" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_291 اخم غلیظی کردم که گفت: _آرامو هنوزم میخامش ! مرد باش و بکش کنار !
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_292
انگشت اشارمو فرو کردم به سینش و دندون قروچه ای کردم:
+حیف که نمیخام بخاطر توئه پست وبی ارزش ، زندگیمو خراب کنم!
وگرنه همینجا به گ*وه خوردن مینداختمت!
خواستم برم که گفت:
_آرام چرا نگفته بهت ؟
چرا نگفته یمدت بامن بوده؟
چرا بهت نگفته که اولین نفری که عاشقش شد من بودم؟
من بودم آقا حامد !
من !
پس الان این حق من بود که زندگی آروم و با آرامشی رو با آرام شروع میکردم نه تو !
خیلی بی معرفتید !
جفتتون !
اون از آرام که دلمو مث شیشه توی دستش انداخت زمین و هزار تیکه کرد و رفت!
اینم از تو !
از تو توقعی نداشتم!
اما از آرام چرا !
توقع داشتم که وقتی بچه من تو شکمشه نره سراغ یکی دیگه!
+چ..چی؟؟؟
پوزخندی زد و دستاشو به نرده ها گرفت :
_من بچه خودمو کشتم چون نمیخاستم زیر دست یه مادر بی رحم و عوضی بزرگ بشه !
هرچند مقصر من نبودم..
وبازهم خوده آرام باعث و بانی فوت اون بچه بیچاره شد!
اما مردن اون بچه ؛ همچین بد هم نبود براتو !
+منظورت چیه عوضی !!؟ درست حرف بزن !!!!!
_الان فهمیدی آرام اون دختری که همیشه تو ذهنت تصور میکردی نیست !
بی مرامه..
خیلی هم بی مرامه !
سیگارشو توی جاسیگاری خفه کرد و یدونه دیگه از پاکت درآورد ...
گوشه لبش گذاشت و روشنش کرد!
_عکسارو میبینی؟
اونموقع جفتمون عاشق هم بودیم!
اما فردای همون روز کات کردیم !
هرکی رفت پی زندگی خودش !
اما مگه من تونستم دل بکنم ازش؟
تموم لح..
+بسه !!
سمت در حیاط قدم برداشتم ..!
حالم بدترازین نمیشد !
حتی به خواب و بیدار بودنم هم شک کرده بودم!
توی اوج سرما و باد سرد ؛ بدنم درحال سوختن بود!
من نباید چرت و پرتای پسره رو قبول میکردم !
اما مگه میشد نشنیده گرفت؟
آسمون رنگ غم گرفته بود و دلش پر بود!
اما اونقدر فکرم درگیر بود که متوجه بارش بارون نشده بودم!
نمیخواستم باور کنم !
آرام همچین دختری نبود!
اما چرا وقتی فهمید بارداره ذوقی نشون ندآد؟
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_293
#فلش_بک_بهحال
باصدای زنگ آیفون از قله افکارم پرت شدم ...
درو برای رادین باز کردم که بعداز چنددیقه وارد خونه شد..
_کار دارم زود بگو باید برم !
+سلام ! بشین !
نگاه بدی انداخت و با اکراه نشست...
خواستم برم آشپزخونه که با حالت کلافگی گفت:
_چیزی نمیخورم میای حرف بزنی یا نه؟
+اوکی ! آروم !!!!!
نشستم روبروش که شروع کرد !:
_درخواست طلاق آرام رو اوکی کردم... ابلاغیه میاد که تشیف بیاری دادگاه و طلاقشو بدی !
وای به حالت حامد!!
وای به حالت اگه بخوای سر طلاق دادنت عذابش بدی !
دیگه اونوقت مراعات خانوادتم نمیکنم!
با کوبیده شدن در متوجه رفتتش شدم!
حتی فرصت حرف زدن هم نداد !
حق هم داشت!
گند زده بودم بدجور !
سرمو تو دستام گرفتم ک صورتم خیس شد!
چقدر غم داشتم ؟
چقدر مشکل داشتم؟
غم و مشکلایی که خودم درست کرده بودم برای خودم و آرام !
چیکار کرده بودم با زندگیم؟!
با چه عقلی حرفای اون الدنگ دراز رو باور کردم؟
ازکجا معلوم که حقیقت بود؟
شاید پارازیتی بود برای جدایی بین من و آرام !
کلافه صورتمو پاک کردم !
گریه کردم بودم؟
نه !
مگه مرد گریه میکنه؟
هع...!
متنفر بودم ازین حرف !
نمیدونستم باید کدوم راهو پیش بگیرم تا به بن بست نخوره !
میشد دل آرام رو دوباره بدست آورد؟
بخدا که نه!
روی حیا و عفتش حساس بود و بس!
روی خانوادش!
روی خط قرمزهاش!
که من همشو رد کرده بودم!
بیحال دراز کشیدم و عکسایی که روی میز بود ، همه رو پرت کردم رو زمین!
نمیشد دست بردارم از حرفای اون عوضی!
از لبخند های محو و عمیق آرام میشد فهمید که درکنار ارسلان چقدر شاد بوده و بهش خوش میگذشته!
آره خب!!
هیچی مثل عشق اول نمیشه!
یعنی الان دلش پیش اون پست فطرته؟؟
- هیچ گلی نمیتونه خودشو بو کنه
هیچ کتابی نمیتونه خودشو بخونه
هیچ پروانهای نمیتونه بالهای خودشو ببینه
و خب تو هم مشکلت همینه!
نمیتونی خودتو ببینی که چقدر قشنگی ... 🤌🏻🦋.
#انگیزشی #پروف
@CafeYadgiry🚶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای این خوده منم:)
وقتی رمان میخونمممم:🤣
#فان
@CafeYadgiry🤦♂
"نحنُ أحنّ مِن أن نَردّ الأذى بالأذى..."
ما مهربانتر از آنیم که رنجیدن را
با رنجاندن تلافی کنیم...🌱:)))
#آیه_گرافی
@CafeYadgiry😻
🌸رایحه هایی که سرحالت میکنه :
#کاربردی #ایده #توصیه #دانستنی
1- دارچین : افزایش تمرکز و بهبود حافظه.
2- قهوه : کاهش استرس و جذب احساس شادی.
3- نعنا : افزایش انگیزه و بهبود خلق و خوی.
4- لیمو : افزایش انرژی و احساس نشاط.
5- کاج : کاهش دهنده استرس شادی آور.
6- پرتغال : افزایش انرژی و حس سرزندگی.
7- رز ماری : افزایش تمرکز و شادابی بعد خواب.
8- یاس : کاهش احساس غم و افسردگی.
9- اسطوخودوس : آرامبخش ذهن و رفع بیخوابی.
@CafeYadgiry😻