eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
891 عکس
239 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_343 با اومدن آقا محمد؛ ساکت شدیم .. _داوود بهتری؟ -بله آقا ! خوبم . _را
•{🖤🤍}•• ‌ _آخ ... آخ دارم میمیرم رادین .. +به درک . تو برو قرص بخور دردشو بکش .. من اینجا غصه تو بخورم . نفسشو حبس کرد و آرنجشو روی صورتش گذاشت .. +بار آخرت باشه حامد! دفه بعد خودم به شهادت میرسونمت ! لباشو به هم فشار داد که خیره شدم بهش .. درد زیادی رو داشت تحمل میکرد... سعی کردم چیزی نگم و نمک روی زخم نشم ! +حامد به من گوش میدی؟! آب دهنشو قورت داد و پتوشو توی مشتش فشرد .. +آرام زنگ زده بود ! خیز برداشت سمتم که از درد به خودش پیچید ! _چی... چی گفت ! داره میاد مگه نه؟ اشک تو چشام جمع شد ... +نه داداشم ! _پس کی میاد؟ مگه روز عقد نگفت تا ابد کنارت میمونم؟ مگه نگفت !!؟؟؟ مگه نگفت تا ابد عاشقت میمونم !؟ نگفت هیچوقت نمیزارم ازم دور بمونی؟! صداش هی بالاتر میرفت و بغض من هم بیشتر گلومو فشار میداد !!! سمتش رفتم و درازش کردم رو تخت ! +هیش !!داداش آروم باش ! داد آخرش هماهنگ شد با وارد شدن پرستارا ! _مگه نگفته بود !!! بهم بگو ! به خدا گفته بود ! یادمه ! دیوونه نیستم رادین ! +بسه ! آروم باش ! با هجوم پرستارا سمت حامد و مشغول شدنشون به آروم کردن حامد؛ ازاتاق زدم بیرون .. اکسیژن رو وارد ریه هام کردم و دستی به صورتم کشیدم .. راه رفتن با عصای لعنتی بدجوری رومخ و سخت بود!!! با خارج شدن یکی از پرستارا از اتاق؛ سمت در رفتم .. +خانوم؟ حالش بهتره ،؟ _لطفا داخل اتاق نرید تا استراحت کنن .. حالشون بخاطر فشار عصبی ، بد شد !! آرام‌بخش بهشون زدیم ، یکم استراحت کنن ؛ شاید بهتر بشن ! تا شب دکترشون برای معاینه و سفارش دستورات پز‌شکی میان .. +ممنونم ! _خواهش میکنم .. نفسی از سر آسودگی کشیدم و روی صندلی دراز کشیدم .. خوبی این بیمارستان این بود که اتاق ها دیدی نسبت به هم نداشتن و ازین بابت راحت بودیم !! چشمامو روهم گذاشتم تا شاید از گز گز پاهام ، کاسته بشه .. طولی نکشید که به خواب عمیقی فرورفتم ... _____________________ جیغی از سر کلافگی کشیدم .. +زنیکه دارم بهت میگم ماهک من کجاست ! چرا چرت و پرت تحویل من میدی ! _ای خانوم چرا انقد اذیت می... با اومدن ارسلان ، حرفش نصفه موند ! -چخبره اینجا؟ سمتش رفتم و نفس عمیقی کشیدم! +ماهک کجاست ! دختره بیچاره دوروزه پیداش نیست ! چه غلطی کردی ارسلان ! خونسرد و بیخیال سیبی از ظرف روی میز برداشت ک گاز زد... _فرستادمش پیش ننش .. +انتظار نداری که باور کنم؟ تو آدمی نیستی که ب همین راحتی از آدما دست برداری ! مثل کنه میچسبی و هیچ‌جوره نمیشه جدات کرد ! خنده ای کرد و به منیژه اشاره ای زد .. +با توام ! _هاااااان ! آرام ول کن دیگه ! +تا نفهمم ماهک رو کجا بردی ، ولت نمیکنم ! _یک بار به آدم یه چیو میگن میفهمه ! توچه موجود عجیب غریبی هستی که هیچ جوره حرفم تو کلت نمیره ؟ دندون قروچه ای کردم و حرصی لب زدم: +کفر منو درنیار مردک ! اون دختره گناه داره ! انقدر اذیتش نکن !