eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.4هزار دنبال‌کننده
903 عکس
241 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_210 _خدا لعنتتون کنه! گمشید! زدیم زیر خنده که دستشو گرفت جلوی دماغش و س
•{🖤🤍}•• ‌ ‌+یعنی باید بریم خونه خودمون؟ _نه ! اونجا امن نیست! ترسی تو دلم رخنه کرد..! +یعنی ...یعنی چی که امن نیست! کلافه روشو برگردوند که حامد اومد.. _عاقا بیاید ببینید چی گرفتمم! رادین حمله کرد سمتش و غذاهارو ازدستش قاپید.. سمت بالکن رفتم تا نفسم بالا بیاد... خیره شدم به درختها... حامد خاص بود! همیشه خونه هایی که میگیره بالکن داره! با فکر خودم خندم گرفت... _آرام؟ چرا اومدی اینجا؟ +هیچی! کنارم وایستاد و نشست روی نرده.. +میوفتی ! بیا کنار! _نوچ...نمیوفتم! چشم غره ای رفتم و رومو کردم سمت خیابون... _آرام چیشده؟ چرا تو فکری؟ دو دل بودم! اینکه دردمو بگم یانه! چیزی که فکرمو درگیر کرده رو بگم یانه! +فکرم درگیره! _درگیره؟ درگیر چی؟ برگشتم سمتش و مثل خودش نشستم رو نرده... +الان ش..شما میخواین بیاین خواستگاری! ماهم خو...خونه زندگیمون تهرانه! رادین هم که میگه خونه خو..خودمون امن نیست! پ..پس شما باید ک..کجا بیاین؟ _چرا لکنت گرفتی! سرمو انداختم پایین... همیشه خجالت میکشیدم از لکنتم! نمیتونستم حرفامو جدی و کامل بزنم! هروقت عصبی میشدم یا استرس میگرفتم و میترسیدم ، سر و کله لکنتم پیدامیشد! _آرام منو نگاه کن! خیره شدم بهش: _منم ازین جنگولک بازیا خوشم نمیاد ! اما به اصرار نرگس و مامانم که گفتن رسمه و فلان..گفتم عب نداره ! میایم! اما حالا که شرایط جور نیست...پس همینجوری بله رو بگو و تمام! +ی..یعنی چی! نزدیک تر شد و چشماش برقی زد.. _یعنی تو بله رو الان بگو! بقیش بامن! موافقی؟ +بله! _ایولللل! +جواب سوالتو گفتم بله ! لبخندش محو شد و دستی به ریشاش کشید... دستشو کرد تو جیبش و جعبه ای درآورد.. نگاه کوتاهی بهم انداخت و زانو زد... جعبه رو باز کرد و گفت: _مایل به شراکت در زندگی؟ +ای...این رمانتیک بازیا چیه دیگه! زشته حا..حامد! _بله یا خیر؟ لبمو گاز گرفتم و سرمو انداختم پایین... حلقه رو برداشتم و زیرلب گفتم: +ب..بله! _اون داداش گفتنم پرروت کرد؟ باصدای رادین دوتامون برگشتیم.. حامد: خب داداش چیکار کنم...! تاکی هلک و هلک بیام خواستگاری! آیا جواب بشنوم آیا نشنوم...بعداز جواب مثبت شنیدن تاکی وایستم بقیه تصمیم بگیرن عقدمون کی باشه و اووووو....! میدونی چقد طول میکشه؟ الان کارو تموم کردم!همین الان آبجی خانوم شما شد دنیای بنده!