🔴 #زنان_ارزانتر_از_قوطی_سیگار
🔖نامهے دکتر شریعتے به همسرش:
"اینجا (اروپا) شهر قشنگ، ولے وحشے و سرد و بی مزه اسٺ...
بیشتر زنها در اینجا به صورت یڪ غاز درآمدهاند؛
زیباتر از برژیٺ باردو و اما ارزان تر از یڪ قوطے سیگار...😔
همه شهوٺ و همه رنگ و همه بے وفایے...
و بے حقیقتے و بیچارگے..."
#پویش_حجاب_فاطمے
▪️[ @chaadorihhaaa]▪️
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
••••
-به رسم هر روز
~•° السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن °•~
~•°السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح
المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامامالانسوالجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان°•~
#اللہمعجللولیکالفرج
~> دعای فرج <~
إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى ، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ..
•••
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
Z.Z:
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
🕋📖
📖
📖✨ختم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام به مناسبت آخر صفر ، شهادت این امام بزرگوار در کانال برگزار میشود
❇️به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف هدیه به امام رضا علیه السلام
و بر آورده شدن حاجات افراد شرکت کننده 🙏
❇️ فرصت اعلام و خواندن از اکنون، اعلام ختم در کانال ، تا آخر ماه صفر
📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊
🌸تقاضا میشود تعدادصلوات های مخصوص را که میخوانید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا مجموع ختم دسته جمعی در حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود 🌹
⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
🆔 @ZZ3362
👑🌹⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️🌹👑
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🍃
#امام_زمانی 🌸💫:]
یه ایده ی خوب😍✨:)
تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان
صلوات🌹
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
چـــادرےهـــا |•°🌸
#دلایل_عقلی_و_روانشناختی_حجاب #حجاب_برتر ✍دلیل شماره۱۴: مقایسهکردن همسر با زنان دیگر ✿[ @chaadori
#دلایل_عقلی_و_روانشناختی_حجاب
#حجاب_برتر
✍دلیل شماره۱۵: دفع چشم و فکر ناپاک
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگینامه_حضرتزینب #قسمت_هفتادوششم ••○🖤○•• .... بابا! بیا و مرا
╚ ﷽ ╝
....
#رمان_آفتاب_در_حجاب
#زندگینامه_حضرتزینب
#قسمت_هفتادوهفتم
••○🖤○••
....
مگر نه بزرگترین آرزوى هر غریب، رسیدن به موطن خویش است؟ و مگر نه مقصد مدینه در پیش است؟
پس چرا تو مدام تداعى خاطرات گذشته را مى کنى و در کجاوه تنهایى خودت، اشک مى ریزى؟نمى توان گفت که هر چه بود، گذشت. ولى مى توان گفت که فصل مصیبت، سپرى شد. اگر چه این فصل به اندازه تمام سالهاى عمر، کش آمد و اگرچه این فصل، خزانى جاودانه براى عالم، رقم زد.
نمى توان توقع کرد که تو اکنون که به مدینه باز مى گردى، تمام خاطرات این سفر را، این سفر پر رنج و راز و خطر را تداعى نکنى و براى لحظه لحظه آن، در خلوت کجاوه خودت، اشک نریزى.
اما تو باید خودت را هم حفظ کنى زینب! چرا که کار تو هنوز به اتمام نرسیده است.
پس به یاد بیاور اما گریه نکن.
یزید شما را میان اقامت در شام و مراجعت به مدینه، مخیر ساخت. و تو و امام، مراجعت به مدینه را برگزیدید.
تو گفتى: "ما را به مدینه برگردان. ما به سوى جدمان هجرت مى کنیم."
به هنگام خروج از شام، یزید پول زیادى براى تو پیشکش آورد و گفت: "این را به عوض خون حسین بگیرید."
و تو بر سرش فریاد زدى که: "واى بر تو اى یزید که چقدر وقیح و سنگدل و بى حیایى. برادرم را مى کشى و در عوض آن به من مال مى دهى؟!"
یزید شرمگین سرش را به زیر افکند و پولهایش را پس کشید.
یزید به جبران گذشته، نعمان بن بشیر را که مسن تر و مهربانتر و نرمخوتر بود به سرپرستى کاروان برگزید و به او سفارش کرد که همه گونه با اهل کاروان مدارا کند.
کاروان را از کناره شهرها بگذارند و در جاى خوب مقام دهد. و ماموران و محافظان را از اطراف کاروان، دورتر نگاه دارد تا اهل کاروان معذب نشوند.
و نیز دستور داد که بر شترها کجاوه بگذارند و کجاوه ها را با پارچه هاى ابریشمین و زربفت، زینت دهند و...
