" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_331 خیره شده بودم بهش و جون از بدنم رفته بود .! +د...داوود !!! دستمو ب
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_332
#آرام
_یعنی چی که حالش خوب نیست !
به قرآن مجید اگه بلایی سرش بیاد ، دودمانتو به باد میدم منیژه !!
-آقا رحم کنید به بچه هام ! به خدا کاری از دست من برنمیاد !
بیماری قلبی دارن !
وضع قلبشون اصلا خوب نیست !
اگه دوباره ازهوش برن ، ممکنه بچشون هم ..
_هییش !!!
اخم کوچیکی کردم و تکونی خوردم ..
حرفهای زنه برام دردناک بود و از خواب عمیق، بیدارم کرد !
ارسلان حرفش رو قطع کرد و اومد سمتم !
حالت تهوع بدی داشتم و سردرد امونمو بریده بود !
_داری میمیری ولی دست ازین کارات برنمیداری!!
زبونم بند اومده بود و انگار تموم دهنم پر بود و راه گلوم بسته شده بود !
بیخیال جواب دادنش شدم و چشمامو بیحال بستم.!
پوف کلافه ای کشید که صدای رومخش دراومد :
_برو منیژه ! اون دختره یتیم رو هم از عمارت من پرتش کن بیرون ! نبینمش !!
با یادآوری ماهک سریع نشستم رو تخت و توجهی به درد بدنم نکردم !!!
+صبر کن !
ارسلان کلافه برگشت که چشم دوختم بهش !
+یه تار مو از سر اون دختر کم بشه با من طرفی !
اخم غلیظی کرد ..
_منیژه بیرون !
+دو...دوباره بگم؟
منیژه دستاشو به هم قفل کرده بود و مثل بید میلرزید !!
ارسلان سمتم خیز برداشت و اومد کنارم !!
خم شد کنار گوشم و لب زد:
_دلت تنگ شده برای شکنجه؟ ایندفه به بچت هم رحم نمیکنم ها !!
پوزخندی زدم و نزدیکش شدم ..
+توهم فکر نکنم دلت بخواد همه از گندکاریآت باخبر بشن !؟
قاچاق دخترو .. قتل های زنجیره ای و ...
بازم بگم ؟
البته ..
نیشخندمو پررنگ تر کردم !
+نیازی به گفتن هم نیس !
هرکی بایه بار نشست و برخاست باتو ؛ متوجه ذات کثیفت میشه !
عصبی بود و از شدت حرص نفساش تند شده بود!
قرمزی صورتش لبخندی رو لبم آورد که کفری داد زد:
_منیژه !
دختره رو بیارش اینجا !
-چشم آقا !
منیژه توی یک ثانیه از اتاق رفت که ارسلان برگشت سمتم !
نزدیکشدنش ، تک تک سلولام رو قلقک میداد !
ترسیده بودم !
اما مگه میتونستم پوزخندمو از گوشه لبم پاک کنم؟!
تمام عصبانیتش ختم میشد به همین پوزخند !
فاصله مون دوسانت هم نبود !
_ فعلا کاری بهت ندارم آرام !
اما اینو بدون !
بخوای غلط اضافه کنی ، به قرآن بهت رحم نمیکنم !
چشممو روی تموم احساسات و آرزوهام میبندم !
اگه میبینی کاری بهت ندارم فقط بخاطر بچه ایه که تو شکمته!
فکرنکنم دلت بخواد که بچت بمیره؟
دندونامو روهم فشردم تا بغضم نشکنه !
چی میگفت؟
با احساسات یه مادر بازی میکرد؟