟!
آرنجشو روی پیشونیش گذاشت و زیر لب گفت:
_نمیزارم عذاب بکشی! زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنی طلاقتو میگیرم!
چکیدن قطره اشکم همزمان شد با باز شدن در...
+س..سلام !
_سلام خانوم.
سلام !
رادین: سلام علیکم.
_مزاحم شدم برای صورت جلسه! از آقای حامد هاشمی شکایت دارید؟!
رادین: بله!
+نه جناب !
_آرام!
سمت رادین برگشتم...
اخم غلیظی کرده بود ...
نزدیکش شدم:
+فعلا کار دارم باهاش رادین!
زوده برای تنبیه!
_سرمو زده شکونده !
ده سانت دیگه اینور تر زده بود الان تو سردخونه بودم نه اینجا!
چشمامو بستم ونفس عمیقی کشیدم!
+بخاطر من!
روشو برگردوند و با لحن دلخور گفت:
_من نمیدونم...هرکار میخوای بکنی بکن.
رو کردم سمت مامور و نیم نگاهی به حامد انداختم:
+جناب ! ما از این آقا شکایتی نداریم!
البته فعلا ...شکایت نداریم!
شاید درآینده ....!
ممنون!
_خواهش میکنم ! پس اینجا روامضا کنید خواهر...
امضایی به برگه زدم ...
_داداش شما هم یه امضابزن...
واکنشی نشون نداد که گفتم؛
+رادین امضا بزن!
با اکراه بلند شد و خیره شد به حامد...
امضای سر سری زد و گفت:
_فکر نکن تموم شد ! تازه شروع شده آقای هاشمی!
لبمو گاز گرفتم که رادین سرمو از تو دستش کند...
+چیکار میکنی دیوونه!
_بریم!
حامد دست به جیب جلو اومد...
روبروی من وایستاد و سینشو سپر کرد..
_آدم پست و خیانتکاری مثل تو ارزش زندگی کردن نداره !
کاش یکم دیرتر میرسید !
ریشه وجودت رو از زمین میکندم!
مکثی کرد و نزدیک تر شد...
فاصلمون دوسانت بیشتر نبود!
سعی کردم بیخیال خودمو نشون بدم...
اما با حرف آخرش روحم کشته شد!
_طلاقتو نمیدم آرام خانوم !
فکر کردی الکیه؟!
بیای تو زندگی من و سرک بکشی!؟
بعد بری دنبال یکی دیگه تا بدبختش کنی؟
رادین سمتش خیز برداشت که دستمو جلو سینش گرفتم...
+ب...بریم رادین!
از بیمارستان زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم...
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_258
+رادین.!؟
_هوم.
+ای کاش با هتل تسویه میکردیم!
_تسویه شده...!
سکوت کردم و سرمو تکیه دادم به صندلی و شیشه رو کشیدم پایین ...
باد خنکی که به صورتم خورد کل غم وغصه هامو از یادم برد...
_مرتیکه عوضی .
برگشتم سمت رادین...
+چ...چیشده !
_ بی صاحاب بودنمونو به رخمون کشید ! یادت نمیاد؟
لفظی که به کار برده بود مدام تو سرم اکو میشد:
# بی پد*ر مادر...
اینم جوابت!.
......
......
با بغض لب زدم:
+چرا حامد اینجوری شده رادین !
_نون حروم زیر دندونشه آرام !
+چی ! چی داری میگی !
_دستشو به سرش گرفت و زد کنار...
قوطی قرصی از تو داشبورد درآورد و بازش کرد...
+چی...چیه این!
باخوردن قلوپی از آب معدنی قرصو انداخت بالا ...
_همه بچه ها بهش مشکوکن!
+واضح تر بگو ! ن...نمی...نمیفهمم!
نگاهشو دوخت بهم ...
_بی وجود اونهمه خرج کلاس فن بیان و کوفت و زهرمار کرد...آخرشم خودش زد همه رو پروند!
داد زدم:
+رادین بگو چه غلطی کرده !
_خیله خب! چرا داد میزنی! آروم باش!
نفس عمیقی کشیدم که خیره شد به جاده برهوت...
_با سوژه ها ارتباط خیلی صمیمی داره!
حساب بانکیش از صد و هفده میلیون و هفتصد رسیده به ۱ میلیارد و دویست و شصت!
خیلی تابلوئه که داره کاسبی میکنه !
چشمام از شدت شوکه شدنم ، دو دو میزد!
_کاسبی با اطلاعات کشور !
اطلاعات من!
تو !
آقا محمد!
بچه های تیم!
+نه!
نه نه ....
داری ...داری اشتباه میکنی رادین..
حامد اهل این کارا نیست!
اصلا...
اصلا شاید طلاهای منو فروخته!
_ چرت نگو آرام!
طلاهای تو فوق فوقش میشه سیصد میلیون!
نه یه میلیارد!
اکسیژن نابود شده بود!
چون پیدا نمیشد برای بلعیدن!
هقی زدم و دستامو به صورتم گرفتم...
_باقانونجایگزینیرتبهبرترشو😌👩🏻🎓
#ایده #توصیه #کاربردی #پروف
بهجایوقتگذروندنتواینترنت←درسبخون
بهجایزیادخوابیدن← زودترازخواببیدارشو
به جای بهونه گرفتن←مسئولیتآیندتوقبولکن
به جای سریال دیدن← هرشب لغتحفظکن.
@CafeYadgiry♥️
نکات مهم مطالعه عربی .🌸☁. !
- لغات : لازم نیست بری یه کتاب جدا برای لغات بگیری ولی حتما متن کتاب درسی و لغت های انتهای کتاب رو بخون .🍓✨. !
- عربی پایه : اگه عربیت ضعیفه و نیاز به کار داره به عربی هفتم و هشتم و نهم توجه کن، چون اساس و پایه عربی رو این سه پایه تشکیل میدن .💛🛁. !
- خلاصه نویسی : قواعد عربی رو برای خودت خلاصه کن وقتی دور دوم یا سوم داری قواعد رو میخونی برای خودت به شول نمودار درختی خلاصه کن تا داخل دوران مرور و جمعبندی بتونی از خلاصه هات استفاده کنی .. !
- روتین ترجمه و متن : داخل برنامه ای که برای خودت داری حتما روتین ترجمه و متن هم بذار این دوتا قسمت حتما باید بهشون توجه بشه نیاز به تمرین .✂🌸!
#ایده #عربی
@CafeYadgiry♥️