و تو وقتى چشمت به این پارچه هاى رنگارنگ افتاد، خشمگین شدى و فریاد زدى: "این پارچه هاى الوان و این زینتها را فرو بریزید. این کاروان، عزادار فرزند رسول الله است. کاروان را سیاه بپوشانید تا مردم همه بدانند که این کاروان مصیبت زده شهادت اولاد زهر است."
و دستور دادى که علاوه بر آن، در پس و پیش و میان کاروان پرچمهاى سیاه برافرازند تا هر کس به این کاروان بر مى خورد، بفهمد که چه اتفاق بزرگى در عالم افتاده است و بفهمد که باعث و بانى این اتفاق که بوده است و بفهمد که... و براى دستگاه یزید حیثیتى نماند.
با خطبه اى که تو در مجلس یزید خواندى، با تعزیتى که تو در شام بر پا کردى و با خطبه تکان دهنده اى که سجاد در مسجد شام خواند، یزید بر حکومت خود ترسید و اگر چه به دروغ، اظهار ندامت کرد.
به تو گفت: "خدا لعنت کند ابن زیاد را که حسین را به قتل رساند. من هرگز به قتل حسین، راضى نبودم."
تو پاسخ دادى: "اى یزید به خدا قسم که برادرم حسین را جز تو کسى نکشت. و اگر فرمان تو نبود، ابن زیاد کوچکتر و حقیرتر از آن بود که به چنین کار بزرگى دست بزند. تو از خدا نترسیدى؟ به قتل کسى دست یازیدى که پیامبر درباره اش فرموده بود: حسن و حسین جوانان بهشتى اند. اگر بگویى رسول خدا چنین نگفته است، دروغ گفته اى و مردم تو را تکذیب خواهند کرد و اگر بگویى گفته است، خصم خودت شده اى."
و یزید سر فرو انداخت و به این آیه از قرآن، اعتراف کرد که: "ذریة بعضها من بعض.(43)"
به آینده فکر کن زینب! به رسالتى که بر دوش توست! به مدینه اى که پیش روى توست.
....
••○🖤○••
✍ #نوشته_سیدمھدیشجاعے
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگینامه_حضرتزینب #قسمت_هفتادوهفتم ••○🖤○•• .... مگر نه بزرگتری
╚ ﷽ ╝
....
#رمان_آفتاب_در_حجاب
#زندگینامه_حضرتزینب
#قسمت_هفتادوهشتم
••○🖤○••
....
تا ساعتى دیگر، قاصدى خبر شهادت حسین و دو فرزندت را به شویت عبدالله خواهد داد. و عبدالله گریه کنان خواهد گفت: "انالله و اناالیه راجعون."
غلامى که نامش ابوالسلاس است به طعنه خواهد گفت: "این مصیبت از حسین به ما رسید."
و عبدالله کفش خود را بر دهان او خواهد کوبید که: "اى حرامزاده! درباره حسین چنین جسارتى مى کنى؟ به خدا قسم که اگر در آنجا حضور داشتم، دست از دامنش بر نمى داشتم تا در رکابش کشته شوم. سوگند به خدا که آنچه تحمل این مصیبت را بر من ممکن مى کند و آرامشم مى بخشد این است که این دو فرزند، همراه حسین و در راه حسین کشته شدند."
و سپس روى به آسمان خواهد کرد و خواهد گفت: "خدایا! مصیبت حسین، جانم را گداخت اما تو را سپاس مى گویم که اگر خودم نبودم تا جانم را فدایش کنم، دو فرزندم را قربانى خاك پایش کردم."
زیر لب زمزمه مى کنى: "کاش هزار فرزند مى داشتم و همه را فداى یک تار موى حسین مى کردم."
و نام آرام بخش حسین را زیر لب ترنم مى کنى: "حسین! حسین! حسین!"
حسین اگر بود، تحمل همه این رنجها و دردها و داغها اینقدر مشکل نبود. حتى داغ على اکبر، حتى مصیبت قاسم، حتى شهادت على اصغر، حتى عروج عباس...!
عباس؟! تو با خواهرت چه کردى عباس؟! تو از کجا آمده بودى عباس؟ تو چگونه خودت را با جگر زینب، پیوند زدى؟
هم اکنون که به مدینه مى رسیم، من به مادرت چه بگویم؟
بگویم ام البنین! مادر پسران مادر کدام پسران؟ کجایند آن چهار سروى که تو روانه کربلا کردى؟
بگویم: ام البنین! همه مادران عالم باید تربیت پسر را از تو یاد بگیرند، همه مردان عالم باید پیش تو درس ادب بخوانند.
حسین! حسین! حسین!
جاذبه عشق تو با این چهار جوان چه کرد؟ با پیران و سالخوردگان چه کرد؟ با حبیب چه کرد؟ با مسلم چه کرد؟
حسین! حسین! حسین!
