هدایت شده از [ خِیمھ سـَبز ]
از خآنوم عقیلهُ العرب سوال کردند:
چه چیز در راهِ اسآرت شمآرا آرام میکرد؟
بیبی فرمودند؛
چآدرم را زیاد میبوییدم
چرا که برادرم #عَبّآس بسیار بر آن بوسه میزَد✨💔:)!
_ عَهْدیهِ
و #رُقیه دختری بود ؛ که از کِثرَتِ آغوشها ، پاهایش به زمین نمیرسید💔(:
از بس که زخمی شد تنم؛
دیگر #رُقیه نیستم...
بر روی قبرم جای نامم؛
نام تو تحریر شد بابا .....(:🥀
هدایت شده از •بَچّهِهِیئَتی•
001 @Ranaei_Channel (11)_5927296967196541296.mp3
15.99M
غمِ کُشنده...💔
#آقایرَعنایی..
@calbe118
خادمِ حرمِ بیبی نقل میکرد ...
میگفت اینجا هر بچهای بیاد برا خآنوم عروسک میاره..
یه شب دید
یه دختربچه اومد ؛
ی چیزی رو تو دستش هی به سینهاش فشار میده ..
میگه رفتم جلو ببینم ماجرا چیه ..؟
دست گذاشتم رو سرش گفتم خوش اومدی دخترم این چیه تو دستت ؟
یهو بغض صداشو گرفت..
گفت عمو دیشب بابام از این خانوم برام تعریف کرد..
عمو برا #رُقیه روسری آوردم...💔(:
•بَچّهِهِیئَتی•
شب سوم، شب عاشورای خیلیاست ...
اره شب؛ شبِ بچه غیرتیاس....
میدونی چرا..؟
چون وقتی #سَر رو وارد خرابه کردن ؛
رو کرد به عَمه گفت: عمهزینب کمکم میکنی سَر بابامو بَغَل کنم؟
سَر رو که تو آغوش گرفت ..
به بابا نگفت تشنمه ، نگفت گرسنهام ،
نگفت همهی تَنَم درد میکنه ...
صدا زد ببین بابا:
عمههام کُتک میخورن ...
بابا خواهرام #معجر به سَر ندارن ...
بابایی دامنَم آتیش گرفته ...
باباااا عمه جلو نامحرما #زمینمیخوره🥀
#شَبِ_سوُم³
#روضه
#محرم_الحرام
نمیدونم
چجوریه که نه قَلَم بس میکنه
نه دیده میخواد که نبینه
نه مغز میتونه روضههاتو یادش بره
نه #قَلب میخواد دست از روضهَت بِکِشه:)))💔🚶♂
شما رو نمیدونم ولی مدام پلی میشه
تو مَغزَم ؛
"پیشِ پای #شاهزاده،کُجا نونُ خرمآ میندازن؟ "
الهمعجلِوَلیکَالفرج..
التماسدعآ..✨
انشاءلله فردا هم عرض ادب کنیم محضرِ #خانومرقیهسادات
به خاطر ِ پُرحرفیِ امشب شرمنده
و َ یآعلي🤝🚶♂
نيمی به شعله
سوختُ نيمی به باد رفت
زلفی كه بود؛
دستِ #اباالفضل شانهاش...💔(:
بابا بیا یه چیزی بگم درِ گوشِت..
اصلا بازار بدونِ عمو #عَبّآس قشنگ نیست .
امروز تو هیئت
وسطِ روضه خونی یه دختر سهساله آوردن؛
چون همه داشتن گریه میکردنُ لطمه میزدن ، روضهخون ازش پرسید از اینجا نمیترسی که؟ گفت نه
عَموم اینجا نشسته .
#مجلسریختبهم 💔🚶♂
•بَچّهِهِیئَتی•
امروز تو هیئت وسطِ روضه خونی یه دختر سهساله آوردن؛ چون همه داشتن گریه میکردنُ لطمه میزدن ، روضهخو
دُرستش این بود همونجا جون میدادم
ولی کو لیاقتش؟🧑🦯
از اونجایی که بسیار خستهام
#روضهشبِچهارم⁴ رو به #روضهصبحِروزِچهارم⁴
موکول میکنم ....
عليعلي 🤝🧑🦯
دختر ببینه باباش داره با کسی به مهربونی حرف میزنه داره بغلش میکنه
میره جلو میگه سلام عَمو ..
راه بستم بر تو وُ ترسید از من؛
دخترت..
علتِ دلشوره ی زینب شدهام؛
من را ببخش💔🚶♂