هدایت شده از گردانِ ³¹⁵
از یه امشبی به بعد دیگه تو عالم بالا میخونن ؛..
“ خداحافظ ای جوانیِ زینب “..
از گوشه مَحمِل هی نگاه به صحرا میکنه
هی نگاه به داداش ...
"داداش می کشنت...
چه کارا که نمی کنن با بدنت
یه جای سالمم نمی ذارن روی تنت
دعوا میشه حتی سر #پیراهنت...💔(:"
دستی کشید بر سر و بر یالِ ذوالجناح
آهسته زیر لب به
خودش گفت: #کربلاست....
•بَچّهِهِیئَتی•
از گوشه مَحمِل هی نگاه به صحرا میکنه هی نگاه به داداش ... "داداش می کشنت... چه کارا که نمی کنن با ب
#علیاَکبر رفت پای محمِلِ خآنوم ؛ که رکاب بگیره عقلیهبَنیهاشِم با احترام پیاده شه
عمه یه نگاه کرد به اَشبَهُالناس به خاتَم ُ زمزمه کرد ....
"ارباً اربا شدنِ یک تنِ رعنا، #خدارحمکند"
امروز ابیعَبدللّه وقتی نامِ سرزمین رو پرسید ...
آهسته به #عَبّآس گفت..
با احتیاط لاله ي ما را پیاده کن
عباس جان؛
سه ساله ي ما را پیاده کن.....💔(:
هدایت شده از [ خِیمھ سـَبز ]
از خآنوم عقیلهُ العرب سوال کردند:
چه چیز در راهِ اسآرت شمآرا آرام میکرد؟
بیبی فرمودند؛
چآدرم را زیاد میبوییدم
چرا که برادرم #عَبّآس بسیار بر آن بوسه میزَد✨💔:)!
_ عَهْدیهِ
و #رُقیه دختری بود ؛ که از کِثرَتِ آغوشها ، پاهایش به زمین نمیرسید💔(:
از بس که زخمی شد تنم؛
دیگر #رُقیه نیستم...
بر روی قبرم جای نامم؛
نام تو تحریر شد بابا .....(:🥀
هدایت شده از •بَچّهِهِیئَتی•
001 @Ranaei_Channel (11)_5927296967196541296.mp3
15.99M
غمِ کُشنده...💔
#آقایرَعنایی..
@calbe118
خادمِ حرمِ بیبی نقل میکرد ...
میگفت اینجا هر بچهای بیاد برا خآنوم عروسک میاره..
یه شب دید
یه دختربچه اومد ؛
ی چیزی رو تو دستش هی به سینهاش فشار میده ..
میگه رفتم جلو ببینم ماجرا چیه ..؟
دست گذاشتم رو سرش گفتم خوش اومدی دخترم این چیه تو دستت ؟
یهو بغض صداشو گرفت..
گفت عمو دیشب بابام از این خانوم برام تعریف کرد..
عمو برا #رُقیه روسری آوردم...💔(:
•بَچّهِهِیئَتی•
شب سوم، شب عاشورای خیلیاست ...
اره شب؛ شبِ بچه غیرتیاس....
میدونی چرا..؟
چون وقتی #سَر رو وارد خرابه کردن ؛
رو کرد به عَمه گفت: عمهزینب کمکم میکنی سَر بابامو بَغَل کنم؟
سَر رو که تو آغوش گرفت ..
به بابا نگفت تشنمه ، نگفت گرسنهام ،
نگفت همهی تَنَم درد میکنه ...
صدا زد ببین بابا:
عمههام کُتک میخورن ...
بابا خواهرام #معجر به سَر ندارن ...
بابایی دامنَم آتیش گرفته ...
باباااا عمه جلو نامحرما #زمینمیخوره🥀
#شَبِ_سوُم³
#روضه
#محرم_الحرام
نمیدونم
چجوریه که نه قَلَم بس میکنه
نه دیده میخواد که نبینه
نه مغز میتونه روضههاتو یادش بره
نه #قَلب میخواد دست از روضهَت بِکِشه:)))💔🚶♂
شما رو نمیدونم ولی مدام پلی میشه
تو مَغزَم ؛
"پیشِ پای #شاهزاده،کُجا نونُ خرمآ میندازن؟ "
الهمعجلِوَلیکَالفرج..
التماسدعآ..✨
انشاءلله فردا هم عرض ادب کنیم محضرِ #خانومرقیهسادات
به خاطر ِ پُرحرفیِ امشب شرمنده
و َ یآعلي🤝🚶♂
نيمی به شعله
سوختُ نيمی به باد رفت
زلفی كه بود؛
دستِ #اباالفضل شانهاش...💔(:
بابا بیا یه چیزی بگم درِ گوشِت..
اصلا بازار بدونِ عمو #عَبّآس قشنگ نیست .
امروز تو هیئت
وسطِ روضه خونی یه دختر سهساله آوردن؛
چون همه داشتن گریه میکردنُ لطمه میزدن ، روضهخون ازش پرسید از اینجا نمیترسی که؟ گفت نه
عَموم اینجا نشسته .
#مجلسریختبهم 💔🚶♂