تو اگر بودى، سینه تسلاى تو اگر بود، نگاه آرام بخش تو اگر بود، همه غمهاى عالم، قابل تحمل بود.
پدرم فداى آنکه عمود خیمه اش شکسته شد.
پدرم فداى آنکه غمگین در گذشت.
پدرم فداى آنکه تشنه جان سپرد.
پدرم فداى آنکه محاسنش غرق خون شد.
پدرم فداى آنکه جدش محمد مصطفاست، جدش فرستاده خداست. راستى حسین! این سؤال تو را چه پاسخ گفتند وقتى که پرسیدى: فبم تستحلون دمى؟(44)
راستى، یک قطره از خون على اصغر حتى به زمین نچکید...
میان دست و بدن عباس، چقدر فاصله افتاده بود؟
هیچ کس آب نخورد، حتى وقتى که آب آزاد شد.
....
••○🖤○••
✍ #نوشته_سیدمھدیشجاعے
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگینامه_حضرتزینب #قسمت_هفتادوهشتم ••○🖤○•• .... تا ساعتى دیگر،
╚ ﷽ ╝
....
#رمان_آفتاب_در_حجاب
#زندگینامه_حضرتزینب
#قسمت_هفتادونهم
••○🖤○••
....
راستى رقیه به حسین چه گفت، رقیه با حسین چه کرد که حسین به او پروانه رفتن داد؟
از همه سخت تر وداع بود. وداع با حسین. وداع با جهان، وداع با جان، وداع با هر چه که دوست داشتنى است.
زینب! زینب! زینب!
تو را به خدا خودت را حفظ کن.
کار تو هنوز به اتمام نرسیده است.
تو تازه باید پیام کربلایى ات را از مدینه رسول الله به تمام عالم منتشر کنى.
تو باید خون حسین را تا ابد تازه نگه دارى.
و اصلا مگر نه مرجعیت آشکار، پس از حسین با توست؟ مگر نه سجاد باید باید در پرده اختفا بماند تا نسل امامت حفظ شود؟ پس تو از این پس، پناه مردمى، مرجع پرسشهاى مردمى، حلال مشکلات مردمى و پرچم هدایت مردمى و شاخص میان حق و باطل مردمى.
رداى امامت با دستهاى توست که از دوش حسین به قامت سجاد منتقل مى شود.
پس گریه نکن زینت! خودت را حفظ کن زینب!
اکنون آرام آرام به مدینه نزدیک مى شوى و رسالتى که در مدینه چشم انتظار توست، از آنچه تاکنون بر دوش خود، حمل کرده اى، کمتر نیست.
پرده کجاوه را کنار مى زنى و از پشت پرده هاى اشک به راه ، نگاه مى کنى. چیزى تا مدینه نمانده است.
سواد مدینه که از دور پیدا مى شود، فرمان مى دهى که همگان از مرکبها پیاده شوند: "به احترام حرم رسول الله از محملها فرود بیایید!"
همه پیاده مى شوند. و امام فرمان مى دهد که همان جا خیمه را علم کنند. سپس بشیرین جذلم را صدا مى کند و به او مى گوید: "بشیر! پدرت شاعر بود، خدا رحمتش کند. تو نیز شعر مى توانى سرود؟"
بشیر مى گوید: "آرى یابن رسول الله."
امام مى فرماید: "پس ، پیش از ما به مدینه برو و شهادت اباعبدالله را به اطالع مردم برسان."
بشیر به تاخت خود را به مدینه مى رساند، مقابل مسجد پیامبر مى ایستد و این دو بیت را فریاد مى زند:
"یا اهل یثرب لا مقام لکم بها الجسم منه بکربلاء مضرج
قتل الحسین فادمعى مدرار و الراءس منه على القناة یدار"
اى اهل یثرب! دیگر مدینه جاى ماندن نیست، که حسین به شهادت رسیده است. پس همه چشمها باید همواره بر او بگریند که حسین در کربلا به خون تپید و سرش بر نیزه ها چرخید.
و اعلام مى کند که: "اى اهل مدینه! على، فرزند حسین با عمه ها و خواهرانش به نزدیکى شهر رسیده اند. من جاى آنها را به شما نشان خواهم داد.
خبر، به سرعت باد در همه کوچه پس کوچه ها و خانه هاى مدینه مى پیچید و شهر یکپارچه، ضجه و ناله مى شود.
زنان و دختران از خانه ها بیرون مى ریزند، روى مى خراشند، موى مى کنند، بر سر و صورت مى زنند، خاك بر سر مى ریزند و شیون و فریاد مى کنند.
....
••○🖤○••
✍ #نوشته_سیدمھدیشجاعے
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