eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
903 عکس
241 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_240 نگاه کوتاهی انداخت و رفت رو تخت و وایستاد.. +این بچه بازیاچیه ! بیا
•{🖤🤍}•• ‌ باصدازدنای حامد چادرمو سرم کردم .. +اومدم حامد اومدم ! نکش خودتو! رفتم پایین که حامد گفت: _دیر شد آرام دیر شد! جواب محمدو خودت بده! خندیدم که متوجه عصبی بودنش شدم... نشستم توماشین و حامد بعداز چنددیقه اومد و نشست پشت رول... نگاه کوتاهی بهش انداختم ک راه افتاد.... استرس و اضطراب امونمو بریده بود! ازروزی که از بیمارستان مرخص شدم دل دردم خوب نشده بود!... میترسیدم قرص بخورم ! به حامد هم چیزی نگفتم تا نگران نشه! این دوسه روز کلی بهم استرس وارد شد!!! نمیدونستم... اینکه استرسم دقیقا از چی بود! شاید بخاطر ماموریتی که نمیدونستم چیه ؛ بود.. یا شاید هم فکر کردن ب رادین و وضعیتش !!!! از طرف دیگه ، ترسم بیشتر از قبل شده بود! میترسیدم که حامدو از دست بدم! اون عوضی خیلی عوضی ترازاین حرفاست! _آرام؟ +ب...ب..بله؟! لعنت به این لکنت! حامد اخمی کرد و گفت؛ _چرا تو فکری؟ +ه..هیچی! _باشه! بعداز چنددیقه رسیدیم ... _آرام خوب حواستو جمع کن! ریز به ریز حرفاشونو به ذهنت بسپار اوکی؟ سری تکون دادم و وارد اتاقی شدیم که حامد میگفت اتاق آقامحمده. سلامی کردم و به گفته آقامحمد نشستم رو صندلی... _حامد جان شما برو دنبال رادین ... _چشم آقا..همون نخود سیاه خودمون؟ _آفرین حامد...برو! سرمو انداختم پایین تا خندم معلوم نشه... حامد رفت که آقامحمد شروع ب صحبت کرد... _خب خانوم مستوفی خوبید؟ +ب..بله ممنونم ! دستاشو به هم قفل کرد و خیره شد بهم... حواسمو جم کردم... _خانوم مستوفی! ما برای شما یه ماموریت حساس داریم! خیلی حساس! +ب..بله حامد و رادین گفتن بهم! _خب...دلیل اینکه شمارو برای این ماموریت انتخاب کردیم ، شناسایی شدن حامد و رادین توسط سوژه هاست! +شناسایی شدن!!!؟؟؟؟؟؟ سری تکون داد و گفت: _بله ! تمام بچه ها دقیقا تو تایم مهمونی مسئول کارای مهم ان! شنود و دوربین مجهزه ! وارد پذیرایی میشید! بعداز شناسایی چهره مهمونا سریع میاید بیرون! همین!
•{🖤🤍}•• ‌ دستمو گذاشتم زیر چونم... چی بگم دقیقا...! بگم میترسم ؟ یا... _خانوم مستوفی! حامد و رادین چون توسط سوژه ها شناسایی شدن اگر بخوان کارو انجام بدن خیلی خطرناکه ! خیلی! ترسی تو دلم رخنه کرد ک ادامه داد... _تواین چند ماه تمام کار و زندگیتون توسط سوژه ها کنترل میشده! و البته...هنوزهم میشه! رفت و آمداتون.. حرفاتون...حتی ساعت خوابیدن حامد روهم میدونن! چندین بار نقشه هاشونو نقش برآب کردیم! +نقشه ؟ نقشه چی؟ نفس عمیقی کشید و لب زد..: _پرونده ای که باید به نتیجه برسه ؛ همین پرونده ایه که به دست رادین و حامد اداره میشه! یعنی تمامی عملیات ها و جلسات به دست حامد و رادینه! سلطانی و حدادی... دو سوژه اصلی پرونده ، با سوتی ها و بی دقتی های حامد و رادین...یا حتی شما... متوجه پیگیری پرونده میشن! اوناهم به فکر سربه نیست کردن کسی میوفتن که میخوان مانع پیشرفت کارشون بشن! +ی...یعنی حامد و را...رادین! _اوهوم ! دقیقا ! بغض تو گلوم اجازه نفس کشیدن نمیداد! بلند شد و رو صندلی روبروم نشست... _آرام خانم ! این کار شما میتونه بزرگترین ریسکی باشه که قاچاق دخترو تا ابد منقرض کنه! مکثی کرد .. _شاید اشتباهه گفتن این قضیه.. اما تواین مدت حامد زیر ذره بین بود! تصادف رو یادتونه!؟ اون تصادف عمد بود! رادین زیر ذره بین بود و حامد زیر تیغ! تواین یه ماه که رادین آلمان بود تموم تمرکزمون روهمین موضوع بود! کارمون شده بود محافظت از رادین و حامد! آرام خانوم تصمیم باشماست ! دیر بشه هیچ کاری از دستمون برنمیاد! حتی ممکنه حامد و رادین... حرفشو قطع کرد ...! با بغض لب زدم: +انجام میدم! نفس راحتی کشید و ورقه ای سمتم گرفت: _خیلی هم عالی! این فرمو بیزحمت پر کنید.. فرمو گرفتم و مشغول پرکردن شدم... ورقه رو تحویل دادم که مشغول خوندنش شد... اخم کوچیکی کرد و گفت: _خا..خانوم مستوفی شما تشیف ببرید پایین ... تا یه ساعت دیگه بهتون اطلاع میدم ! +بله چشم ! بااجازه! ازپله ها اومدم پایین و سمت حیاط مخفی قدم برداشتم... قبلا هم اینجا اومده بودم! یادمه اونروز حالم بدشد و یه خانوم فهیمی نامی اومد ... اونقدر قشنگ و باآرامش صحبت کرد که حالم دگرگون شد! نشستم رو نیمکت و گوشیمو از کیفم درآوردم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه روز بابت اینکه جا نزدی از خودت تشکر میکنی"🤌🏻😌 @CafeYadgiry
بک‌گراند ست🙂☕️ @CafeYadgiry🧃
سلام ازکسی که فاینال داره اما تازه از خواب.بیدار شده و ویندوز پریده🤌🏻😂 @CafeYadgiry🗿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا